لطفا سوادتان را وزن کنید
پایگاه خبری گلونی، سمیه باقری حسن کیاده: این جا خیابانی است انقلابی، که هر بار حرف از اتفاقات مهم است نامش درخشان تر از قبل میشود. چه حرف از جریانات سیاسی باشد، چه علمی و اجتماعی، اولین جایی که نقشهاش در ذهنم ترسیم میشود خیابان انقلاب است.
در این خیابان شلوغ با این همه جمعیت مشتاقِ کتاب، لابد، چرا سرانهی مطالعهی ما ایرانیها هر ۷ سال ۱ دقیقه میشود، از آن سوالهایی است که هیچ وقت جوابش را پیدا نکردم.
چند کتاب خریدهام و خوشحال از خرید و تکانی که قرار است به تنهایی به سرانهی مطالعه بدهم، از روبه روی دانشگاه میگذرم که پسر بچهای میبینم، روی تکه پارچهای نیمه خم نشسته و رو به رویش ترازویی است و سمت چپش دفتر مشق و مداد به دست، مشغول نوشتن است. کسی روی ترازویش نیست. نمیدانم دغدغهی وزنم بود یا دلسوزی که رفتم روی ترازو. نگاهی به ترازو نکردم. دیدم مینویسد “بابا نان داد”. بی اختیار فکر میکنم واقعا بابا نان داد؟ تو که خودت نان در میآوری!!!
بی آن که وزنم را ببینم پایین میآیم. پولی میدهم و گوشهای میایستم. میبینم هر که روی ترازو میرود با کتاب است و جزو آن جمعیت با سواد. اگر حرف رئیس سازمان نهضت سواد آموزی را باور کنم که ۳۰ میلیون نفر با سواد تا تحصیلاتِ راهنمایی داریم، لابد این کتاب به دستهای دانشجو نما میشوند جزو ۳۰ یا ۴۰ میلیون مابقی که حتما سواد دارند این هوا!!!
یکی آمد و وزن کرد و حتی پول هم نداد و رفت. دستش چند کتاب بود به ضخامت مچ دست من. سواد نداشت یا عاطفه؟ یا سواد عاطفی؟ یا پول؟ وقتی سواد عاطفی نداریم چه فرقی میکند که رتبه ی اول سواد در خاورمیانه باشیم یا طبق آمار یونسکو رتبه ی ۸. اصلا چند تایمان اگر کتابهایمان را زمین بگذاریم، باز هم با سواد حساب میشویم؟
کتابهایم را زمین گذاشتم و باز روی ترازو رفتم. این بار هم وزنم را ندیدم اما در سایه ی اشک هایم کودک کاری را دیدم که حتی طبق تعریف سازمان آمار کل کشور جزو با سواد ها هم حساب نمی شود اما طبق تمام آمارهای انسانی او باید اکنون به جای خیابان، در خانه یا مدرسه باشد.
او باید باور کند آن چه مینویسد و باید بابا برایش نان بیاورد نه که نان آور باشد.
کاش هم سواد خواندن و نوشتن یادمان میدادند و هم سواد انسان بودن. کاش کتابهایمان را زمین بگذاریم و وزن انسانیتمان را بی کتابهایمان اندازه بگیریم.
پایان پیام
کد خبر : 45629 ساعت خبر : 4:56 ب.ظ