پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفریخواه: اگر امروز آمارهای رسمی ۲۶٫۸ درصد ایرانیان را افسرده معرفی کرده، اوضاع به مراتب بدتر هم پیش بینی کرده است. بر اساس آنچه وزیر بهداشت اعلام کرده: «تعداد جمعیت افسرده ایرانی آنچنان افزایش خواهد داشت که در سال ۲۰۳۰ میلادی (۱۴۱۰ خورشیدی) کشور رتبه دومین کشور افسرده جهان را تصاحب خواهد کرد؛ در حال حاضر ایران در رتبه چهارم قرار دارد.»
باید برای نجات خودمان کاری کنیم. افسردگی بیشتر از آنچه به نظر میرسد ما را احاطه کرده و ما فقط به آن دامن میزنیم. حتی راههای مبارزه با آن را هم به خوبی نمیدانیم. برای ما افسردگی یک بیماری فراگیر است که میخواهیم پنهانش کنیم، حتی برای درمانش تن به خوددرمانی هم میدهیم. آنقدر که حاضریم بدنمان را با سموم دارویی آلوده کنیم ولی از مراجعه به روانشناسها طفره میرویم. افسردگی صبحگاهی از نخستین نشانههای بروز افسردگی است. رد آن را در لطیفههای فضای مجازی درباره شنبههای پرکار هم میتوانیم ببینیم.
این روزها عادات خوابمان هم تغییر کردند انگار ریتم روزانه زندگیمان را گم کردهایم. آمار عجیبی است افسردگی و عصبانیترین ملت دنیا وشاید شنیدن آنها به موازات همدیگر عجیبتر هم باشد. شاید باید جایی درون خودمان دنبال ریشهاش باشیم. وقت آن شده که مسئولیت پذیرانهتر خودمان را نقد کنیم. فریاد کشیدن بر سر جامعه را تمام کنیم. این جامعه یعنی هر کدام از ما. هر کدام از ما که در مترو به اندازه یک لبخند به صورت کودک ۵ ساله هم فرصت نداریم. هر کدام از ما که غرق حساب و کتابها و روزمرگیهایش شده یا هرکدام از مایی که حرفهایش را در صفحات مجازی میزند و دنبال تأیید آدمهای غریبه است. افسردگی از همان جایی شروع میشود که دیدن خودمان را در آینه فراموش کردیم و از سلفیها و فیلترهای مختلف خودمان را تماشا کردیم. افسردگی از ناتمام ماندن حرفهایمان با پدر و مادر و رفتن به اتاق و زیر چتر وایفای آغاز میشود.
افسردگی از همین ترافیکهای مجازی و صفحات وب شلوغ شروع میشود. از وقتی سعی کردیم الگوی زندگی دیگران را بسط دهیم به زندگی خودمان، افسردهتر شدیم. از وقتی خودمان را فراموش کردیم، یک جایی درون قلبمان راه را اشتباه رفتیم و حساب و کتابهای هورمونهای شادی بخش در مغزمان را برای همیشه بههم زدیم.
پایان پیام