من گسل طبیعتمه که تکون بخورم، شما خیلی راست میگید خودتونو سفت نگه دارید.
پایگاه خبری گلونی، پروین استکی: این روزا جوونا دوست دارن درددل کنن. اما کو گوش شنوا؟! محض رضای خدا یه گوشم نیست برای شنیدن، همه فقط میخوان ببینن! تازه اونم نه همه چیزو، یه سری چیزای خاص رو. اون تعدادشونم که میخوان حرف بزنن دربهدر دنبال یه جفت گوشن تا حرفاشونو که قلمبه شده تو دلشون رو به یکی بگن یکم سبک شن! برای همینه اینقدر تعداد آدمهایی که میرن پیوی مردم زیاد شده! یا مثلاً اونایی که هی فرت و فرت پست و استوری میذارن و ناله میکنن. اینا هم حرف دارن ولی کسی رو ندارن!
یه تعدادشونم که کلاً بی خیال گفتن شدن و بیشتر تو کار نشون دادناند! هراز گاهی یه حرکتی می زنن که دیگران یادشون نره اینا وجود دارن. چهارنفر مثل خودشونم باهاشون هم دردی میکنن. دقیقاً مثل این گسلهای زمین. اینا گوشی نبوده که حرفاشونو بشنوه برای همین هی تکون میخورن. درواقع گسلها یه جورایی با سینگلای امروز همدرداند. اصلاً این روزا آدم سینگلی مثل من باید حرفاشو به همین گسلها بگه. همیشه حضور دارن. همیشه هستن. هم دل و هم دردم که هستیم.
دیدار با گسل
خلاصه که یه شب رفتم پیوی گسل جان. بعد از سلام و احوالپرسی ازش پرسیدم اهل کجایی پسر؟ (شایدم دختر!) گفت: من هرجایی که فکرشو بکنی زندگی میکنم.
گفتم: هرجا؟ گفت: هرجا. (دستمو گذاشتم روی قلبم)
بهش گفتم: آقا جریان چیه؟ چرا اینقدر حرکت میکنید؟ این تکون خوردنها طبیعیه؟
گفت: آره بابا، ما همش این زیر داریم تکون میخوریم شما نمیفهمین.
گفتم: پس جریان این زلزلهها چیه؟ (قرار نشد دروغ بگیا، یکم از گاندی یاد بگیر، حکایتشو شنیدی؟)
گفت: من خودم حکایتم، جاهایی بودم که هیچ کس نمیدونسته اونجام و هرچی که شما حتی فکرشم نمیکنید شنیدم و میدونم.
گفتم: کجاها؟!
گفت: بی خی(مخفف بی خیال) شنیدنش خوبیت نداره.
گفتم: ببین اگه میخوای به چهارتا دونه وزارتخونه و اداره و شرکتهای ما گیر بدی و بگی اونا پیش خودشون یه چیزی میگن، برای مردم یه چیز دیگه، کور خوندی، این وصلهها به ما نمیچسبه. نگفتی جریان این زلزلهها چیه؟ راستشو بگووها!
اینطوری که گفتم با چشای پر از اشک و شاکی گفت: بابا صبرم حدی داره، مدارا هم حدی داره، همه تن و بدنم خشک شد از بس این زیر، ریز رفتم. منم میخوام آزاد باشم، میخوام مستقل باشم، منم میخوام خودی نشون بدم، اگه هرازگاهی یه تکون درست و حسابی نخورم که تلف میشم.
آره آقا آره تقصیر منه. تقصیر منه زلزله میآد. من تکون میخورم شما میلرزید. خودتون این همه بلا سر خودتون میارید، هیچکس هیچی نمیگه؛ حالا برای دوتا دونه تکون ناقابل اومدین سر فحشو کشیدین به من؟؟! برید فحشو به اونایی بدین که پولاتونو برمیدارن و میرن. من دروغگو نیستم.
برید یخهی اونایی که وقتی کشتیاتون میسوزه راستشو بهتون نمیگن رو بگیرید! داستان گاندی و دروغگویی پسرشم برید برا همونا تعریف کنید. ما گسلها طبیعتمونه که تکون بخوریم، شما خیلی راست میگید خودتونو سفت نگه دارید.
تا خواستم به خودم بیام و یه چیزی بگم دیدم بلاکم کرده! هرچند حرفی هم برای گفتن نداشتم! از قدیم گفتن حرف حساب جواب نداره!
این روایت را بشنوید:
نویسنده: پروین استکی
گویندگان: محمد شعبانپور، میثم کریمی
پخش از رادیو جوان
برنامه پی نوشت
پایان پیام