تهران چند دقیقه پس از زلزله بزرگ چگونه شهری است؟
به گزارش گلونی حسین فقیهی در رشتهتوییتی درباره وضعیت تهران چند دقیقه پس از زلزله بزرگ، نوشت:
سال ۱۳۸۰ بود که جایکا (آژانس همکاری بینالمللی ژاپن) گزارش تحقیق ۱۸ماهه خود: «سناریوی زلزله تهران» ارائه داد.
من هم رفته بودم. مرحوم پروفسور معینفر وزیر نفت دولت موقت، رییس ایرانی پنل بود. همه میهمانان ایرانی و خارجی مدت زیادی ایستاده او را تشویق کردند و رییس ژاپنی پنل ده دقیقه در شأن علمی ایشان سخنرانی کرد.
مهمترین نتایج این گزارش انسان و محیط زیست دوستانه ژاپنیها اینها بود:
۱-در صورت جنبیدن تیغ عالم ازگسل جنوب قریب۴۸۰هزارنفر کشته خواهند شد.
۲-گسل شمال حدود۳۵۰
۳-و گسل مشا به گمانم ۱۸۰هزار
۴-عمده این آمار،نه به علت ضربه مستقیم آوار؛ که به علت خفگی در اثر نرسیدن امداد فوت میکنند.
۵- جایکا یکی از محلههای منطقه ۱۴ را (که بعدهامن در آن منطقه فعالیت تسهیلگری بافت فرسوده داشتم) به صورت پایلوت مدلسازی کرده بود با سه بعدی تودهگذاری قطعات که پس از زلزله چه اتفاقی برای آن محله میافتد.
یک مدل سازی کلی هم از بخش بزرگتری شامل میدان توپخانه داشت. وحشتناک بود! به جز ساختمان مخابرات همه ویران میشدند!
گزارش جایکا این گونه نتیجه میگرفت که فاجعه فقط ناشی از خانهها نیست که «ریزدانه» و «ناپایدار»اند بلکه شهر و محله هم «نفوذناپذیر»هستند. یعنی خودروی امدادی چطور میتواند وارد یک کوچه قهروآشتی با عرض ۷۰ سانت شود؟! آن هم نه کوچه کوتاه؛ لابیرنت!
جایکا با مطالعه روی شهر تهران و مسیرهای بحرانی امدادرسانی، پلها، توزیع جغرافیایی بیمارستانها، آتشنشانیها، مراکز امدادی، مدارس و مراکز پرجمعیت و مهمتر از همه تاسیسات زیربنایی شهری را ممیزی کرده بود و وضعیت امدادرسانی در تهران را فقط یک فاجعه خواند.
یعنی امدارسانی کاملا بدوی! زلزله تهران از نظر آنها یک فاجعه بینالمللی تلقی میشد که در تاریخ بیسابقه است.
بنابراین پیشنهادیهایی هم ارائه داده بودند که گمان میکنم تاسیس مراکز امداد محلی در سطح تهران یکی از آنهاست.
مائه گفت: «ما برای توکیو پس از ویرانی برنامه دقیقی داریم. نقشههای بازسازی شهر و صندوقی به این منظور داریم که در صورت خرابی شدید بلافاصله شروع به کار کنیم.»
و با لبخندی غرورآمیز گفت: «در صورت زلزله ما نگران تامین مالی نیستیم. بانکهای دنیا نگران هستند که ما پولهایمان را از آنجا بیرون میکشیم!»
نتیجه اول: کشوری مثل ژاپن با داشتن تاریخی از نابسامانیها و جنگها و بیثباتیها، خدمات مشاوره و آموزش زیست محیطی کلانی برای کل دنیا و به صورت بلاعوض ارائه میدهد. آینده دنیا اگر قرار باشد دست کشوری باشد، آن کشور حتما ژاپن خواهد بود.
قسمت دوم: سال ۹۰ تسهیلگری بافت فرسوده را در محله شیوا منطقه ۱۴ تهران داشتم. تعدادی کارشناس معماری، شهرسازی و جامعهشناسی با تهیه حوزه مطالعه و مداخله این محدوده، مدارکی از جمله طرح منظر محله تهیه کردیم. تشویق اهالی برای تجمیع قطعات ریزدانه و ناپایدار خود یکی از اهداف اصلی بود.
طی تفاهم دولت با سازمان نوسازی، بستههای تشویقی تصویب شده بود که دولت هزینه جواز و تراکم را به جای متقاضی به شهرداری پرداخت میکرد. بانکها موظف به پرداخت تسهیلات بلافاصله پس از جواز بودند. شهرداری حتی در مواردی زیادهروی میکرد.
معاون شهرسازی وقت منطقه به من میگفت: «تو و تیمت مردم را به دریافت جواز تجمیعی قانع کن، من اجازه ساخت ۱۰۰٪ بنا میدهم». (یعنی ساختمان بدون حیاط؛ که اصلا هم خوب نبود!)
ما در مساجد و مدارس سخنرانی و گفتوگو میکردیم و همین گزارش پاورپوینت جایکا را نشانشان میدادیم و عمق خرابیهای وحشتناک تهران را برایشان تصویر میکردیم.
آن شب و دو سه روز بعد وقت استراحت نداشتیم از حجم مراجعه برای گرفتن جواز. اما تحققپذیریاش ناچیز بود.
علت در موجه بودن اقتصادی بستههای تشویقی نبود. موضوع کاملا اجتماعی بود. همسایههای جنوب شهری که به قوی بودن مولفه محلی و همسایگی شهره بودند، نمیپذیرفتند که در بازسازی با هم شریک شوند.
هرچه میگفتیم خانم! آقا! اگر همسایههای مجاور با هم بسازید، پاسیو، راهپله و درز انقطاع مشترک میشود و در مواقعی که قطعات در کوچه بن بست باشد، شهرداری کوچه را هم به آن جمع هبه میکند.
به علاوه همه تسهیلات و عدم دریافت هزینه جواز، اگر مساحت قطعه از ۲۰۰متر بالا میرفت جواز ۵ طبقه داده میشود. به خرجشان نمیرفت!
حاضر بودند زمین ۶۰ متری را جدا جدا بسازند و سه طبقه آپارتمان زیر۴۰متریِ بنّاساز از آن درآورند درصورتی که اگر ۵ قطعه با هم میساختند و کوچه را بهشان میدادیم و ۵ طبقه جواز میگرفتیم، همان مالکان تقریبا با همان هزینه صاحب سه آپارتمان ۷۰متری میشدند؛ آن هم مهندسیساز. ولی راضی نمیشدند!
بهانههای عجیبی داشتند. از این که دلشان نمیآمد یادگار پدری را با دیگری شریک شوند گرفته تا اختلافات همسایگی نمیگذاشت این مشارکت پا بگیرد.
وضعیت اجتماعی این گونه بود که درصد معناداری از مردم حاضر بودند با اولین پولی که به دست آورند از آن محله بروند حتی دو خیابان بالاتر.
تعلق بومی و هویت محلهای به شدت رو به نزول بود و امید به صاحب خانه خوب شدن خیلی کم. با این حال راضی نمیشدند عرصههاشان را تجمیع کنند و ۲ سال بعد بفروشند و تبدیل به احسن کنند و بعد اگر خواستند از آن محل بروند جای دیگر. جامعهای به شدت کوتاه مدت.
البته در آن سال پروندههای موفقی هم داشتیم. اما نسبت به تعداد قطعات برداشت شده و دارای پتانسیل تجمیع و نوسازی به ۱٪ هم نمیرسید.
به این نتیجه رسیده بودم که باید در مدارس و با دانشآموزان صحبت کرد. با مدیران چندمدرسه صحبت کردم فهمیدم گرفتن مجوز سخنرانی برای دانشآموزان ساده نیست. بسنده کردم به گفتوگوی غیر رسمی برای کادر آموزشیشان.
خلاصه این که نوسازی شهری مثل تهران فقط در مسائل کالبدی و حتی مالی هم نیست. یک موضوع کاملا جامعهشناختی است. هویت مالکانه بر همان قطعه ریز بر هویت شهروندیاش غلبه دارد و حاضر نیست ۱متر از عرض زمینش را بدهد تا یک کوچه را با دهها قطعه، استاندارد کند و میانگین طبقات محلهاش را از ۱.۲ به ۲ برساند.
وقوع زلزله تهران با بزرگای ویرانگر حتمی است. اما عاملی که تهران را به ویرانه تبدیل میکند، فقط عدم رعایت ضوابط مهندسی و تنگ بودن کوچهها نیست. عدم رعایت وظایف شهروندی و تنگ بودن سینهها در همکاریهای اجتماعی بدتر است. این مسأله در امدادرسانی فاجعهبارتر خواهد شد.
نتیجه قسمت دوم: برای کمینه کردن آسیبهای زلزله تهران، اصلاح نفوذناپذیری کالبدی و ریزدانگی و ناپایداری قطعات امری مهم است اما شهروندان تهران به آموزش و مهارتهای اجتماعی نیازمندترند تا خانههای آنها به مهندسی سازه و پی.
۱۹۳ سال از زلزله بزرگ در تهران گذشته است؛ آمادهایم؟
پایان پیام