موسیقی لری بینظیر است
به گزارش پایگاه خبری گلونی در شماره ۵۷۸ روزنامه صبا همزمان با برگزاری همایش «خنیاگران سرزمین مادری» سهند آدمعارف گفتوگویی با استاد علیاکبر شکارچی کرده است که در ادامه میخوانید.
– ما در خطههای مختلف ایران و مهمتر از همه در لرستان شاهد رشد و بالندگی نوازندگانی هستیم که کمتر در محافل عمومی رخ نشان میدهند، اما بسیار چیرهدست و خلاقند. چگونه میشود اینگونه نوازندگان محلی را به روشنایی آورد تا هنرشان را به معرض مشاهده عمومی بگذارند و عموم مردم هم از هنر آنها بهرهمند شوند؟
ما نوازندگان زیادی داریم در سراسر کشور و نه فقط در لرستان که با ساز خودشان تنها هستند و به اصطلاح با سازشان، معاشقه میکنند و با آن آمیخته میشوند. هم آنها موسیقی را پالایش میکنند و هم موسیقی آنها را پالایش میدهد. به گمان من بد نیست همه اینها هرازگاهی هم که شده (اگر تمایل به دیدهشدن هم ندارند، نباید خیلی آنها را روی صحنه آورد) حتما اندوختهها، دانش و بیان موسیقاییشان را برای شنوندگان اجرا کنند و شرایط این موضوع باید فراهم باشد، چون هیچ چیز مثل موسیقی نمیتواند بدون واسطه و بهطور مستقیم با شنونده ارتباط برقرار کند. شما بدون واسطه تعادل روحی، شوق هستی و امید به زندگی را بهطور مستقیم میتوانید از این قبیل نوازندگان دریافت کنید. حتی اگر این نوازندگان، حزنآلودترین نغمهها را هم بنوازند، قطعا بدانید که از پس آن شادمانی، امید و نشاط سر برمیآورد، اما کسانی که میل ندارند روی صحنهها ظاهر شوند، نمیشود مجبورشان کرد. بخشی از این موضوع مربوط به نوع آموزش آنهاست؛ یعنی همیشه در پرده بوده و پنهان بودهاند و ترس از اینکه مبادا بزنند، خارج بزنند و تپوق بزنند، خودشان را ظاهر نمیکنند؛ واقعا یکی از علتهایش همین است، چون وقتی شما میخواهید برای جمع ساز بزنید، نیاز به آمادگی روحی و تجربهای دارید که فقط بر ساززدن تمرکز داشته باشید و نه بر مخاطبی که مقابل شما نشسته است. وقتی که نوازنده از خودش بیرون میآید و بر مخاطبش متمرکز میشود، خطا در نوازندگی افزایش مییابد. به گمان من یکی از علتهای مهم همین است. یا اینکه برخی از اینها فکر میکنند در فن، تکنیک و دانش به پختگی نرسیدهاند. من معتقدم هر کسی در هر وضعیتی که هست، اگر بپذیرد و سطح و تواناییهای خودش را قبول کند، مشکل حل میشود. نوازنده نباید تصور کند باید حتما به کمال رسیده باشد تا در مقابل جمع اجرا بکند. این کمالطلبی لطمه زیادی به نوازندگان میزند؛ شما در فکر کمال باشید و به هر مقطع و طراز از کمال که رسیدید، خوتان را به معرض دید بگذارید. هر کس این کار را بکند، مطمئنا موفق میشود.
موسیقی لری بینظیر است
– کمانچه لرستان به لحاظ لهجه نواختن تفاوتهای زیادی با کمانچهنوازی در مناطق دیگر دارد. بهطور کلی درباره این تفاوت لهجه و دیگر تفاوتهایی که در نواختن این خطه وجود دارد، توضیح دهید.
نخست اینکه از نظر فیزیکی و ساختمان ساز کمانچه، در لرستان پشت ساز را باز میگذارند، به این دلیل که در فضاهای باز و دشتها صدایش رسا باشد، چون عمدتا از این ساز بهصورت کاربردی استفاده میشود؛ مثل مراسم شادمانی و… بهخاطر همین ویژگیها وقتی که میکروفون و تقویتکنندههای صوتی در دسترس نباشد، نوازنده هم باید با قدرت زیاد بنوازد و هم ساز باید صدای رسایی داشته باشد؛ مثل این است که دهان شما را ببندند و بخواهید کلماتی را بگویید. طبیعتا صدا برد زیادی ندارد، ولی وقتی دهان باز میشود، صدا به نقاط دورتری میرسد. کاسه کمانچه هم همینطور است و وقتی پشت کاسه کمانچه را باز میگذارند، به همین ترتیب صدایش دامنه و برد بیشتری پیدا میکند. این به لحاظ فیزیکی است، ولی به لحاظ موسیقایی تفاوت دارد. ریتمها، اکسانها و نوانسها و دینامیک ریتمهای موسیقایی در کمانچه لرستان تقریبا منحصربهفرد است. اقوام دیگر به این شکل نیستند. البته نزدیکیهایی با موسیقی کردها دارد، اما در هیچ قوم دیگری این ریتمها و این تاکیدها را نمیشنوید. تفاوت در سنت موسیقی هم وجود دارد. یعنی شما میبینید یک مجموعه رقص که از «سنگین سماع» شروع میشود، از «سهپا» عبور میکند و به «دوپا» ختم میشود، ریتم در آنها بهطور مرتب تند میشود، یعنی فقط افرادی که مسنتر هستند، میتوانند آن را اجرا کنند و در عین حال خیلی هم پرانرژی است. اما وقتی به سمت «دوپا» میرود، خیلی انرژی بالایی میطلبد و طبیعتا باید جوانتر باشند. اصطلاحا به آن «سرچوپی» میگویند. در کمترین موسیقی میتوانید از سنگین به متوسط و سپس تند و مجددا همین دور را برگردید. یعنی «سنگین سماع»، «سهپا»، «دوپا» و دوباره برمیگردد به «سهپا» و «سنگین سماع».
تکرار عنصر مهمی در موسیقی مقامی است. اساسا افرادی که چندان آشنایی با موسیقی مقامی ندارند، تکرار و دورها را یک نقطه ضعف میدانند، در حالی که همین تکرارها موسیقی را منحصربهفرد و بینظیر کرده است و تاثیر آن را غیرقابل انکار میکند.
شما هیچ تکراری را در موسیقی مقامی و بهخصوص در موسیقی مقامی لرستان نمیبینید که تغییری در آن نباشد. یعنی هر تکرار با تغییری است. مثل زندهیاد طاهرزاده که وقتی یک مصراع را دو بار میخواند، ملودی مصراع اول با مصراع دوم فرق میکرد. در موسیقی اقوام هم همینطور است؛ تکرارشدن هیچ قطعه بداهههای شبیه تکرار قبلی نیست. به همین دلیل است که بسیار هیجان دارد و شنونده را مجذوب خودش میکند. به همین دلیل است که موسیقی مقامی جاندار و پویاست. خود به خود آن را میآموزند. آنقدر پرجاذبه است که در همه حال آن را میشنوند. وقتی یک موسیقی را زیاد بشنوید، قطعا انگشتهای شما به دادتان میرسند. اگر موسیقی را زیاد نشنوید و نتوانید آن را در ذهن و روانتان بپرورانید، انگشتهایتان در نواختن کاری نمیتوانند بکنند. بنابراین همین موسیقی را کودکان که اجرا میکنند، میبینید که حیرتآور میشود. در همین فستیوال موسیقی جوان یک کودک ۱۱ ساله آنچنان مینواخت که انگار در حال سخن گفتن با زبان مادریاش است. تمام نوازندههای محلی که از خانواده موسیقیدان برمیآیند، بدون استثنا شکوفاتر و سریعتر از کسی که موسیقی در خانوادهاش جریان نداشته است، رشد میکنند.
– این به ذات نوازنده برمیگردد یا فقط مربوط به شنیدن زیاد و آموزشهای درون خانواده است؟
باید خانواده موسیقیدان باشند. در موسیقی شهری هم همینطور است. کسانی که درخانوادهشان موسیقی جاری است، بسیار بهتر میشوند، چون در خانواده ما کسی اهل ساززدن نبود، من کمانچهنوازی را خیلی دیرتر از اردشیر کامکاری یاد گرفتم که همه خانوادهشان اهل موسیقی بودند و پدرشان یکی از بهترین نوازندگان مکتب صبا بود. شاید آنچه که من در ۴۰ سالگی مینواختم، آقای کامکار در ۱۵ سالگی مینواخت. من با کار و تلاش به دست آوردم، ولی آنها بدون تلاش زیاد خودبهخود درشان جاری میشود، چون از کودکی موسیقی میشنوند. همه موسیقیدانان محلی، نسل به نسل دانششان را منتقل میکنند و فرزندانش جانشینانشان میشوند. همه نوازندگان مقامی بدون اینکه سیستم آکادمیک و حتی استاد و شاگردی را طی کنند، در اثر همان شنیدن به مرور و به درستی مقامها را یاد میگیرند.
– آیا همچنان این اتفاق ادامه دارد؟ گهگاه خبرهایی به گوش میرسد مبنی بر اینکه فرزندان نوازندگان موسیقی نواحی کمتر راه پدرانشان را ادامه میدهند و به علت مشکلات معیشتی و… سراغ حرفههای دیگر و یا سبکهای موسیقی الکترونیک و… میروند. چقدر این خبرها صحت دارند؟ چقدر شوق قدیم هنوز وجود دارد؟
پیشتر هم اشاره کردهایم آنهایی که از طریق شنیدن موسیقی لرستان را یاد میگیرند، به مراتب موفقتر از کسانی هستند که از طریق نت این موسیقی را یاد میگیرند.هابیل علیاف حرف درستی میزد. میگفت تا جایی سنت دوست شماست و از آن به بعد دشمنتان میشود. موسیقی را باید از طریق شنیدن یاد بگیرید. به همین خاطر دو شیوه متداول است؛ فرزندان استاد فرج علیپور، بدون اینکه مقابل پدرشان بنشینند و آموزش ببینند، کمانچه میزنند؛ فرزندان من هم همینطور. پسر و دختر من بدون اینکه شاگرد من باشند، خود به خود ساز میزنند، ولی شکل دیگری هم در لرستان دایر است. به این ترتیب که سعی میکنند شاگرد را تا جایی با نت پرورش دهند و از جایی به بعد دیگر با گوش و سینه و به سینه و فکر میکنم این بهتری شیوه است. یعنی نباید در نت توقف کرد و سینه به سینه نقش مهمی دارد.
– نقش همایشها و فستوالهایی مثل «خنیاگران…» که موسیقی را از بستر اصلیاش یعنی لرستان جدا میکنند و به مرکز میآورند و هم به لحاظ نظری و هم عملی طی چند روز به شکل کلنی بررسی میکنند، چه میزان پررنگ و تاثیرگذار است؟ و این قبیل فستیوالها چه تاثیری میتواند بر رواج و قوام بیشتر و پرداختن بیشتر موسیقی نواحی داشته باشد؟
روی صحنه رفتن چه در شهر باشد و چه در روستا، بسیار تاثیرگذار و موثر است. وقتی شما بدون واسطه برای جمع موسیقی اجرا میکنید، چه از نظر خلاقیت، چه از تکنیک و چه دیگر مؤلفههای پیشرفت در موسیقی، خود را باید به سطح آمادگی برسانید، ولی بُعد دیگرش هم این است که موزیسینهای شهرستانی وقتی به تهران میآیند، با خود سوغات خودشان را به همراه میآورند. سوغاتی که عبارت است از نغمههای بکر و زیبای محلی که هم به لحاظ بیان اندیشه، ریتم و دینامیک منحصربهفرد هستند. درست مثل اینکه دو برادر که یکی در شهر زندگی میکند و دیگری در روستا، بیایند و یکدیگر را ملاقات کنند. قطعا این ملاقات هم برای موسیقی سنتی راهگشا و هم برای موزیسینهای نواحی. بنابراین چنین فستیوال و گردهماییهایی برای توسعه، اشاعه و به رسمیت شناختهشدن فرهنگ آن قوم و معرفی توانمندیهای موسیقی قوم مذکور بسیار مفید خواهد بود.
– به لحاظ نظری چطور؟ یعنی فکر میکنید این قبیل گردهماییها تاثیری در جلب نظر قوم موسیقیشناسان برای توجه و فعالیت بیشتر روی این نغمهها میگذارد؟ آیا میتواند توجهی را جلب کند؟
اگر در یک جشنواره بشود در کنار اجراها و کنسرتهایش، سخنرانیها و ارائه مقالاتی هم بگنجاند، بسیار مبارک است. یعنی پژوهش باید عرصهای برای ارائه داشته باشد و چه عرصهای بهتر از فستیوالی که برای موسیقی نواحی شکل گرفته و برگزار میشود. حال اگر کارگاههایی که برگزار میشوند، خیلی تخصصی باشند و از حوصله عموم آدمهایی که برای شنیدن موسیقی حضور پیدا کردهاند خارج باشد، میتواند در حاشیه فستیوال و بهصورت جداگانه برگزار شود. کارگاههایی که بتواند نوع بین اندیشه، کارکرد موسیقی، پردهبندی و اغلب ظرایف موسیقی مقامی را بررسی و واکاوی کند. این اولین بار نیست که چنین برنامهای برگزار میشود، ولی وقتی بهعنوان یک کالا عرضه میشود، باید پژوهشگران بیایند و ببینند که چنین موسیقی پرتوان، اثربخش و غنی وجود دارد که میتوانند از ظرفیتهای بیکرانش استفاده کنند. بههرحال رمز و راز این موسیقیها باید واکاوی شود و محلش اگر چنین فستیوالهایی نباشد، پس کجاست؟
– دوست داریم بدانیم آخرین فعالیتهای شما در زمینه موسیقی چه بوده است و آیا قرار هست بهزودی شاهد انشار اثری از شما باشیم؟
ردیفهای میرزاعبدالله را با هزینه شخصی خودم بهصورت ضبط کردهام، چراکه بسیاری از شاگردان من از راههای دور شهرستانها باید برای آموختن بیایند و برایشان بسیار دشوار است. با انتشار این مجموعه بچهها میتوانند استفاده کنند. با دیدن این مجموعه شاگردان بدون واسطه میتوانند با گوشه آشنا شوند جملهبندیها را یاد بگیرند و تکنیکهای نوازندگی اعم از دست راست، دست چپ، گردش کمانچه و انگشتگذاری را همه و همه بهخوبی بینند و متوجه بشوند. این مجموعه آثار انتشار است که فکر میکنم بعد از پایان ماه صفر در قالب پنج دیویدی و یک کتابچه منتشر میشود. زمانی که چند نفر از موسیقیدانان بزرگ ایران مثل استاد عطا جنکوک، استاد محمدرضا لطفی، استاد بزرگوارم داریوش صفوت، هابیل علیاف و استاد احمد محسنپور، بنده بر مزارشان یا مراسم یادبودشان، ساز زدهام یا در فرهنگسراها و تالارهای مختلف اجراهایی داشتهام. دیدم که برای این پنج نغمهپرداز پنج سوگ را اجرا کردهام که این پنج سوگ را هم قرار است بهزودی بهصورت تصویری منتشر کنم. نام این را هم گذاشتهام «پنجگاه» به دلیل اینکه پنج اتفاق در موسیقی ایران به علت فقدان این عزیزان افتاده است. این سوگها آمیختهای هستند از موسیقی دستگاهی و موسیقی بومی ایران. یعنی بخشی از موسیقی لرستان بختیاری است که در دستگاه راست پنجگاه فرود میآید. بههرحال در موسیقی سنتی سوگ واقعی که کسی از دنیا میرود اجرا شود، نداریم ولی در موسقی نواحی ما نغمات بسیار زیادی برای سوگ داریم که حتی بعضا تا یک سال بعد از فوت فرد نواخته میشوند. در موسیقی سنتی چنین نمونهای نداریم. اگر کسانی دوست داشته باشند و به دلشان نشست، میتوانند از راهکارهایی که آنها را بهکار گرفتهام، استفاده کنند. فعلا این دو کار را در دست ارائه دارم. یک متد کمانچهنوازی ایران را هم در دست دارم که چندین سال میشود درگیرش هستم. کار نتنویسی انجام شده، ولی ضبطش هنوز شروع نشده بود ضبط تصویری این مجموعه تا چند ماه آینده شروع میشود.
– فکر میکنید در بخش آموزش موسیقی چه خلأهایی وجود دارد؟ ما میبینیم که در آموزش و پرورش مطلقا آموزش موسیقی نداریم، ولی خانوادهها با علاقهای که نشان میدهند، باعث شدهاند آموزشگاههای موسیقی بسیار رونق پیدا کند. در بخش آموزش موسیقی و بهخصوص سازهایی مثل کمانچه که آموزش آن دشواری زیادی دارد، چه خلأهایی وجود دارد؟
همانطور که اشاره کردید، آموزش این ساز بسیار دشوار است و متدهای مختلفی در این زمینه وجود دارد. متدهای کلاسیک وجود دارد که اکنون هم جاری و ساری هستند. ردیفهای آوازی را هم تدریس میکنند، مثل ردیف میرزاعبداله و… همه اینها کارهایی هستند که در این زمینه انجام میشود، ولی همانطور که پیشتر اشاره کردم، اگر در کودکی، بذر موسیقی در اندیشه و گوش جوانان پاشیده شود و در بستر خانوادهها با موسیقی آشنا شوند، بهتر بارور خواهد شد. از دوران مهد کودک تا دوران دانشگاه نیاز هست که کودکان، نوجوانان و جوانان موسیقی را تجربه کنند. موسیقی هنری است که بهجز با تجربهکردن از راه دیگری نمیتوانید آن را یاد بگیرید. باید عملا تجربه شود. حتی در کشورهایی مثل مجارستان، کانونهایی تعریف شده است که مبارزه با بیسوادی موسیقی میکنند. واقعا باید با بیسوادی موسیقی مبارزه کرد. باید این موضوع در کشور اتفاق بیفتد. باید به خانوادهها دستمریزاد گفت، چراکه پس از سپریکردن دوران سخت موسیقی، سابقه نداشته است که تا این حد خانوادهها به آموزش و پرورش اقبال نشان بدهند. از بچههای خردسال گرفته تا بزرگسالان و زنان و دختران این آموزشها را میبینند. به قول ریلکه، «هنر مثل درخت میروید، ولی در روییدن شتاب نمیکند.» برای هنر نباید شتاب کرد. امروز باید درود بر خانوادههایی فرستاد که اینگونه برای فرهنگ و هنر کشورشان دل میسوزانند و هزینه میکنند و با این کار هم امثال ما را حمایت میکنند که بخش مهمی از معیشت و زندگیمان از این راه تامین میشود و فرزندانشان فرهنگ مملکت را حفظ میکنند. چه چیزی از این ارزشمندتر است؟!
پایان پیام
گفتوگو: سهند آدم عارف
به عنوان یک لر به همه شما افتخار می کنم.
پاینده و سرافراز باد ایران عزیزمان