خانه » آسمان ایران را یادتان هست؟

آسمان ایران را یادتان هست؟

پایگاه خبری گلونی، محسن فراهانی:

یادداشتی برای آسمان فراموش شده 

سلام بابا بزرگ. خوبی؟ می‌دونم حالت خوبه، می‌دونم الان بهترین جای دنیا واسه خودت داری پرواز می‌کنی، می‌دونم آسمون شده حیاط خونت. بذار یه چیزی در گوشی بهت بگم. امروز که از پنجره بیرون رو نگاه می‌کردم، یاد تو افتادم.

یاد شب‌هایی که تو حیاط ، روی تخت، تکیه می‌دادی به پشتی، با یه استکان چایی داغ تو دستت. ستاره‌ها رو نشونم می‌دادی، با انگشتات دب اکبر و دب اصغر رو می‌کشیدی، داستان‌های ستاره‌ی قطبی رو می‌گفتی، چایی‌ت که تموم می‌شد با هم ستاره‌ها رو می‌شمردیم.

صبح که بیدار می‌شدم، می‌فهمیدم دیشب به پنجاه تا ستاره نرسیده بودیم که خوابم برده بود و سوار آغوش تو رسیده بودم به اتاقم. اما حالا…

حالا خونت دیگه حیاط نداره… بابااینا با همسایه‌ها تجمیع کردن و یه مجتمع ساختن. هرچند اسم ساختمون رو گذاشتن «آسمان»، ولی دیگه آسمون نداریم، دیگه دب اکبر رو یادمون رفته، دیگه به جای ستاره‌ها، ماشین‌هایی که از تو کوچه رد می‌شن رو می‌شماریم، دیگه شب‌ها سخت خوابم می‌بره. آسمون ما، اندازه‌ی کوچه‌مون شده، تنگ و باریک. بعضی شب‌ها دو سه تا ستاره می‌یینم ولی هیچ وقت، ستاره‌ی قطبی بین‌شون نیست.

این‌جا آسمان آجری است

راستی یادته از بالا پشت‌بوم میدون آزادی معلوم بود؟ یادته پنجره کلاس دبستان‌مون رو از اون بالا نشونت می‌دادم؟ یادش بخیر… الان اگه هوا تمیز باشه، اگه حوصله ده طبقه بالا رفتن رو داشته باشی، می‌شه دیوار‌های آجری و سقف‌های براق ایزوگام شده‌ی همسایه‌ها رو ببینی.

الان کسی حوصله شمردن ستاره ها رو نداره، دل‌هامون سنگی شده، شاید دلیلش همین باشه، همین که اینجا آسمون آجری شده.

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید