شجریان در نای هفتبند
به گزارش پایگاه خبری گلونی، فاطمه امینیزاده در روزنامه اطلاعات نوشت: چندی است بنا به ضرورتی مشغول مطالعه آثار باستانی پاریزی هستم. پیش از این برخی از آثار استاد را کم و بیش و جسته و گریخته خوانده بودم و بیش از آنکه بخوانم از دیگران شنیده بودم. تازه فهمیدهام تا کسی همه آثار این بزرگ را نخواند و با منظومه فکری او به درستی آشنا نگردد نمیتواند نتیجهگیری درستی از او و آثاراش ارائه دهد.
بیشک خیلیها با مطالعه حتی مقالهای از آثار باستانی پاریزی سحر قلم او را دریافتهاند و از آن سخن گفتهاند که الحق و الانصاف قلمش معجزه میکند و این معجزه عطیهای خدادادی است. اما با مطالعه یک مقاله یا یک کتاب او نمیتواند به درک درستی از جهانبینی او دست یافت. من خود پیش از این میاندیشیدم که آثار باستانی همچون کشکولی است که هر چه بخواهی در آن پیدا میکنی، جز من بسیاری درگیر هم چنین میاندیشند، در صورتی که الان میدانم اصلا چنین نیست. ذهن باستانی بسیار طبقهبندی شده است و از همان ابتدای شروع یک مطلب چه مقاله باشد چه کتاب، میداند که چه میخواهد و این داستان باید به کجا ختم شود و اصولاً اگر چنین نبود کلام او نمیتوانست در این حد از بلاغت قرار گیرد. بگذریم هدف من در این نوشته کوتاه سخن گفتم از باستانی پاریزی بزرگ – که خداوند روانش را شاد گرداند – نیست.
شجریان در نای هفتبند
آخرین کتابی که این روزها از استاد مطالعه کردهام «نای هفتبند» است. کتابی که به تمامی در مورد موسیقی است. در چند جای این کتاب باستانی پاریزی از استاد محمدرضا شجریان یاد کرده است. متاسفانه این روزها استاد شجریان در بستر بیماری است و تنها امید خیل عظیم مشتاقانش تأثیر دوایی از شفاخانه غیب است که یا من اسمه دواء و ذکره شفاء، بیمناسبت ندیدم که نظر استاد باستانی را در مورد استاد شجریان در قالب این نوشتار بازنویسی کنم.
اولین جایی که باستانی از شجریان یاد میکند آنجاست که میگوید: پایه موسیقی ما را ذوق و عشق بنا نهاده است، هنرمندان واقعی آنانند که این عشق را از بدو شروع بهکار تا دم مرگ دارند، بنابراین همیشه قطعات آنان دلچسب است. عشق پایه هنر است. بهترین آثار هنرمندان زمانی ساخته شده است که عاشق بودهاند. باستانی پس از این تعدادی از هنرمندان را که آثارشان آمیخته با ذوق عاشقانه است را نام میبرد و در ادامه مینویسد: حتی بسیاری از صفحات امروزی هم از لطف و زیبایی خالی نیست فیالمثل آهنگ ضربی شهناز و شجریان: من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم/ تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی.
جای دیگری که باستانی از شجریان سخن می گوید در مبحث ارزشمند حافظ چندین هنر است. باستانی تصویری از شبهای یراز را در باغ حاجی قوام (م ۷۵۴ – ه.ق) تصور کرده است که حافظ در آنجا شعرش را با آواز میخوانده است. در ادامه باستانی میگوید کاش میبودم و در یکی از جلسات شعرخوانی حافظ عکسالعمل حاضران را تماشا میکردم ما که گاهی دو، سه بیت لاطائل پشتسر هم ردیف میکنیم و در مجلس میخوانیم و گاهی با لحظات طولانی کف زدن دختران و پسران روبهرو میشویم، میتوانیم درست تصور کنیم – اینکه مثلاً وقتی شجریان غزل حافظ در ابوعطا میخواند و در انجمن گونه پنج دقیقه جوانان برایش کف میزنند – راستی آنها خود حافظ را میدیدند که در مجلس سری تکان میدهد و در همان ابوعطا میخواند:در نظربازی ما بیخبران حیرانند/ من چنینم که نمودم، دگر ایشان دانند.
سومین جایی که باستانی از شجریان یاد میکند در مبحث «خط خوش حافظ است». او مینویسد: معمولاً این حافظها و خوشخوانان هنرهای دیگری هم داشتهاند. از آن جمله اغلب بسیار خوشخط بودهاند، مثل خواننده معروف امروزی خودمان شجریان که خطش از صدایش بهتر است و صدایش از خطش مهمتر و اخلاقش از هر دو برتر در پاورقی همین مطلب دکتر باستانی نوشته است:
در کتاب فرهنگ موسیقی آقای ستایشگر همشهرش کرمانی که خود نیز سنتورنواز است این جمله من به مناسبتی نقل شده، منتهی به این صورت و … اخلاقش از همه بدتر او بالنتیجه همه مفهوم را وارونه نقل کرده و حال انکه در چاپ اول کتاب من برتر بوده نه بدتر. نمیدانم ستایشگر با من خرده حسابی داشته یا با شجریان، یا اینکه حروفچین دسته گل به آب داده است، موسیقیدانها اغلب کجخلق هستند ولی شجریان از آنها نیست. شجریان را من یک بار در خانه آقای دکتر حسین عمو قاضی موسیقی دادن معلم آهنگ، زیارت کردهام.»
استاد باستانی پاریزی در جای دیگر در تقدیر از محمد گلندام، جامع دیوان حافظ، اشارهای کوتاه نیز به نام شجریان دارد: آری باید از گلندام تشکر کنیم … اگر آن دیوان نبود، امروز لااقل چراغ نصف دوم برنامههای هنری مهم تلویزیون خاموش بود؛ نصف برنامههای شجریان و ناظری ناخوانده به گور میرفت، نصف ترانههای قمر و ظلی و ملوک و پریسا در صفحه ضبط نمیشد…»
پنجمین جایی که باستانی از شجریان سخن میگوید در مبحث «حدیث کهنه و نو» است؛ در آنجا از بازسازی آهنگها میگوید. او تلاش شجریان را در بازخوانی تصانیف قدیمی موفق ارزیابی میکند و مینویسد: خوشبختانه تاکنون بسیاری از بازسازیها در موسیقی ما موفقیتآمیز بوده، مثل بازسازی فرامرز پایور از بعضی آهنگهای صبا، و بازسازی شجریان از تصانیف قدیمی.»
آخرین جایی که روانشاد استاد دکتر باستانی در کتاب نای هفتبند از استاد شجریان یاد میکند در مبحث «مکتبهای موسیقی» است. باستانی سه مکتب عمده برای موسیقی ایرانی بر میشمرد و شجریان را نماینده آن نامآور مکتب خراسان میداند، او مینویسد: چنان مینماید که مکتب موسیقی ما در مجموعه به سه مکتب عمده متقسم میشود: مکتب شرق که میشود از آن به مکتب هرات (یا خراسان بزرگ) یاد کرد، و این روزها در افغانستان و پاکستان خوانندگانی نمایندگی آن را به عهده دارند و در خراسان شجریان نماینده نامآور آن است، مکتب قزوین (و البته آذربایجان) که میشود آن را مکتب شمال نامید و مرحوم اقبال آذر نماینده تام و تمام آن است و مکتب اصفهان (و شیراز البته) که میتوان تاج را نماینده بیبدیل آن خواند و مکتب مرکزی یا عراقی هم میشود بدان نام داد.
پایان پیام
پینوشت: نای هفتبند، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، چاپ اول، نشر علم، تهران، ۱۳۸۱٫