سناریوم یک روایت ماندگار جایی که قصه ها جان میگیرند
به گزارش گلونی سهشنبه هفتم اسفند ۱۴۰۳، کافه سوره میزبان رویدادی متفاوت بود. ایونت دوم سناریوم؛ جایی که فیلمنامهنویسان، نویسندگان و علاقهمندان به سینما گرد هم آمدند تا از جادوی کلمات و قدرت روایت بگویند.
زمستان به روزهای آخرش رسیده، اما در دل این هوای سرد، گرمایی از جنس داستان و خیال در این محفل موج میزد. افرادی که در این کافه گرد هم آمده بودند، هرکدام قصهای در دل داشتند. برخی برای اولین بار قدم در مسیر نوشتن گذاشته بودند و برخی دیگر، سالها در دنیای کلمات زیسته بودند. اما در این جمع، تجربه و تازهکاری مرزی نداشت. همه آمده بودند تا یاد بگیرند، بیافرینند و رویاهایشان را بر بستر سینما و داستان جان ببخشند. من نیز قرار بود یکی از بازیگرانی باشم که در دفتر زندگیام روایت ماندگاری را ثبت کنم.
هر داستانی با یک تلنگر آغاز میشود
گاهی روزمرگیها آنقدر زیاد میشود که آدمی فراموش میکند جز دویدن پیِ رزق، رسالت دیگری هم دارد. رسالتی برای روایت، برای خلق، برای جاودانه کردن آنچه در ذهن و دلش میگذرد. اما هفتم اسفند، درست همان نقطهای از زمان بود که سناریوم تصمیم گرفت تلنگری به همه ما بزند، بیدارمان کند و یادآوری کند که هر قصهای، اگر شنیده نشود در نهایت خاموش خواهد شد.
در میان فضای دلنشین کافه، جایی که نورهای زرد کمسویش حس و حال سینمایی عجیبی به فضا میداد، نگاهها به آپارات بزرگی خیره شده بود که بر کنار دیوار نقش بسته بود. اینجا، جایی برای ایدهها بود؛ جایی برای آنهایی که آرزوی دیدن نامشان را بر تیتراژ فیلمها داشتند.
برداشت اول، ایونت دوم، نوشتن یعنی خلق جهانی تازه
وقتی صدای دیالوگهای گلریز عباسپور یکی از اعضای سناریوم در فضا پیچید، مشخص شد که این ایونت چیزی فراتر از یک دورهمی ساده است. او با تسلط و انرژی خاص خود از لاگلاین گفت. از اینکه چگونه یک جمله کوتاه میتواند اساس یک داستان را شکل دهد. او به ما یاد داد که یک نوشته خوب، در اوج تعادل دچار بیثباتی میشود، گسسته میشود، به نقطهای میرسد که گویی تمام شده. اما همین گسستگی، فرصتی برای بازگشت دوباره به تعادل است.
لاگلاین، خلاصهای از یک داستان است، اما نه فقط خلاصهای ساده. این جمله کوتاه، جوهره اصلی روایت را در خود دارد. او به ما یاد داد که اگر به عناصر کلیدی همچون شخصیت اصلی، حادثه مشترک، هدف، مخاطره و موانع توجه کنیم، میتوانیم دنیایی از داستانها را خلق کنیم که هم جذابیت دارند و هم هدفمندند.
برداشت دوم، ایونت دوم، یک چالش اساسی
یک هکر حرفهای اما افسرده و بیانگیزه…
این تنها یک جمله بود، اما موجی از تخیل را در فضا پراکند. گروههای چهار نفره شکل گرفتند. هر کسی در گروهش سعی میکرد داستانی تازه بسازد. ذهنها به کار افتادند، ایدهها روی کاغذ جاری شدند، شخصیتها شکل گرفتند، گرههای داستانی خلق شدند و کمکم، چیزی که در ابتدا تنها چند کلمه بود به روایتی منسجم و جذاب تبدیل شد.
برداشت سوم، ایونت دوم، خانهای برای نویسندگان فردا
اما سناریوم فقط یک ایونت نبود. سناریوم یک روایت ماندگار و یک خانه است، جایی برای آنهایی که رویاهای سینمایی در سر دارند، برای آنهایی که میخواهند ایدههایشان را جان بدهند و به دنبال مسیری هستند که آنها را به دنیای فیلم و داستان برساند.
احسان منصف، یکی از اعضای گروه سناریوم گفت: ما اینجا هستیم تا به رویاهایمان رنگ واقعیت بدهیم. فیلمنامهنویسی فقط نوشتن چند صفحه دیالوگ نیست، بلکه ساختن دنیایی است که میتواند تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد. و ما در سناریوم تلاش میکنیم فضایی را فراهم کنیم که نویسندگان آینده، با قدرت و اعتماد بهنفس بیشتری وارد این مسیر شوند.
در میان بحثها، صحبت از رویاهایی شد که هنوز به حقیقت نپیوستهاند. از داستانهایی که در ذهنها ماندهاند و هنوز فرصتی برای روایت شدن پیدا نکردهاند. از فیلمهایی که میتوانند ساخته شوند، اما هنوز کسی نیست که آنها را بنویسد.
و اینجاست که سناریوم، به یک مأمن تبدیل میشود. به جایی که این داستانها، این ایدهها، این رویاها مجال شکوفا شدن پیدا میکنند.
برداشت آخر، ایونت دوم، قصهها به پایان نمیرسند
این ایونت، تنها یک جلسه آموزشی نبود. بلکه فرصتی بود برای آموختن، خندیدن، یادآوری خاطرات و شاید مهمتر از همه، باور دوباره به قدرت داستانها. سناریوم یک روایت ماندگار است.
ساعتها از اولین دیالوگ گذشته بود، اما کسی دلش نمیخواست این جمع را ترک کند. همه درگیر حرفها، ایدهها، فیلمها و قصهها بودند. برخی از ما، کسانی را ملاقات کردیم که شاید تا همیشه در مسیر نوشتن کنارمان باشند. برخی دیگر، داستانهایی نوشتیم که شاید روزی بر پرده سینما به نمایش درآیند.
سناریوم میگوید: هرکسی قصهای دارد. به دنیا آمدم تا راوی قصهها باشم.
من نیز میگویم: هرکسی، راوی قصه خویش است.
قصههایی که گاهی به شیرینی یک فنجان چای با باقلوا هستند و گاهی تلخ مثل بادام وسط آجیل. اما هرچه که باشند، روایتشان ارزشمند است. چون در نهایت، زندگی یعنی همین قصهها، همین خاطرات، همین روایتهایی که از دل ما بیرون میآیند و در جان دیگران ریشه میدوانند.
برای آشنایی بیشتر با این گروه و فعالیتهایشان حتما به سایت سناریوم سر بزنید.
پایان پیام
نویسنده: زهره درگاهی
در گلونی بخوانید: مهسا محب علی نویسنده نسل سوم ادبیات داستانی