مرغ سحر به عشق استاد
پایگاه خبری گلونی محمد پورخداداد: کنسرت همایون شجریان با استقبال خرمآبادیها مواجه شد.
حدود چهار هزار نفر در دو نوبت، به این کنسرت آمدند تا موسیقی اصیل و نابی را گوش دهند که همایون برایشان به ارمغان آورده بود.
۴۵ دقیقه تاخیر که به پایان رسید بهترین آقازاده کشور و گروه نوازندگان در میان تشویق تماشاگران روی سن رفتند. افتاده و سربهزیر با همان لبخندهای آشنا تعظیم بلندی کرد و نشست. تا باشد از این آقازادهها.
تشویقها هنوز تمام نشده بود که از میان جمعیت، مرد میانسالی امان نداد و فریاد زد: «اول از استاد بگو». همایون هم بعد از انشالله دلسردکنندهای گفت بهتر میشوند. نسیم وصل راهی برای پیوند دلهای جدا افتاده میجست. گروه همه جوان بودند. از نوازندگان اصلی آهنگها خبری نبود ولی همین هم غنیمت است.
دکور پشت سر گروه آشناست. همان پردهی ستارهدار است که در همه کنسرتهای این شهر از آن استفاده میشود. از موسیقی محلی گرفته تا پاپ و راک و سنتی. سبدهای آویزان بسکتبال و از همه بدتر سکوی مخصوص صخرهنوردی بالای سر سن، صحنهی کنسرت را زشت کرده بود.
وقتی نی و همایون و آواز دشتی رونمایی شد صندلیهای سفت هم خودی نشان دادند. کنسرت در خانه کشتی است و تماشاگران روی صندلیهای ویرانگرِ پیچشده به بتن نشستهاند. مرفهین بیدرد قسمتِ ویآیپی، که زودتر بلیت تهیه کردهاند، صندلی دارند ولی بیشتر حاضران باید روی سکوها و صندلیهای سی سانتی از جنس پلاستیک فشرده موج مکزیکی بروند.
نوای کمانچه در هر دستگاهی که باشد، لرزاننده دل لرهاست. تکنوازی سیناجهانآبادی در یک قطعهی آوازی تماشاگران را به وجد آورد.
مرغ سحر به عشق استاد
هرچه میخواهم ذهنم را از مشکلات این کنسرت دور کنم و فقط لذت ببرم، نمیشود. شهر چهارصدهزارنفری خرمآباد که به خاطر تعداد زیاد اجراهای زنده موسیقی به پایتخت کنسرت معروف شده است و در هر خانهاش یک ساز وجود دارد، هنوز یک سالن برای این کار ندارد. شهروندان خرمآبادی لیاقت احترام بیشتری دارند.
سوژه برای نقزدن زیاد است. از صدای نامناسب، ماموران انتظاماتی که خود موجب بینظمی بودند تا فلاش دوربینهای عکاسی و فیلمبرداریهای دزدکی تماشاگران.
آهنگها که به پایان رسید گروه برای احترام بلند شدند که باز هم فریادی به لری کفوسوت همه را به هوا برد. «همایو، مرغ سحر وِ عشق استاد»
آسمان هم منتظر این درخواست بود. باران شروع به باریدن کرد و همایون و گروه، مرغ سحر را ساز کردند.
باران به سقف فلزی سالن میزد و تماشاگران همراه با مرغ سحر، ناله سر میدادند.
پایان پیام