دستِ کم اینبار آب را گِل نکنیم
حجتالله ایوبی در راه بازگشت به کشور از سفر چند روزه به فرانسه برای حضور در جشنواره فیلم کن یادداشتی را نوشته که در آن اظهاراتی را درباره برخی مسائل و انتقادات نسبت به جشنواره کن و فیلم “فروشنده” مطرح کرده است. او همچنین اشارهای هم به گفتههای بهروز افخمی درباره دگرباش بودن جشنواره کن کرده است.
به گزارش پایگاه خبری گلونی ایوبی در این یادداشت که به تاریخ چهارم خرداد و با عنوان آب را گل نکنیم، به احترام اصغر فرهادی و شهاب حسینی، در کانال تلگرامی خود منتشر کرده آورده است: «دلارهای نفتی، رشوه، بربریت و کشتار و بمب و آتش و شمشیر: اینها همه دارایی کینهتوزان آوازه نامِ «ایران» است. رهبران گرسنه ناکجاآبادهای گوشه و کنار جهان را میتوان خرید. میتوان از کشتهها پشته ساخت، میتوان رسانه ساخت. میتوان نعره کشید. میتوان محکوم کرد. میتوان ویروس شد در بازار نفتی جهان. میتوان آتش حقد و کینه را با ناسزا، با کشتار حاجیان بیگناه، فرونشاند. میتوان راه را بر زائران بست. اینها تنها دارایی دشمنانِ ایران است. اما فرهنگ را، هنر را، سینما را نمیتوان خرید. نمیتوان فروخت. تمدن خریدنی نیست.
دستِ کم اینبار آب را گِل نکنیم
این همه دشمنی با ایرانِ سربلند. در جنگ نابرابرِ تصویر. درجنگ نابرابر رسانه، اما دود میشود. نابود میشود. آنگاه که میرسند زراه مردان و زنان سرزمین ما. و بالا میروند آرام و با وقاراز پلههای ترقی و افتخار. و همه تماشاگران بزرگترین رویداد فرهنگی جهان میایستند به احترامشان. و آنگاه که دبیر این جشن باشکوه در استقبال از یک تمدن کهن. میگوید با صدای بلند که «ایران کشور بزرگ سینما» است. باورکنید دود میشود نابود میشود همه سرمایههای دشمنان ایران سربلند ما. و چه باشکوه بود لحظه درخشش شهابمان. و چه پرشور بود استقبال از اصغر فرهادی مرد آرام و با هوش سینما.
در میان غریو فریاد و شورِ مردمان به وجد آمده از دیداری دوباره با تمدنی کهن، با عرفانی ناب. با مردمانی با ادب. من اما با اشک شوق نجوامی کردم که «این است دارایی ما». و سفیران فرهنگ ما خرامان و باشکوه، زیبا و با وقار به تصویر میکشند جلوههایی از بزرگی یک ملت را. کاش بودند و میدیدند اشک شوق ایرانیهای دورافتاده از مام میهن را. آنگاه که کن یکپارچه ایران بود. بی رنگی به جای رنگ. و این بود صدای برخاسته از دلها. در میانِ اشکهایی که میشست دو گانگی و رنگ را که: «چه بیرنگ و بینشان که منم»
و این چنین همه دارایی دشمنانِ نام ایران دود میشود. و نام ایران بلند و بلندتر از همیشه میرود به قلهها. آری! سینما و فرهنگ را نمیشود خرید. و ایران، امروز «فروشنده» است و جهانِ خسته خریدارمان. خریدار گلها و لالهها. سیبها و شقایقها. جهان تشنه است. تشنه رحمتِ اسلام ناب محمدی. تشنه حکمت، ادب و بخشش ایرانی و اسلامی. غیرت به جای خود، بخشش در اوج اقتدار. این است نگاهِ مردمان سرزمین زیباییها به زندگی….
دستِ کم اینبار آب را گِل نکنیم
و چه غوغایی است در کوچه پس کوچههای وسواس و دلهره. و چه درد بی درمانی است وسوسه. میتراشد بهانهها. دگرتاش میشود. دگرباش میبیند. میخزد به گوشههای تاریک و میگریزد از روشنایی و نور. با اخم و دلهره میبندد راه را بر لبخند و شکوفهها. و این است داستان ما. داستان وسوسهها. پیدا کنید یک نخل بیحاشیه را! اسکار بیمسئله را. خون میچکد از چشمان حیرتزده سیمرغها. خرس ونیز را هم توان گذر از این کوچههای مهیب و سخت نیست. تیرهایی که پیوسته از کمان عقدهها و کینهها میجهد و زخمی میکند شکوفه را. و چه دلها که شکسته میشود و چه اشکها که ریخته میشود. و چه سنگ میشود دلهای بیمار سرشار از وسواس و کینهها. لابیگرانِ مرگِ سینما، شکارچیان شادی و خندهها در کمیناند. در لابلای متنها، در دوحه و قطر در پی ردی، نشانهای، رمزی، دگرباشی شاید. که گِل کنند این آب زلال و زیبا را. و دانسته یا ندانسته هم نوا شوند با آنها که به خشم آمدند از نابودی همه دارائیهایشان. کودک کشان مست. فرزندان بولهب. دشمنان آب. با آنها که میکوشند به جهل، تا گِل کنند سرچشمهها و جویها را. تا بخشکانند نخلها و سپیدارها را.
بیایید دست کم این بار آب را گِل نکنیم. میرود این آب تا کند سیراب جوانهای، غنچهای نورسته از امید را…بیاید دست کم این بار آب را گِل نکنیم.
حجتالله ایوبی
چهارشنبه، ۴ خرداد، ایران ایر، در راه برگشت از جشنواره کن ۶۹
پایان پیام