به گزارش پایگاه خبری گلونی، در شماره چهلوچهارم نشریه پندار گفتوگویی با دکتر مهدی منتظر قائم مدیر گروه علوم ارتباطات اجتماعی انجام شده است که در ادامه میخوانید:
ارتباطات عنوانی کلی است که علوم و مطالعات فراوانی ذیل آن قابل تعریف هستند. در برخی دانشگاههای جهان، عناوین مرتبط با این واژه را میتوان در دانشکدهها یا رشتههای مجزا از یکدیگر یافت. در مصاحبه با دکتر مهدی منتظر قائم، نگاهی داشتیم به سنتهای علمی و تمایزهای عناوین مشابه حوزه علوم ارتباطات در ایران و جهان:
– یکی از مسائلی که در هنگام ورود به رشتهی ارتباطات با آن مواجه میشویم، به خصوص در دانشگاه تهران، این دوگانه است که از طرفی یک فضای مطالعات رسانه وجود دارد که علی الخصوص به رسانههای ارتباطات جمعی میپردازد و از طرف دیگر یک فضای مطالعات ارتباطاتی وجود دارد که میتوان گفت بیشتر تمرکزش بر روی بعد نهادی است تا بعد سازمانی. یعنی تمرکزش مستقیما بر رسانههای ارتباط جمعی نیست و اگر رسانههای جمعی را مطالعه میکند، ناظر بر یک موضوع خاص مطالعه میکند. مثل ارتباطات علم، ارتباطات سلامت، ارتباطات میان فرهنگی، سیاست و الی آخر. شما هرچند وقت یک بار به این دوگانه اشاره میفرمایید اما اینکه دقیقا نقطه تمایزها کجاست، از حیث موضوع مورد مطالعه و تاریخ این دو فضای مطالعاتی، اگر امکان دارد توضیح مختصری بفرمایید.
من اول یک توضیحی بدهم چه اتفاقی افتاده است. بعد برسم به اینکه در ایران در روندی که تا به حال طی شده وضعیت ما کجاست و در آینده چه میتواند باشد.
ببینید ما دو چیز را باید از هم تفکیک کنیم: یکی موضوع و دیگری رشته.
موضوع یا مبحث میتواند ریشههای خیلی عمیقتری داشته باشد اما بنا به دلایلی مخصوصا در صد و پنجاه سال اخیر در دنیا که آکادمیها شکل گرفته است. یعنی دانشگاه در معنای جدید شکل گرفته و آموزش همگانی رشد کرده و شاخههای عدیدهی علوم اجتماعی و انسانی از حالت وابستگی به فلسفه و ادبیات رها شده و به رشتهی علمی مستقل یا نیمه مستقل تبدیل شده است. اینجا یک خلطی بین رشته و موضوع صورت گرفته است، این نکتهای که گفتم معنایش این است: ما بسیاری از موضوعات ارتباطی به معنای کلاسیک را قبلا در قالب فلسفه، در قالب مباحث هنر، ادبیات، نقد ادبی، هرمنوتیک و… داشتیم. مثلا بسیاری از مباحث ما را در قالب درسهای کشور داری، نویسندگان نوشتهاند. منتها بخشی از دستورالعمل کشورداری تفسیر شده مثل اینکه سواد را چه کسی داشته باشد، ارتباطات اجتماعی بین مردم چگونه کنترل بشود، آیا حاکمان از تجمع مردم استقبال کنند یا جلوی آن را بگیرند؟ ببینید موضوع ارتباطات قبل از اینکه علوم ارتباطی در معنای عصر جدید شکل بگیرد متناسب زمان خودش در حکمت، فلسفه، هنر و ادبیات اعصار مختلف وجود داشته است و بحث میشده و نظریهها و ادبیاتی در این حوزهها بوده است. در قرن بیستم رسانههای جمعی ظهور کردند؛ یا بهتر است بگوییم رسانههای صوتی تصویری ظهور کردهاند که به حدود سه قرن حضور بدون رقابت مطبوعات پایان دادند. در نتیجه مثلا سینما، رادیو، تلویزیون و تکنولوژیهای دیجیتال وارد شد.
ببینید موقعی که ارتباطات سنتی، ارتباطات چهره به چهره یا اجتماعی در طول صدها سال یا میتوانیم بگوییم دو سه هزار سال نسبتا ثابت مانده بود، معرفت متناسب و متناظر با آن در معارف زمانهاش تولید شده بود؛ کم یا زیاد، عرض کردم در چه رشته هایی.
اما در قرن بیستم با ظهور رسانههای ارتباطی جدید، تغییرات معرفتیای اتفاق افتاد که طی آن بشر به دنبال علم نامیدن یک سری مباحث رفت، مثلا مبانی معرفت شناسی به سمت تجربه گرایی یا آمپریسم حرکت کرده بنابراین صرفا حکمت مساوی با معرفت تلقی نمیشود؛ بلکه علم برآمده از میدان انسانها و واقعیتهاست که میتواند ارزش مطالعه داشته باشد. به این معنا بعد از چند دهه از ظهور رسانههای قرن بیستمی، دانشگاهیان هم با توجه به اثرات و کارکردهای چه طولانی مدت و انباشتی، چه مقطعی آنها، به رشتههای جدید روی آوردند. مثلا در خلال سالهای جنگ جهانی دوم به این نتیجه رسیدند که علمی میتواند شکل بگیرد برای اینکه این فضا را مطالعه بکند همچنان که در خلال دو جنگ جهانی و بعد از جنگ جهانی دوم چندین و چند رشتهی علمی دیگر هم ظهور کرد که یکی از اینها می شد علم ارتباطات. اما دقت کنید این علم ارتباطاتی که در بستر جامعهی آمریکا شکل گرفت، بیشتر ناظر بر مطالعهی اثرات جمعی مطالعات تودهای است یا اثرات وسیع رسانهها بر مخاطبان. بنابراین در این علم ارتباطات آن تجربه گرایی –آمپریسم- غلبه دارد، آن نگاه تقلیل گرایانهی فردگرا ظهور دارد.
از سوی دیگر ما اروپا را داریم که در آنجا علم به آن اندازهای که در معرفت شناسی آمریکا به سمت آمپریسم حرکت کرده، اصلا این حرکت را نکرده است. بنابراین از نظریه پردازان قرون جدید قرن نوزدهمی یک سنتی در اروپا ادامه پیدا کرده و آن سنت معتقد است که همه چیز از تجربه و تقلیلگرایی سطح فردگرا و از مطالعهی آزمایشگاهی و از اثر و از فردگرایی حاصل نمیشود، ما بسیاری از مباحث را داریم که اصلا از تجمیع این مباحث خُرد نگر و آزمونگرا در نمیآید. شما سنتهای چپ گرا دارید، سنتهای مدرنیستی دارید، که شاید به تعبیر آمریکایی بتوانیم بگوییم اینها خودشان ایدئولوژیاند ولی در هر حال مساوی رویکردهای نظری عام علوم اروپایی به حساب میآیند. بنابراین در آن معرفت کهن، مثلا ما روزنامه نگاری را داریم. در طول قرن بیستم که مدیریت جدید و بازرگانی و صنعت جدید و رشتههای مربوطه شکل گرفته ما روابط عمومی را هم داریم به عنوان یک جزء از کارخانه، اداره، بروکراسی. اگر علم روزنامهنگاری یا بهتر است بگوییم فن روزنامه نگاری در دانشکدههای ادبیات و زبان در کنار زبانهای محلی و ملی یا فلسفه، در کنار تاریخ دارد تدریس میشود، روابط عمومی هم ایجاد شده و دارد در دانشکده های مدیریت و بازرگانی و این دست رشتهها تدریس میشود. آن علم آمریکایی که شکل میگیرد بیشتر برای شناخت اثرات جمعی رسانه است نه برای پوشش دادن به روزنامهنگاری یا فن تولید محتوای روزنامه. درواقع اثرات را میخواهد مطالعه بکند و شاخهای از علوم اجتماعی است.
از آن طرف در سنت اروپایی هم مبتنی بر آن مبانی معرفت شناسی و تاریخ نسبتا متفاوتی که اروپا طی میکند یک مناقشهی معرفت شناسی است بین آن لفظ علم که آمریکاییها آن را بیشتر مبتنی بر تجربه و آزمون علّینگر میپذیرند. بنابراین خیلی از نظریههای کلان اروپایی را اصلا ایدئولوژی مینامند و نظریهی انتزاعی میدانند و پس میزنند چون قابل آزمون و مشاهده نیست. به خاطر همین اروپاییها در طول دههی شصت میلادی در قبال خیلی از مباحثی که آمریکاییها علم مینامیدند، آمدند یک لفظ «مطالعات» را گذاشتند، بنابراین علم ارتباطات آمریکایی به اروپا که میآید تبدیل میشود به مطالعات ارتباطی.
حالا این تفاوتهای تاریخی و معرفت شناسی سر جای خودش و پشت سر این باز به دلیل تحولاتی که در آکادمیهای اروپا باز در طول دههی شصت هفتاد پیش میآید، مطالعات رسانههای جمعی هم رواج پیدا میکند، من دوگانهی بین ارتباطات و رسانهها که در سوال شما بود را خیلی خوب درک نمیکنم یعنی چه؛ اینها فقط به تعبیری میتوانیم بگوییم فضای مباحثشان و تمرکزشان در مطالعات ارتباطی کمی وسیعتر است و در مطالعات رسانهای کمی محدودتر. ببینید شما اگر میگویید «مطالعات ارتباطی» و طی مطالعات ارتباطی، ارتباطات را به معنای عام آن میگیرید؛ شامل ارتباطات اجتماعی و بین فردی، فرهنگی، درون گروههای مختلف میشود تا جمعی. در اینصورت شما همهی ارتباطات را در سطوح ساختاری مختلفش، نه با آن تنگ نظری مبتنی بر تعریف علم آمریکایی بلکه مبتنی بر تعریف علم یا معرفت به معنای اروپاییاش دارید مطالعه میکنید. یا اینکه میگوییم منظور از مطالعات ارتباطی، ارتباطات جمعی است نه آن ارتباطات بین فردی یا سطوح پایینتر. تا اینجا شما دارید از مفهوم ارتباطات بحث میکنید و نه واسطهی ارتباطی جمعی، از خود ارتباطات. اینجا فرض کنید هنر و ادبیات امکان بیشتری پیدا میکنند که وارد شوند. اینجا مثلا شایعه حتی شرح و بسیاری مفاهیم دیگر که به لحاظ فناورانه رسانهی ارتباط با آن تعریف محدودش تلقی نمیشود میتواند وارد ارتباطات جمعی بشود؛ ولی شما در ارتباطات رسانهای تمرکز بیشتری کردید روی ارتباطات جمعی که با واسطهی رسانههای جمعی دارد صورت میگیرد بعد هم در طول دههی هفتاد و هشتاد برخی از رسانهها آنقدر مهم تلقی میشوند که میتوانیم بگوییم یک رشتهی فرا رشتهای یا بین رشتهای جدیدی ایجاد میشود که بتواند متمرکزتر به مطالعهی رسانهی مورد نظر بپردازد. مثل تلویزیون، فیلم، سینما یا برخی شاخههای دیگر.
در طول دههی نود میلادی به بعد هم با تغییری که در رسانهها و به واسطهی آن در ارتباطات جمعی اتفاق میافتد، ظهور تکنولوژیهای دیجیتالی لاجرم هم مرز بندی یا مباحث نظری و روش شناسی در مطالعات ارتباطی دگرگون میشود هم مطالعات رسانهای به عنوان کشتهی اصلی یا مطالعات رسانههای خاص، مرزها و مسائل و روش هایشان تغییر پیدا میکند، هم شاخههای جدید مطالعاتی ایجاد میشود که برخی از اینها را ما میتوانیم رشتهی به لحاظ موضوعی مستقل حساب بکنیم، یا اینکه پیرو ضرورتهای معرفتشناختی اقتصاد سیاسی علم و دانشگاه در جهان جدید اینها تبدیل میشوند به «بین رشته»، «چند رشته» و یا «فرا رشته»ای جدید، که مثلا فرض کنید مطالعات فضای مجازی، مطالعات یا رشتهی مرتبط با برهم کنش فرهنگ و ارتباطات.
در این فضا ما دچار یک دگرگونیهایی در تعریف و مرز بندی رشتههای کلاسیکتر مثل ارتباطات بینالملل، سیاسی و … هم میشویم. تا جایی که من میتوانم خلاصه بکنم، این سرنوشتی است که در علوم ارتباطات در دنیا اتفاق افتاده. یعنی مسائل سنتی و قدیم بوده، با ظهور علوم جدید یا دانشگاهها این مسائل با ظهور موضوعات جدید وارد رشتهها، مکتبها و رویکردها شده و بعد هم در طول زمان از منابع معرفت شناسی قارهای آمریکایی روی آن اثر گذاشته و ظهور رسانههای جدید هم کارکردهای مختلف رسانهای را تغییر داده است؛ بنابراین الآن رسیدیم به اینکه ارتباطات درست یا غلط از یک طرف شامل علوم، فنون و حتی ذوق و قریحهی تولید محتوا شده تا مدیریت و عرضهی محتوا تا مطالعهی اثرات کوتاه مدت یا بلند مدت سطح فردی یا کلان این رسانهها بر روی افراد یا گروههای اجتماعی یا بقیهی نهادها و سازمانهای اجتماعی یا حوادث و پدیدهها در سطوح فردی و محلی و ملی تا فرا ملی و جهانی.
- هنگامی که رسانهها وارد ایران میشوند گویا رویکرد آمریکایی آنها بیشتر مورد اهمیت قرار میگیرد، حالا بپردازیم به داخل ایران که جایگاه این مطالعات ارتباطی چگونه است؟
در مورد علوم ارتباطات در ایران دو بحث را باید از هم تمییز داد: آن چیزی که از قبل انقلاب و تا اکنون و حال بوده؛ و آنچه که باید باشد. در مورد آنچه که بوده، ظاهر امر نشان میدهد که به واسطهی وارد شدن این اصطلاح علوم ارتباطی یک اندیشهی آمریکایی ورود پیدا کرده اما دقت کنید در همان دانشکدهی علوم ارتباطی که قبل از انقلاب شکل میگیرد، شما دو گرایش دارید: یک روزنامهنگاری و دو روابط عمومی. آنچه که آنجا آموزش داده میشود اما تبدیل به رشته نشده و خود علم ارتباطات است. فن را آموزش میدهند اما نه در گروه روزنامهنگاری بلکه در دانشکدهای که اسمش شده علوم ارتباطات. یعنی اسم را از علم ارتباطی آمریکا گرفتهاند، اما در خود آمریکا وقتی هنوز هم بیشتر دپارتمانهای روزنامهنگاری و روابط عمومی در جایی بهغیر از دپارتمان علوم ارتباطات قرار دارد در ایران این دو را ذیل علم ارتباط گذاشتند. برای اینکه بتوانند دانشکده درست کنند باید سه رشتهی نزدیک بههم میگذاشتند اما به دلیل اینکه همان علم ارتباطات از نظر استاد و محقق و امثال اینها، به اندازهی کافی نبوده؛ آن چیزی که بروز و ظهور پیدا کرده روزنامهنگاری است. و رویکرد انتقادی اروپایی درون آن نیست. این علم قبل از انقلاب در جوار علوم اجتماعی نبوده و خودش به شکل مستقل بوده است. در آن علوم ارتباطات، مطالعات ارتباطی و رسانهای جایگاهی نداشته چون تعدادی از بنیانگذاران و اساتید آنجا رویکرد آمریکاییتری داشتند. بهجای اینکه رویکرد امریکایی بر مباحث ارتباط جمعی یا رسانه غلبه پیدا کند، رویکرد مبتنی بر تولید محتوا یعنی روزنامهنگاری و ژورنالیسم غلبه پیدا کرد. با وقوع انقلاب همان دانشکده هم تعطیل میشود و پژوهشگاه ارتباطی هم بسته میشود و بخش زیادی از اساتید فعال در این حوزه هم یا اخراج میشوند و یا ترک وطن میکنند. پژوهشگاه علوم ارتباطات تا ده دوازده سال بعد از انقلاب هویتی نداشته است. از سال ۶۹ به بعد، ارتباطات به همان شمایل قبل از انقلابش راهاندازی میشود.
آن سالهای فعالیت علم ارتباطات در ایران که علیالظاهر شکل و شمایل خود را از اندیشه آمریکایی گرفتهاست اما محتوا و چینش آن خیلی هم آمریکایی نیست بلکه به شکلی ایرانیزه شدهاست و نیز آن ده پانزده سالی که این علم در ایران تعطیل شده، دقیقا سال ظهور و رشد علوم مبتنی بر ارتباطات و رسانهها در اروپاست. و در علوم ارتباطیای که بعد از سال ۶۹ در ایران بازگشایی میشود، نه امکان اعزام دانشجو وجود دارد و نه امکان وارد کردن نظریات جدیدتر از آمریکا و اروپا .
درست در حدود دههی هفتاد میلادی یعنی دورهی آخر عصر پهلوی و دههی هشتاد و نود میلادی که دو دههی اول حیات جمهوری اسلامی بوده، دقیقا در همین دوران انقلاب ارتباطات اتفاق افتاده است. تکنولوژیهای جدید بروز و ظهور کرده، ویدئو آمده، بعد ماهواره و اینترنت و به همین ترتیب. آکادمیهای ایران به دلیل دولتی بودن و کنترل شدید از بالا فرصت و امکان لازم برای واکنش نشان دادن به این تغییرات هم عملی و واقعی هم نظری و روش شناسی واقع در عالم رسانهها را پیدا نکردند.
به عبارت دیگر آکادمی ناکام ماند تا از منظر رویکرد مسئلهمحور یعنی ضرورت رسیدن به ارتباطات و رسانهها و علم ارتباطات که منافع ملی ما را تعیین میکند، آسیب شناسی جدی انجام دهد، در امر سیاستگذاری رسانهای و مدیریت رسانهها کمک جدی بکند و کارکردهای پیچیدهتر و جدیتر رسانهها را در حوزهی فرهنگ و سیاست و دین و اندیشه و غیره بتواند هدایت کند، وضع موجود را آسیب شناسی کند و وضع مطلوب را ترسیم کند. سپس از بالا تا پایین از سیاستگذاری کلان تا سیاستگذاری خرد بتواند این وضع موجود را به وضع مطلوب برساند. حال این میان محدودیت عددی و توانی بزرگان و سردمداران علوم ارتباطی و وارد شدن سیلآسای موضوعات و مسائل و نیز ورود لشکری از جوانان علاقهمند به این عرصهها و مطالبهگری ساختار سیاسی برای حفظ منافع ملی، میرسیم به دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و کمیگرایی دانشگاه. پیش از آن هم دانشگاه در حوزهی پژوهش با آن عادلانه رفتار نمیکرد باعث شد تا کانون مرکزی آکادمیک در حوزهی ارتباطات متحمل ضربههای سنگین شود مثلا تعداد اساتید و صاحب نظران این عرصه ده برابر و بیست برابر شده و همزمان با این اتفاق تعداد دانشجویان به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی دچار انفجار شد. این ضرورتهای عملی و اجرایی به لحاظ نظری و تولیدی در میدان واقعی و این انقلاب کمی دههی هشتاد شمسی ما در آکادمیهای ایران باعث شد که علوم ارتباطات آن مرکزیت و مرجعیت خودش را بیش از پیش از دست بدهد. در این شرایط وزارت عالی هم با کنترل تنوع رشتهای و محدود کردن رشتهها و حتی اسامی به ویژه در مقطع کارشناسی موجب ایجاد شرایطی شد که اگر بخواهیم منصفانه داوری کنیم، باید بگوییم در حال حاضر آنچه به نام علوم ارتباطات یا ارتباطات اجتماعی از مقطع کارشناسی تا دکتری در حال آموزش است از نظر کمی و کیفی کارکردش در مسئله یابی و راه حل دادن به مسائل اجتماعی کلان و خرد بومی دچار مشکل شده است.
اصل اینکه ما چه رشتههایی داریم مشخص است و با ورق زدن هر دفترچهی انتخاب رشته میشود آن را فهمید اما اینکه این رشتهها در چند جا قرار دارد و اینکه در هرجا دارای چه ماهیتی است و محتوای آن به چه سمتی است نامشخص است. در آینده هنگامی که بخواهیم آن خانوادهی عظیم علوم ارتباطی را که با ازدواجهای جدید و تولدهای جدید در حال بزرگ شدن است و با ازدواج با خانوادههای علوم دیگر عروس و دامادهای جدیدتری پیدا میکند مهم این است که ما چگونه باید آن فضارا پیدا کنیم و چگونه تقسیم کار کنیم و حتی متخصصین مختلف در دانشگاههای ایران مسئلهی اصلی است .
انجمنهای علمی اینجا وظایفی دارند اما هنگامی که اکثریت فعالان یک عرصه اعم از اساتید دانشجویان و محققان خودشان تربیت شدهی یک نظام دارای مرزهای روشن نباشند و تعلقات رشتهای و گروهی به سادگی شکسته بشود و هر استادی با چاپ یک یا دو مقاله صاحب نظر یک حوزهای تلقی بشود، و یا هر دانشجویی با چاپ مقاله، خودش را نه در حد استادی بلکه در حد مرجعیت مقاله تفسیر بکند، بنابراین آن تشکلها و انجمنهایی هم که متشکل از این اعضا باشند نمیتوانند این مرجعیت و مرکزیت را ایجاد کنند درنتیجه فروپاشی ساختارهای مشروعیت علمی از بین میرود و مسئلهی اصلی ما خواهد بود .
در این فضایی که ما قرار داریم مهمترین چالش بچههای ورودی و انتظارات متفاوت از طرح و برنامهای که ما داریم، همین است و این مشکل را بچهها نمیتوانند حل کنند. ما نمیتوانیم این آگاهی را به کل داوطلبان سطح کشور بدهیم که چه انتظاراتی از ما داشته باشند. اینجا اتفاقا به نظر من بچههایی که با آشناهای کنکوری برخورد میکنند یا به ویژه بچههایی که از مدارس خاص مثل فرهنگ و دانش و … میآیند، میتوانند بروند و سالهای بعد از خودشان را روشن بکنند. اگر آنها تمایلاتی به سمت تولید و روزنامهنگاری و غیره دارند، مثلا اصرار بکنند و انتخابشان طوری باشد که علامه طباطبایی را انتخاب بکنند. آن بچههایی که بیشتر رویکرد پژوهشی و حتی میتوانیم بگوییم سیاستگذاری کلان یا علم اجتماعی و انتقادی دارند میتوانند بیایند اینجا. بخاطر اینکه سِبق بر رویکرد ما نه علم ارتباطات به آن معنای آمریکاییش، نه روزنامهنگاری و روابط عمومی، بلکه به یک علوم ارتباطات اجتماعی به معنای وسیع کلمه و مشخصا مطالعات رسانهای، مطالعات ارتباطی و رسانهای گفته میشود که ترکیبی از اینهاست و بعضا در این مطالعات ارتباطی و رسانهای مطالعات فرهنگی هم وجود دارد.
- ولی خب تمرکز رسانه های جمعی را در واحدها میبینیم.
تمرکز ما رسانههای جمعی است ولی خب در خیلی از درسها به ارتباطات به معنای عام یا فرهنگ به معنای عام یا دین و رسانه یا ابعاد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ارتباطات و رسانهها میپردازیم. اگر ما بتوانیم این نکته را تحت عنوان یک رشته یا یک گرایش، رسمیتر و قانونیتر اعلام بکنیم، قطعا رابطه ما با آن داوطلبان مشخصتر میشود. شاید کار دیگری که دانشجویان بتوانند انجام بدهند این است که حالا حتی اگر لازم باشد ما نیز حاضریم همکاری سازمانی بکنیم با دوستان علامه مثال میزنم که اگر عملی باشد.
مثلا ما اردوی بچههای ورودی را بتوانیم با بچههای علامه مشترک برگزار کنیم و در پایان ترم اول یا سال اول تحصیلی بتوانیم معاوضه دانشجو را انجام بدهیم که مثلا افرادی که یک سال در دانشگاه علامه یا تهران درس خواندهاند و بقیه دانشگاههای دولتی که این رشته را دارند، درسهای عمومی را خواندهاند و با فضای رشته آشنایی بیشتری پیدا کردهاند و بتوانند پایان ترم یک یا دو انتقال یابند. بتوانیم یک تعداد دانشجو را با اجازه دانشگاهها و وزارتخانه مبادله کنیم.
– البته این مسئله الان سه-چهارگانه شد چون امام صادق هم ادعا دارد که من رویکرد خاص خودم را دارم.
امام صادق ارشد پیوسته دارد و سیستم آنها مثل ما و دانشگاه علامه نیست. صدا و سیما هم رسما کارشناسی ندارد و آن هم مسئلهاش متفاوت است.
برای بحث کارشناسیها چه ما و چه دانشجویان میتوانیم اعلام کنیم و این را در فضای اجتماعی منتشر کنیم که اگر امکانپذیر باشد، ما هم بتوانیم یک تعریف گرایشی بکنیم که در دفترچهها بیاید و از طریق اطلاعرسانی و ایجاد یک انجمن دانشجویی بین بچههای تهران و دانشگاه علامه، فکر آن مبادله دانشجو باشیم. یک معاهدهای به اصطلاح مبنی بر انتقال دانشگاهی بین دانشگاه تهران و دانشگاه علامه که پایان سال اول به یک شکلی انجام شود که بتوانیم از آن بی انگیزگیها و دلزدگیها که بین دانشجویان هر دو دانشگاه رایج است، کم کنیم. چون نام ارتباطات در جامعه فوقالعاده مشهور شده است و علیالظاهر حوزه آن از روزنامهنگاری تا سیاستگذاری کلان اجتماعی وسیع است. به هرحال ما نیاز داریم این هویت آفرینی مشخص رشتهای و گرایشی را انجام بدهیم. حقیقتا این درد مشترک تمام اساتید حوزه ارتباطات هم بوده و یک مقدار کم سعادتی و گرفتاریهای عدیده باعث شده این مباحث پیشتر نرود. یک مقدار هم انجمنهای علمی چه دانشجویی و چه اساتید و محققان این وظایف را نادیده گرفتند و از آن طرف هم این شورای گسترش و فرآیند بازبینیها و تحقیقها واقعا دست را بسته و انگیزه هرگونه حرکت را از اساتید گرفته است. چهار پنج سال پیش به ویژه بعد از آغاز دولت اول آقای روحانی این بحثها بیشتر بود اما با ورود به سال دوم و سال سوم ایشان متاسفانه خیلی از ایدهها و همکاریها کمرنگ شد و امکانی برای باز تعریف مغزهای شاخههای متعدد علوم ارتباطات در ایران فراهم نشد.
- سوال آخر من درباره آینده است. به طور کلی آن قسمت هنجاری ماجرا که در ایران چگونه باید باشد را چطور ترسیم میکنید؟ و اینکه در دانشکده خودمان جسته گریخته از طریق بچههایی که با ما در ارتباط هستند یا اساتید، میشنویم که یک بازبینیهایی در دروس قرار است بشود. آیا در برنامه جدیدی که طرح ریزی میشود در دانشکده ما تغییری به سمت توسعه مطالعات ارتباطی قرار است رخ دهد یا نه؟ یعنی کل بحثهایی که ما برای آینده ارتباطات میبینیم و قدمی که تهران در این راه برمیدارد.
اینجا من حرفهای شخصی خودم را میزنم و نه به عنوان مدیر گروه. من فکر میکنم در آن بایدِ هنجاری خیلی کارها باید بشود و وضع موجود ما با آن بایدِ مطلوب فاصله بسیار زیادی دارد. علوم ارتباطی یا مباحث ارتباطی و رسانهای در جهان جدید اندازهی دین، ارتش و نیروهای مسلح، اندازه علم و تکنولوژی اهمیت پیدا کرده است. ارتباطات جمعی، رسانهها، شاخههای عدیده تولید محتوا و سیاستگذاری در جهان جدید جزو عرصههای استراتژیک تلقی میشود. به عنوان یک مثال میگویم: شما امنیت ملی را اگر با ارتش قوی که نیازمند چند ده میلیارد دلار سرمایه گذاری هست بخواهید حفظ بکنید از آن طرف اگر نظام ارتباطاتیتان رشد نکند میتواند تهدیدهایی به مراتب سنگینتر از یک دشمن خارجی به وجود بیاورد. جهان جدید، جهانِ سرمایه ارتباطی، جهانِ سرمایه فرهنگی، جهانِ سرمایه فکری است. در جهان جدید به دلیل ویژگیهای معرفت شناختی و هستی شناختی که پیدا کرده است، ارتباطات از منظر ایجابی یا سلبی، میتواند بر شهروندان کشور ما چه درون مرزها، چه بیرون مرزها و چه بر روی شهروندان و فعالان و سیاستمداران سایر کشورها اثر بگذارد. اصلا جهان، جهان ارتباطات و عرصههای مرتبط با آن شده است. اگر ما «باید» را از این گزاره بگیریم، آن موقع وضع موجود ما فاصله خیلی زیادی دارد.
من آیندهای که ترسیم میکنم حداقل وجود یک دانشگاه علوم ارتباطی است نه حتی دانشکده. دانشگاهی که خودش متشکل از چندین دانشکده باشد و هر دانشکدهای چند گروه و هر گروهی چند رشته داشته باشد. علوم ارتباطی ایران اگر بخواهد این فضای وسیعِ از تولید تا مطالعات تا مثلا سیاستگذاری را درست طی بکند، ما نمیتوانیم با تفکیک به مدیران و برنامهریزان در گوشه گوشهی دانشگاههای عدیده کشور به چنین هدفی برسیم. فکر میکنم اصلیترین کاری که باید صورت بگیرد اصلا طراحی یک دانشگاه علوم ارتباطی است. در کنار این دانشگاه علوم ارتباطی، کمک به ایجاد رشتهها یا بهتر است بگوییم دانشکدههای جمع و جورتر و همگراتر و محدودتر در دانشگاههایی که علوم انسانی و اجتماعی در آنها سبقهی قویتری دارد. اگر ما به این شکل حرکت بکنیم آن موقع باید بیاییم مجموعهی رشتهها و شاخهها و بین رشتهایهای مستقل و وابستهای که در دنیا هست را ببینیم. یک تصویر کلانی از وضعیت آینده ارتباطات و علوم ارتباطی در ایران ترسیم کنیم، بعد هم آن را با یک برنامه تقسیم کار ملی اجرا نماییم. این میتواند مشروعیت علمی را به عنوان یک هدف مرکزی یا سیاست حفظ کند و در عین حال میتواند توسعه علوم ارتباطی را با یک استانداردهای ملیتری اجرا بکند. نه اینکه این توسعه را واگذار بکند به دانشگاه مثلا پیام نور با چهارصد واحد، یا آزاد با چندصد واحد یا سیصد و خوردهای دانشگاه دولتی یا عمومی کشور که آن موقع اینها مبتنی بر هر نوع ملاحظهای ممکن است بیایند یک رشتهای را درست کنند، مدرکی را بدهند، استادی را استخدام بکنند که همین سیستم و همین وضعیت موجود را هم متلاشی میکند. من فکر میکنم در حوزه علوم ارتباطی، جز با یک برنامه ملی واقعا آن کار بایسته و شایسته انجام نخواهد شد. بنابراین من نگاهم یک سطح کلان است؛ یک بایدِ خیلی بزرگ با برنامه ملی داخلش. در آن برنامهی ملی که انشالله هست یا اگر نباشد هم باز اجزا باید ذیل چنین برنامه کلانی حرکت بکنند، به نظر من ضرورت به رسمیت شناختن رشتهها و شاخهها و بین رشتهایها و حفظ استقلالشان بسیار مهم است. یعنی ما باید از این اصرارمان دست بکشیم؛ اصرار برای حفظ یک اسم بزرگ و در ذیل آن ارائه موضوعاتی که ممکن است در آن اسم بزرگ شریک باشند ولی بالاخره ده، بیست سالی است که در دنیا اسامی خاصتری پیدا کردهاند. مثلا گرایش یا رشتههای جدیدتر را تعریف بکنیم و اجازه بدهیم تا این معرفت ناظر بر تنوع و تکثر درونی علوم ارتباطی در ذهن متخصصان مربوطه ایجاد شود و این از ذهن متخصصان مربوطه به جامعه هم منتقل شود. من چند سال پیش یک سخنرانی کردم درجایی و یک تعبیری در آنجا بهکار بردم که میخواهم به عنوان آخرین سخنم در اینجا این تعبیر را به کار ببرم؛ توی آن جمعی که استادان علوم ارتباط بودند من گفتم ما باید بپذیریم که ما نوادگان یک پدربزرگیم نه فرزندان یک پدر. اگر ما فکر کنیم فرزندان یک پدریم سر ارث و میراث پدری ممکن است باهم دچار اختلاف شویم. اما اگر بپذیریم ما نوادگان یک پدربزرگیم، ما نتیجه های یک جد مشترکیم، بالاخره پسرعموها خیلی باهم رقابت ندارند بلکه بیشتر به هم کمک میکنند. ضمن اینکه هویت مستقل همدیگر را به رسمیت میشناسند اما به فکر حفظ آبروی پدربزرگ و جد مشترک هستند. من تعبیرم این است که توی ایران به غلط ما اسم پدربزرگ را گذاشتیم و از او میخواهیم نقش پدر را ایفا بکند، یعنی ما خاندان علوم ارتباطات هستیم نه رشته علوم ارتباطات. علوم ارتباطات اصلا مفرد نیست که بخواهد یک پدر واحد تلقی شود، این یک جد مشترک است. ما باید بپذیریم علوم ارتباطات خودش تازه چند پسر دارد: روزنامهنگاری، روابط عمومی، مطالعات و … که اینها پسرانش هستند. بعد از امتزاج اینها، ازدواجشان با رشتههای دیگر بین رشتهای و چند رشتهای و عروس و داماد و غیره ایجاد شده است. بنابراین حرکت به سمت حفظ آن نام و اسم پدر رویش گذاشتن به نظر من یک اشتباه خیلی تاکتیکی و استراتژیک است که متاسفانه در ایران اتفاق افتاده است.
– از شما ممنونم. فقط صلاح میبینید که درمورد برنامه توضیح بدهید یا خیر؟
ببینید برنامه دارد بازبینی میشود و ما اتفاقا قبل از عید شروع کردیم و جلسه گذشتهای که در گروه داشتیم تازه دروس پایه پیشنهادی را که ما داشتیم عرضه کردیم و فعلا تصویب اولیه شده است. اما ما فردا که جلسه داریم تازه میخواهیم پیشنهاد برای دروس تخصصی و انتخابی را عرضه بکنیم تا دوستان به اصطلاح حقالاصلاح بفرمایند. تازه بعد از آن ما باید تقسیم کار بکنیم برای بازبینی سیلابس دروس، تعریف و نوشتن دروس جدیدی که پیشنهاد شده و سپس سیاستهای کلان رشتهای.
– نسبتش با مطالعات ارتباطی به چه شکلیست را…
ببینید آنجا در به اصطلاح مقدمهای که نوشته میشود و اسمی که پیشنهاد میشود ما آن جا باید این را تصمیم سازی بکنیم. یک اصول کلی را صحبت کردیم منتها دقت بفرمایید این فقط دست گروه نیست ما باید از مجاری رسمی پرس و جو بکنیم که چقدر گروه امکان دخل و تصرف دارد. اگر ما دخل و تصرفمان از محتوا از یک میزانی بیشتر شود یا حتی به آن مقدمه و سرفصل توجیهی رشته یا بخواهد در شرایطی به اسم رشته منتهی بشود چه الزامات قانونی ایجاد خواهد کرد و آیا این از حیطه اختیارات دانشکده و حتی دانشگاه خارج میشود، کار ما میافتد به آموزش عالی و کمیسیونهایی که هرکاری در آنجا یکی، دو سه سالی طول میکشد و تازه با توجه به این ابهامی که بین شورای گسترش و شورای تحول هست، چه اتفاقی میتواند بیفتد. ما آن موقع با توجه به واقعیاتِ به اصطلاح بازتعریف رشته در نظام دانشگاهی کشورحرکت خودمان را طراحی خواهیم کرد. من فکر میکنم رسیدن به آن نقطه که گروه تصمیماتی را بگیرد طی یک ماه یا ۴۵ روز آینده، چون طی بخشنامهای که دانشگاه کرده تمام رشتههایی که نیازمند بازبینی هستند تا آخر تیرماه امسال باید دفترچههایشان تهیه شود.
– ولی آن بستهای که شما فرمودید گرایشش به سمت توسعه مطالعات ارتباطی…
به سمت بروزرسانی علوم ارتباطی در جهت تقویت مطالعات رسانهای و ارتباطاتی است.
پایان پیام
مصاحبهگر: محمدرضا رفیقدوست