به گزارش پایگاه خبری گلونی، مریم مهرانراد در ایران پزشک نوشت: میگویند درد را از هر طرف بخوانی درد است. راست میگویند. نخوانی هم درد است. حتی نخواهی بدانی هم درد است. نزدیک به دو ماه از زلزله خانمان بر انداز کرمانشاه گذشته که پا به دیار پهلوانها میگذارم. زمان زلزله، دلش را نداشتم بروم. نمیتوانستم سوز نالههای کردی را تحمل کنم. اصلا این زبان چرا اینقدر غم دارد. چرا مردمش ته ته نگاهشان هنوز درد است. چرا وقتی ناله میزنند «باوانکم» و اشک میریزند جگر آدم میسوزد؟
بعد از پنجاه و چند روز رفتم تا ببینم همه چیز خوب است؛ که ببینم گزارشهای خوش آب و رنگ تلویزیون درست است و همه چیز نه عالی، اما قابل تحمل است.
از کرمانشاه که به سمت سر پل ذهاب میروی باید دو ساعتی را در کوه و کمر برانی تا به نشانههایی از «سهرپێڵ زههاو» برسی. هشتمین شهر باستانی دنیا. جایی که دلت میخواهد بروی کتیبه آنوبانینی یکی از قدیمیترین و به عبارتی اولین هنر معماری روی سنگ آسیا را یا حداقل دکان داوود، طاق گرا، قلعه گبری را ببینی. اصلا بروی ببینی بعد از آن همه بلایی که جنگ سرشان آورده الان همه چیز خوب است و زلزله هم نتوانسته کمرشان را خم کند، اما زهی خیال باطل!
پا که به جاده میگذاری غم با غروب پا به دلت میگذارد. از اسلام آباد به سرپل حتی یک تیر چراغ برق در جاده نیست. گاهی نور خودرویی مسیر را روشن میکند. کوه با مخمل شب رنگ میشود و شب، درد صد چندان میکند.
اکلیلهای ستاره آسمان را پوشانده، اما دل مردم سرپل و اطرافش ستاره نمیخواهد. اصلا هیچ چیز نمیخواهد. مگر در این همه سال محرومیت چیزی خواستند؟ مگر اعتراضی کردند که مردانشان بی کارند و کولبری میکنند و میمیرند زیر بار سنگین کار و غم نان؟ مگر اعتراضی کردند که چرا بعد از این همه روز که از زلزله گذشته هنوز در چادر زندگی میکنند. نجیبانه در طول بلوار اصلی شهر بنرهای تشکر از هموطن هنوز پا برجاست. دلت آتش میگیرد از مناعت طبعشان، اما درد کرد یکی دو تا نیست. آنقدر داغ دیدند که در نگاهشان از کوچک و بزرگ برقی نمیبینی. نگاههای سرد مانند هوای زیر صفر «سرپل زهاو» از چادرها بیرون را میپاید. بچهها دستههای کوچک تشکیل دادند. بند رختها را که نگاه میکنی میبینی هرچند خانه یکی، کودک نوپا دارند. کانکس و چادر شهر را اردوگاه کرده است. صاحب خانهها کانکس دارند و سر زمینشان گذاشتند یا حداقل چادر زدند در زمین خودشان، اما مستاجرها به بلوارهای باریک و زمین سرد پارک پناه بردهاند.
غمنامه کرد پایان ندارد. درد کرد زلزله نیست. درد کرد از جنگ و قبل از آن بوده است. دردشان دور بودن از تهران است. مثل زاهدان، مثل اهواز، مثل هر جای دور از تهران که هنوز تا آباد شدن سالها فاصله دارند.
زلزله آغازی برای دیده شدن
زمین که لرزید، ایران به خط شد. همه سرازیر شدند سمت غرب. ارتش و سپاه و بسیج و مردم عادی و هلال احمر و اورژانس و هر کسی که فکر میکرد کاری از دستش بر میآید. به لطف پیمانکاران بزن در رو، بیمارستانی نمانده بود که به کار بیاید. پس دست به کار احداث بیمارستان صحرایی شدند. بیمارستانی که در ۱۲ روز به بیمارستانی شبه ویژه با آخرین امکانات مجهز شد. اصلا شاید بشود گفت امکانات درمانی تنها موردی بود که به بهترین وجه مهیا شد. دارو و خون و تجهیزات از های تک تا مصرفی توسط خیرین و وزارت بهداشت فراهم شد. هر چند هنوز کمبودهایی هست و هنوز سرپل و روستاهای اطرافش تا ثلاث باباجانی درگیر درمان و درد هستند، اما حداقل خیالشان راحت است.
زلزله به یاد ایران آورد که سر پل زهاب و ثلاث باباجانی غیر از نامی روی سنگ مزار شهدا به عنوان محل شهادت، شهری است که هزاران هزار مشکل دارد. از نبود زیرساخت تا فرهنگسازی.
در بلوار اصلی شهر که قدم میزنی یا حتی در کوچه پس کوچهها، میبینی ساختمانهایی هستند که بسیار کم آسیب دیدند. ساختمانهای ادارات و بانکها تنها ترک برداشتند. اینها همه ساختمانهای نوسازی هستند که حداقلهای مهندسی در آنها رعایت شده است. فرهنگسازی نکردن برای بهبود ساخت سازه و از طرفی نامناسب بودن اوضاع مالی مردم این شهرستان و روستاهای اطرافش در کنار سودجویی سازندگان مسکن مهر این فاجعه را تا این حد گسترده کرد که داغها بر دل نشیند.
مردم زلزله زده غرب کشور هنوز اوضاعشان نا به سامان است. نه کانکس به اندازه هست و نه خدمات زندگی فراهم. چادرها هم سقف زندگی نیستند وقتی حتی کانکسها در مقابل باد مقاومتی ندارند. تنها امکانات گرمایشی بخاریهای برقی است که همه خانواده دورش جمع میشوند. حمام و سرویس بهداشتی در حداقل تعداد ممکن است. هنوز موکبی هست که غذای گرم به زلزله زدهها میدهد، اما مگر بیخانمان شدهها یکی دوتا هستند. شهرها از پی هم بیسقفند و نیاز در این زمستان سرد بسیار.
یادمان نرود کرمانشاه
بعد از زلزله ورزقان تا مدتی کوتاه کمکهای مردمی ادامه داشت و بعد مردم ورزقان ماندند و تنهایی و بیپناهی. کرمانشاه و سرپل هم همین است. نباید مردم نجیب دور از مرکز را فراموش کنیم و حالا که تاب و تب افادههای تبلیغاتی خوابیده باید برای بازسازی عمیق و اصولی دست به کار شد. این بار باید امکانات کامل باشد و رفاه درمانی از اولین نیازهای این مناطق است.
رضا مسائلی، مشاور وزیر و مدیرکل اداره تجهیزات پزشکی وزارت بهداشت آخر هفته در کنار ما به مناطق زلزله زده سر زد و قول داد تا دوشنبه بخش دیالیز بیمارستان صحرایی سرپل ذهاب افتتاح شود.
دستگاه سی تی اسکن هم کمی پیش به شهر رسیده و قرار است اتاق جراحی ارتوپدی بیمارستان این شهر بنا بر قول مدیرکل تجهیزات پزشکی وزارت بهداشت همین چند روز در اختیارشان قرار بگیرد.
مسائلی از شرکتهای تجهیزات پزشکی هم خواست تا آستین همت بالا بزنند و نقشی در آباد کردن بیمارستان سر پل ذهاب داشته باشند با اهدای تجهیزاتی که در توانشان است.
کرمانشاه غریب مانده غرب کشور است. فراموشش نکنیم!
پ.ن ۱: سرپل زهاب برگرفته از نام «سرپل زهاو» و به این دلیل است که در این محل پلی روی رودخانه حلوان الوند قرار داشته که در سال ۱۳۴۵ شمسی تخریب شده، سر پل ذهاب بین کردها با نوشتار سرپل زهاب شناخته شده است.
پ.ن ۲: انتخاب تیتر به این دلیل است که سر پل ذهاب بر سر راه بینالمللی تهران – بغداد موسوم به جاده کربلا واقع شده است.
پایان پیام/