معرفی و نقد کتاب دو قرن سکوت
به گزارش گلونی «تاریخ را همیشه فاتحان نوشتهاند!» کتاب تاریخی نیست که خوانده باشم و در تمام صفحاتش به یاد این جمله نیفتاده باشم. تاریخ همهاش خواندنی است، حتی اگر فاتحانش نوشته باشند، حتی اگر اول تا به آخرش دروغ باشد؛ چرا که دروغهای تاریخ هم مدام تکرار میشوند.
در میان آن همه کتاب تاریخی که کاتبان پیروز نوشتهاند، نگاهی هم به یک کتاب که شکستخوردگان نگارندهاش هستند، بیندازیم خوب است؛ دو قرن سکوت همانی است که بازندگان جنگ نوشتهاند.
داستان نوشتن کتاب «دو قرن سکوت» به دوره پهلوی و اوجگیری موج ملیگرایی بین مردم برمیگردد. در سال ۱۳۳۰ پاورقی که پیش از آن در نشریه مهرگان به چاپ میرسید، در قالب کتابی مستقل تحت عنوان دو قرن سکوت، به چاپ رسید. کتاب بسیار سریع نایاب شد.
درخواست ناشر برای چاپ دوم با مخالفت نویسنده کتاب، دکتر عبدالحسین زرینکوب، همراه بود. او ۵ سال دیگر را صرف تحقیق درباره محتویات کتاب کرد.
بالاخره در اردیبهشت ۱۳۳۶ کتاب بار دیگر از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شد. او در مقدمه جدید نگاه خود به تاریخ برداشتهایش در چاپ اول را مورد انتقاد قرار میدهد و مینویسد در چاپ اول «هر آنچه سخنشناسان و خردهگیران در باب چاپ سابق گفته بودند هر چه را وارد دیدم به منت پذیرفتم و در آن نظر کردم. در جایی که سخن از حقیقتجویی است چه ضرورت دارد من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشتهام، دفاع کنم.»
از آن زمان به بعد نویسنده دیگر تغییری در محتوای کتاب نداد. در آغاز انقلاب انتشارات جاویدان همان نسخه تصحیح شده را به چاپ رساند. این بار کتاب تنها یک هفته در کتابفروشیها دیده شد، چرا که تمامی نسخههای آن جمعآوری و خمیر گشت.
اما این صورت ماجرا بود و کتاب به صورت زیراکس و افست و البته در خفا به وسیله دلالان کتاب چند برابر قیمت واقعی به فروش میرسید.
بالاخره پس از حدود بیست سال بود که انتشارات سخن توانست مجوز انتشار نهمین چاپ کتاب را بگیرد؛ البته با متن بلندبالایی از مرتضی مطهری که به ابتدای کتاب الحاق شده بود و جوابیهای بود بر نقدهای دکتر زرینکوب.
استاد زرینکوب در درد دلی که با دو قرن سکوت کرده است مینویسد: « …. اما از آنچه نوشتم بعضی به شدت مایه آزارم شد… دو قرن سکوت، از تو بیش از همه آزار کشیدم، یادت هست… یادت هست؟ در سرنوشت تو این بود که بارها در پیچ و خم راههایت با سوء ظن و سوء تفاهم برخورد کنی. اگر در وجودت چیزی خلاف حقیقت هست از خدا میخواهم خلق را از گزند آن در امان دارد و اگر جزیی از حقیقت هست، امید هست با سوء تفاهم عاری از منطق مواجه نشوی.»
«دو قرن سکوت»، شرح تاریخی وقایع سیاسی و اجتماعی ایران در دو قرن اول ورود اسلام، از زمان سقوط ساسانیان تا آغاز دولت طاهریان، اولین حکومت مستقل ایران بعد از ورود اسلام است.
دکتر زرینکوب درباره علت نامگذاری کتاب مینویسد که: «اما برای چه نام این کتاب را که سرگذشت دو قرن از پرماجراترین تاریخ ایران است، «دو قرن سکوت» گذاشتهام و نه دو قرن آشوب و غوغا؟ این موضوع را یکی از منتقدان بعد از چاپ نخست کتاب پرسیده بود.
اگر کتاب مرا از سر تا آخر با دقت و حوصله کافی خوانده بود، جواب خود را در طی کتاب مییافت. با این همه در چاپ جدید این کتاب، شاید مناسب بود نام تازهای اختیار کنم. اما به نام تازهای چه حاجت؟ این کتاب را وقتی نوزادی خرد بود بدان نام میشناختند چه زیان دارد که اکنون نیز، با این رشد و نمویی که یافته به همان نام سابق بشناسند؟»
کتاب «دو قرن سکوت» در واقع تاریخچه دو قرنی است که بین ساسانیان و اولین حکومتهای فارسی زبان فاصله افتاده است. این کتاب تنها سرگذشت یک زبان نیست، سرگذشت فرهنگ و ملتی است که تقریبا به سادگی گذاشت که دیگران با زبانی متفاوت بر او حکومت کنند.
زرینکوب خود معتقد است، سکوت مورد نظر او نه سکون و خاموشی مردمان بلکه خاموشی خواسته یا ناخواسته زبان فارسی و سکوت محققان درباره حقایق این بازه زمانی است.
ناگفته پیداست که در این دوره دویست ساله جنبشهای بسیاری همچون جنبش سیاهجامگان و سپیدجامگان و تحرکات بابک خرمدین و افشین و مازیار، برای بازپسگیری زبان و فرهنگ و آزادی ایران صورت گرفته است که البته بسیاریشان با شکست همراه بوده است.
دلیل پرداختن عبدالحسین زرینکوب به این بخش از تاریخ ایران این بود که عقیده داشت تاریخنویسان از این برهه به سادگی عبور کرده و آنطور که باید، در نوشتن ماجراها حق مطلب را ادا نکردهاند.
البته باید به این نکته هم اشاره کرد که خود نویسنده در مقدمهای که بر اولین نسخه کتاب نوشته -با کمی فروتنی- برای روشن شدن ذهن مخاطب گفته است که:
«من در این یادداشتها، که جرات نمیکنم آن را تاریخ بخوانم جز آنکه صحنهای چند از تاریخ گذشته را از روزنه وجدان و عواطف خویش و از پشت شیشههای تاریک یا رنگارنگ اسناد و منابع موجود تصویر کنم، کاری نکردهام…»
دو قرن سکوت با همه محبوبیتش در میان مردم، از همان اوایل انتشارش به مذاق عدهای خوش نیامد و نقدهای تند و تیزی در پاسخ به آن نوشته شد. برای مثال شهید مرتضی مطهری کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» را در جواب دکتر زرینکوب نوشت. بریدههایی از این کتاب در ابتدای دو قرن سکوت جای داده شده است.
شهید مطهری در بخشی از نقدهای خود مینویسد: «عکسالعمل ایرانیان در برابر اسلام فوقالعاده نجیبانه و سپاسگزارانه بوده و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت میکند. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنهای فرو رود.»
دکتر زرینکوب اما اینگونه مینویسد: «تازیان به تیسفون درآمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند. سعد، در ورود به مدائن، نماز فتح خواند؛ هشت رکعت و چون به کاخ سفید کسری درآمد از قرآن «کم ترکوا من جنات و عیون» خواند.
بدین گونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی به دست عربها افتاد و کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانهآمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند.
نوشتهاند که از آنجا فرشی بزرگ به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان افکند. متأسفانه آن را پاره پاره کردند و بر سران قوم، بخش کردند. فقط پارهای از آن فرش را بعدها به بیست هزار درهم فروختند.»
دکتر غلامحسین دینانی در مصاحبهای درباره این دو کتاب اظهار داشته است که:
«دکتر عبدالحسین زرینکوب کتاب «دو قرن سکوت» را با آزاد اندیشی و تمرکز بر اسلام نگاشته و در مقابل علامه مطهری «خدمات متقابل اسلام و ایران» را با نگرشی ایدئولوگ تألیف کرده است. در مقابل دکتر روزبه زرینکوب اعتقاد دارد، تقابلی در این کتابها وجود ندارد و هر دو کتاب نظرگاه دو استاد است.»
البته شهید مطهری تنها منتقد دو قرن سکوت دکتر زرینکوب نبود. در سوی مقابل هم شجاعالدین شفا قرار داشت که پس از تصحیح دوباره دو قرن سکوت، و پس از نگارش کتاب «کارنامه اسلام» توسط دکتر زرینکوب، او را به «دوگانگی»، «غرض ورزی» و «عدم واقعبینی» متهم کرد.
زرینکوب عنوان میکند که با گسترش اسلام و وارد شدن آن به ایران، ایرانیان به دستههای مختلفی تقسیم شدند. اولین گروه دین اسلام را با شور و شوق پذیرفتند و بسیاری در عین حال که مسلمان بودند، فرهنگ ایرانی خود را حفظ کردند.
دسته دوم دین عرب را نپذیرفتند چون ناآشنا و بیگانه بود. سالها در جهان آواره شدند و به سند و سنجان رفتند تا از دست آزار و تحقیر مسلمانان در امان بمانند یا با خواری در وطنشان ماندند و جزیه دادند.
دسته سوم این دین را اهانت در حق خود میدیدند و با دین اسلام به ستیزهجویی برخاستند. برخی از این دسته در ظاهر خود را مسلمان معرفی میکردند، اما در پنهان از عرب و دینش متنفر بودند و هر جا موقعیت فراهم میشد شورش میکردند و عربان را از دم تیغ میگذراندند.
نویسنده شرح میدهد که چگونه نظام طبقاتی ساسانی که در آن شاهزادگان، لشکریان، مغان و روحانیان رأس هرم را تشکیل میدادند و سایر طبقات پایهای جامعه، از درون پوسیده بودند.
پس هنگامی که اعراب با دینی بسیار شبیه به دین خودشان و جامعهای یکدست (و یا حداقل با هرمی کم ارتفاع) از راه رسیدند، این پایه هرم بود که با آنها در هم آمیخت و رأس هرم را تنها گذاشت و ناگهان حکومت پر جبروت ساسانی متلاشی شد.
زرینکوب دو قرن سکوت را تند و آتشین شروع میکند و از همان ابتدا این باور قدیمی که اسلام با صلح، آشتی و رضایت به خانههای مردم ایران رسیده را نفی میکند و مینویسد:
«تازیان دو دفعه مجبور شدند شهر استخر را فتح کنند. در دفعه دوم مقاومت مردم قم چنان با رشادت مقرون بود که فاتح عرب را از خشم و کینه دیوانه کرد.
نوشتهاند که چون عبدالله بن عامر فاتح مزبور از پیمانشکنی مردم آگاه شد و دانست که مردم بر ضد عربان به شورش برخاستهاند و عامل وی را کشتهاند، سوگند خورد که چنان بکشد از مردم استخر که خون براند… خون همگان مباح گردانید و چندان که میکشتند خون نمیرفت تا آب گرم بر خون میریختند!»
زرینکوب نقل میکند که اعراب سواد سیستماتیک نداشتند توان اداره کشور را هم نداشتند؛ اینجا بود که ایرانیان در وزارت و رتق و فتق امور کمک کردند و کار به جایی رسید که یک ایرانی به نام صالح، برای خوشخدمتی، دیوان اداره و محاسبات حکومت را به زبان عربی برگرداند و موجب تسلط بیشتر سیستمی اعراب بر ایرانیان شد؛ در این ماجرا مردانشاه و دیوانداران دیگر صدهزار درهم به او پیشنهاد دادند تا از این کار خودداری کند اما دنیای کوچک او سرزمین بزرگش را به امویان فروخت!
نویسنده کتاب «دو قرن سکوت» بدون هیچ جانبداری، عرب را از اسلام جدا میکند و میگوید اسلام قرار بود دین آزادگی باشد، اما اعراب و خوی وحشیگری آنها باعث به بار آمدن فجایع شد. او تاریخنگاری است که در نقل یافتهها جانب انصاف را رعایت کرده و هر جا سخنی گفته منبع را نیز آورده است.
زرینکوب درباره بعد از اسلام مینویسد که: «این پیام آسمانی نیز، شعر و شاعری را ستوده نمیداشت و بسیاری از شاعران را در شمار گمراهان و زیانکاران میشناخت.» اما اعراب میدانستند که زبان عامل دوام هر حکومتی است.
پس شروع به کتابسوزی کردند و هرگونه صحبت به زبان مادری را برای ایرانیان ممنوع کردند. وقتی قتیبه بن مسلم بار دوم به خوارزم رفت هرکس را که خط خوارزمی مینوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ درگذاشت و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آن که رفتهرفته مردم امی ماندند و از خط و کتاب بیبهره گشتند.
البته طبیعتا اعراب هوشمندی لازم برای استیلا به تمدنی پهناور را نداشتند و این خود ایرانیان بودند که با فریب یا جهت حرص و آز اندک مالی به کشورشان خیانت میکردند.
نویسنده درباره نابودی کتابها میگوید که از اعراب پرسیدهاند که با کتابهای موجود در کتابخانه چه کنیم.
فرمانده در پاسخ اعلام کرده که کتابها را در آب دریا بندازید. او معتقد بود اگر این کتابها حاوی مطالبی است برای راهنمایی، که خداوند قرآن را برای راهنمایی و هدایت انسانها فرستاده و بالاتر از قرآن کتابی نیست و اگر مطالب این کتابها گمراه کننده باشد با سوزاندن و به دریا انداختن آنها میتوان از شر این سیاهی در امان بود.
در این دو قرن هر چند ایرانیان در دربار خلفا به فارسی صحبت نمیکردند اما خیلی کارهای دیگر از جمله حساب و کتاب دربار امویان دست ایرانیان و کاتبان ایرانی بود.
همچنین در همین دوران دویست ساله نیز بسیاری از ایرانیان چه از نظر علمی و چه از نظر کاردانی و چه از نظر ادبی در جهان عرب درخشیدند. از قول خلیفه اموی در دو قرن سکوت آمده است که :«من عجب از آن دارم که شما هزار سال حکومت کردید و نیازی به ما پیدا نکردید و ما ۱۰۰ سال است که حکومت میکنیم و یک روز بدون شما نمیتوانیم بگذرانیم!»
اما پایان شب کتاب عبدالحسین زرینکوب هم سپید است و ایرانیان موفق میشوند توسط اسطورهای چون یعقوب لیث صفاری، شکوه و فرهنگ سابق خود را باز یابند. او نام فصل دهم کتابش را «پایان یک شب» گذاشته است؛ شبی دویست ساله.
تکههایی از دو قرن سکوت:
– گویند شخصی پارهای یاقوت یافت در غایت جودت و نفاست و آن را نمیشناخت. دیگری به او رسید که قیمت او میدانست آن را از او به هزار درم بخرید. شخصی به حال او واقف گشت و گفت آن یاقوت ارزان فروختی. او گفت اگر بدانستمی که بیش از هزار عددی هست در بهای آن طلبیدمی!
– در برابر سیل هجوم تازیان شهرها و قلعههای بسیار ویران گشت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج کردند و غنائم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند… همه این کارها را نیز عریان در سایه شمشیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز در برابر این کارها هیچکس آشکارا یارای اعتراض نداشت. حد و رجم و قتل و حرق، تنها جوابی بود که عرب به هرگونه اعتراضی میداد.
این کتاب را میتوانید در طاقچه آنلاین بخوانید و یا از این لینک به صورت فیزیکی تهیه کنید.
معرفی سایر کتابها را اینجا بخوانید
پایان پیام
نویسنده: سمیه باقری حسن کیاده
ایرانیها چه دغدغههایی دارند؟
اینجا را ببینید