بودجه درمان گربه و حقی که باید گرفته شود
یادم آمد کارمندان همین آقای فرهودی در انتظامات، دو سال پیش درخواست صندلی کرده بودند. بودجه درمان گربه و حقی که باید گرفته شود.
یادم آمد کارمندان همین آقای فرهودی در انتظامات، دو سال پیش درخواست صندلی کرده بودند. بودجه درمان گربه و حقی که باید گرفته شود.
برای اینکه خیالتان را راحت کنم، ذائقه مصرفکننده داخلی هم کلا نسبت به چای خارجی تغییر کرده است. نه به چای کله مورچه ای.
هنوز حرفش تمام نشده بود که یک آجر از سقف کنده شد و خورد توی سرش. خدا را شکر، سقف تحویل من نبود. طی شدن روند اداری در زمان زلزله.
همینکه خواستم حرفی بزنم، یک مشت پوست موز چپاندند توی دهنم و من را داخل همان سطل به دفتر مدیر انتظامات بردند. یک ترفند مدیریتی ساده.
به عبارتی من فقط ده ماه زمان داشتم تا سه فرزند به ناوگان بدبختیام اضافه و آن را به کارناوال شادی تبدیل کنم. پاداش وسوسه انگیز فرزندآوری.
مرد حسابی، همه را به جان هم انداختهای. آنوقت نشستهای داری با خیال راحت میلنبانی؟ خرابکاری می کنم پس هستم! گزارش فساد و مستندات کپی شده.
حدود ۹ ماه از روزی که جنگ بین طبقات ساختمان شرکت علنی شد میگذرد. اداره کردن شرکت با چشمک زدن ساده.
مدیر آمار گفت: «من از شما که دستتان توی کار است تعجب میکنم که چطور به آمار من اعتماد کردید». آمار درست و روده های راست.
یک عمر چای دادهام، آب و جارو کردهام، تی کشیدهام، سرویس بهداشتی شستهام. شما برای شرکت چه کردهای؟ بدو برای قهرمانی من.