پایگاه خبری گلونی، آناهیتا برزویی: مجید توکلی کارش را از مطبوعات آغاز کرده است، دستیاری کارگردانان بزرگی چون حسن فتحی توانست او را در ساخت چند فیلم کوتاه داستانی موفق کند. فیلمهای کوتاهی مانند دوازده تیر، پیتوک و مستند سلطان در مورد زندگی علی پروین. از او فیلم تلویزیونی زیگزاگ را هم دیدهایم. متولد ۶۵ اولین ساخته بلند و سینمایی توکلی است.
متولد ۶۵ داستانی نسبتا جذاب از زندگی و سر در گمی جوانان دهه ۶۰ است. این بار قصه دارا و ندار، به روایت دو جوان عاشق دهه شصتی در یک محیط اشرافی به نمایش در میآید.
امیر و الهام دو نامزد جوان در عین صداقت و سادگی میخواهند در سالروز آشناییشان روزی پر از نشاط و شادی را سپری کنند. آنها با اینکه از موقعیت اجتماعی خویش آگاهی دارند یک روز را سر خوشانه و شیطنت آمیز به دنبال این هستند تا ادای آدمهای پولدار را در آورند.
در صحنههای اول فیلم سبد خریدشان را از کالاهای متنوع در یک فروشگاه بزرگ پر میکنند و وقتی به صندوق میرسند به بهانه زنگ تلفن کالاها را جا گذاشته و از فروشگاه خارج میشوند.
در صحنهای دیگر همراه با فروشنده لذت رانندگی با اتومبیلی مدل بالا را تجربه میکنند و سر خوشانه میخندند و اتومبیلی با مدل بالاتر را طلب میکنند!
در یکی دیگر از نماها برجها و ساختمانهای بلند را نشانه میکنند در حالی که دختر میگوید: من دلم میخواهد نیم ساعت با تو زیر سقف یکی از این خانهها زندگی کنم! این مقدمه سبب میشود تا به بهانه اجاره آپارتمان، بقیه نماهای فیلم در خانهای شیک و اعیانی در محله بالای شهر به تصویر کشیده شود.
مرد و زن مسن صاحب خانه در پی رفتن به خارج از کشور هستند و تنها کار باقی ماندهشان اجاره دادن منزل است، تا اینکه تشابه اسمی پسر جوان و دروغهایی که برای ماندن ساعاتی بیشتر زیر آن سقف به هم میبافند سبب میشود تا صاحب ضمن مشکوک شدن به آنها تصور کند که پسر جوان، فرزند کلاهبرداری است که سالها پیش مالی از آنها و عدهای دیگر بالا کشیده و به خارج از کشور گریخته است.
صاحب خانه و همسرش با ترفند تلفن همراه دو جوان را پنهان میکنند و به زعم خودشان تمام شواهد دال بر واقعیتی دارد که در ذهنشان میگذرد.
پسر و دختر جوان سعی در اثبات بیگناهی خویش دارند و حتی مجبور به افشای دروغهای خود میشوند ولی فایدهای ندارد.
صاحبخانه عده دیگری از مالباختگان را جمع میکند تا با وارد آوردن فشاری مضاعف جایی را که کلاهبردار پنهان شده، کشف کنند ولی از آنجا که همه پندارهای آنان بیاساس است چیزی مشهود نمیشود. دختر و پسر جوان به تنهایی موفق به خروج از منزل میشوند اما هیچیک بدون دیگری حاظر به ترک آنجا نمیشود و دو باره باز میگردند تا این لحظههای تلخ را کنار هم سپری کنند.
در صحنه پایانی بانویی نشسته بر صندلی چرخدار (آنا نعمتی) وارد میشود و از عشق ناکام خویش به محسن افشار (کلاهبردار واقعی) سخن میگوید و اذعان میکند که این جوان پسر محسن افشار نیست!
فیلم در نمایی لانگ در هنگامه غروبی برفی پایان مییابد در حالی که دختر و پسر جوان همچنان به سوی سرنوشت مبهمشان پیش میروند!
متولد ۶۵، فیلمی بود به زبان جوانی از سرگشتگی و فقر و نداری نسلی که عاشق هستند و تلاش میکنند زیر یک سقف زندگی کنند ولی تاکنون موفق نشدهاند. نسلی که که دوست دارند حتی یک روز هم که شده مثل مردم بالا شهر زندگی کنند و همین امر موجب بروز تضادی میشود که در لایه لایه فیلم مشهود است.
گرچه فقر و تنگدستی، آرزو و امیال دست نیافتنی، داشتن شغلی کاذب، نداشتن پدر و مادر (دختر) و… از دستمایههای اصلی فیلمساز بود اما او با زیرکی تمام این موارد را به لایههای زیرین کشانده بود.
ساخت یک ملو درام سینمایی با حضور دو بازیگر جوان و کم تجربه آن هم در حالی که تمامی اتفاقات در فضای بسته یک آپارتمان رخ میدهد، کار سادهای نیست ولی کارگردان و فیلمبردار توانسته بودند به راحتی از پس این کار بر آیند.
نماهای متعدد و متنوع، پلانهای متحرک، نورپردازی واقعی و عاری از هرگونه ابهام. همه و همه حاکی از همکاری پایاپای فیلمبرداری زبده با کارگردانی جوان بود.
گرچه برخی از دیالوگهای فیلم بر اساس (اتفاق) پردازش شده بود اما نتوانسته بود به فیلم ضربهای وارد کند.
در کل میتوانستی فیلم را به برشی از یک کیک بزرگ به نام زندگی تشبیه کنی. تمام لحظهها به دور از تکلف و تصنع بودند و دیالوگها به گفتوگوهایی ساده در یک زندگی عادی شبیه بودند.
هیجان، غم و شادی و اندوه و نیز بیان واقعی دردهای اجتماعی را با دیدن این فیلم حس میکردی بدون اینکه نیش تند و تیزی را ببینی و تجربه کنی!
سناریست و کارگردان به دور از ژستهای روشنفکری تو را به تماشای واقعییتها میبردند.
پدرام شریفی در نقش پسر جوان اولین تجربه سینماییاش را رقم میزد در حالی که بسیار در مقابل دوربین راحت بود. بازی خوب هنگامه حمیدزاده هم نقطه قوت دیگر این فیلم محسوب میشد.
تنها چیزی که در نماهای بسته توی ذوق میزد کلاه گیس نامناسبی بود که برای مریم سعادت در نقش زن صاحب خانه انتخاب کرده بودند که به نظر هم نمیآمد در این انتخاب تعمدی در کار بوده باشد.
امید که نسل جوان، متولد ۶۵ را ببینند و بپسندند و باعث تشویق کارگردان جوانی چون مجید توکلی باشند.
کارگردان: مجید توکلی
فیلمنامه: جمیله دارالشفایی
مدیر فیلمبرداری: مسعود سلامی
تدوین: سپیده عبدالوهاب
صدابردار: سعید بجنوردی
طراح صحنه و لباس: غزاله معتمد
طراح چهرهپردازی: مهرداد میرکیانی
عکس: مهدی دلخواسته
بازیگران: پدرام شریفی، هنگامه حمیدزاده، احسان امانی، مریم سعادت و آنا نعمتی که در یکی از صحنههای پایانی حضور داشت.
مشاور کارگردان: رضا میرکریمی
تهیهکننده: محمدمهدی عسکرپور
پایان پیام