پایگاه خبری گلونی، محبوبه محمدی: وقایع فیلم «خانه کاغذی» در زمان معاصر و شرایط سیاسی، اجتماعی حاضر میگذرد. پروندهای که شخصیت اصلی به عنوان روزنامهنگار و افشاگر در حال کار کردن روی آن است ده سال پیش با تهدید و ارعاب، نیمهکاره بسته شده و بازگشایی امروز آن دردسرهایی را برای صاحب قلم و خانواده اش رقم میزند. دردسرهایی که داستان فیلم «خانه کاغذی» را سروشکل داده وبه تصویر کشیده است.
ژانرسیاسی در همه جای دنیا وخصوصاْ در سینمای ما یکی از ملتهبترین، حساسترین و پرمخاطرهترین ژانرها برای انتخاب در پروسه فیلمسازی است. فیلمساز این ژانر با رعایت همه اصول سینمایی و دراماتیک مدام بر لبه پرتگاهی قدم میزند که یک طرف آن موافقان و مخالفان محتوای اثر به تماشا نشستهاند و در سمت دیگر باید و نبایدهایی که از طرف جامعه حاکمیت و حتی گاهی انصاف و اخلاق، نظارهگر پیش روی قصه و ماجراها شدهاند. با این اوصاف به جد میتوان گفت که سینما و بهطور کل رسانههای ایرانی از ژانر سیاسی به معنای واقعی خالی مانده است. غالباً آنچه در این سالها آنهم به ندرت به عنوان محتوا و فیلم سیاسی شاهد بودهایم، ملودرامهای اشکانگیزی بوده که در نهایت به گلهگذاریهای سیاسی ختم شده اند. «خانه کاغذی» ساخته مهدی صباغزاده و تهیهکنندگی و بازیگری تینا پاکروان هم از همان دست آثاری است که با روکش سیاست از قصهای عاشقانه سر درآورده.
در داستانهای سیاسی، مانند همه انواع درام، پردازش و معرفی ضدقهرمان اهمیت زیادی در باورپذیری و میزان تاثیرگذاری درام و پیچوخم آن دارد. «خانه کاغذی» چیزی جز سایهای ترسناک از ضدقهرمان و بدمن در خود ندارد. اطلاعاتی که به مخاطب در اینباره ارائه میشود ناقص،کلی و بیشتر به شکل توهمِ شنیداری و دیداری است تا یک معرفی و پردازش خوب و واقعی. روند حوادث و ماجراهای رخ داده در فیلم نیز به جای اینکه منطقی و آنچنان که باید و مناسب ژانر سیاسی است، با علت و معلولهای ملموس و باجزئیات رخ دهد، با کلی گویی، ناگهانی و فرضیات محرز شده به شکلی عصبی و درهم برهم اتفاق میافتد. روزنامهنگاری قدیمی در شرایط فعلی و امروز جامعه اخبار و مقالاتی را راجع به فساد در دهه گذشته به رسانهها ارائه میدهد که در کمتر از یک هفته به ترور او در خانهاش منجر میشود! این توصیف، خود برای میزان تخطی و عدم درک هنرمندان فیلمساز از ژانر سیاسی و روزنامهنگاران این حیطه به حد کفایت گویاست.
پایانبندی فیلم با وجود آن که تراژدی مرگ استاد را در خود دارد و خوانش نامه دخترش برای قلمپردازان شریفی که قلمشان را به چیزی نمی فروشند غمبار و ناراحت کننده است اما ذهن مخاطب را درگیر اندیشهای نمیکند. اندیشهای که احتمالاً هدف همه سیاسیسازان دنیا از ساختن فیلمهای سیاسی است. درواقع باید گفت چراغی در ذهن بیننده با «خانه کاغذی» روشن نمیشود و چهبسا اندوه زنی که از راهی دور برای احیای عشقی قدیمی آمده و با افسوسی بزرگ روبهرو خواهد شد بیش از از بیانیهها و سوز و گدازهای پدر و دختری، در ذهن وخاطر بیننده رسوخ میکند.
دیالوگ همیشه به عنوان یکی از مهمترین عناصر پیشبرد داستان و تکمیلکننده شخصیت، به طور خودآگاه و ناخودآگاه مورد توجه بینندهها و منتقدان بوده است. دیالوگهای «خانه کاغذی» در یک سوم ابتدایی جنبه اطلاعرسانی دارد و در بقیه فیلم همین نقش را کمرمقتر ایفا میکند. کاراکترها دائماً با کلماتی متفاوت همان اطلاعات داده شده یک سوم ابتدای فیلم را مرورمیکنند. هیچ کنش یا پرداختی از طریق دیالوگها (به جز تلفنهای تهدیدآمیز که برای شخصیت اصلی ایجاد تشویش میکند) اتفاق نمیافتد. گفتوگوهای دختر با پسرعمه عاشق، گفتوگوهای دوست کتابفروش با استاد، گفتگوهای استاد با معشوقش، همه وهمه تزئین قاب سکوت شخصیتها بودهاند و آن کاربرد طلایی دیالوگ، در ژانر سیاسی را ابداً در این فیلم مشاهده نمی کنیم. بخصوص زمانی که خانم ثریا قاسمی با همان تیپ شلوغ وکلیشهای «مادر پا به سن گذاشته ایرانی» شروع به صحبت میکند، کاملاً واضح است که هیچ دیالوگی برایش نوشته نشده و یا شده اما ایشان ترجیح داده هر چه به ذهنش خطور کرده را بر زبان جاری کند؛ تا آنجا که باید گفت به نظر نمیرسد با حذف این شخصیت و دیالوگهایش کوچکترین ضربهای به بدنه داستان وارد شود!
خسرو نقیبی نویسندگی «خانه کاغذی» را بر عهده داشته و پرویز پرستویی، تیناپاکروان، برادران پاکدل و ثریا قاسمی درآن به ایفای نقش پرداختهاند. پرویز پرستویی بازیگر بزرگ و توانمند کشورمان همانطور که گفته شد در این فیلم به عنوان شخصیت اصلی، یعنی همان روزنامهنگار خانهنشین شده با درونی پر از بغض و عشق نهفته، حضور دارد. متاسفانه این حضور ابداً آن درخششی نیست که از پرستویی انتظار میرود. زمانی بغضها و لحن گیرای این هنرمند چنان تاثیرگذاری و کششی برای مخاطب ایجاد میکرد که بدون هیچ بحثی برگ زرینی به پرونده بازیگری وی میافزود اما در«خانه کاغذی»، پرستویی و بازیاش گیج، بلاتکلیف، نچسب و سانتیمانتال از آب درآمده است. به عنوان مثال نمای درشت چشمهای استاد و بغض و اشکهایی که روی گونهاش می دود در حالی که به دخترش سفارش میکند کار را انتها و به انجام برساند آن تاثیرگذاری که باید را ندارد. شاید به این خاطر که خود استاد هم در سکانسهای بعدی اذعان میکند که آنچه گفته حرف بیخود و بیارزشی بوده است! در واقع «خانه کاغذی» استعداد و حضور بازیگر درونگرایی چون پرستویی را اسراف نقشی کرده که سادهترین اصول جذابیت و ایجاد همراهی در آن رعایت نشده است!
پایان پیام