خانه » به مناسبت سالروز تولد شوالیه ادب و هنر؛ محمود دولت‌آبادی
محمود دولت‌آبادی

به مناسبت سالروز تولد شوالیه ادب و هنر؛ محمود دولت‌آبادی

قانع‌تر و سخاوتمند‌تر از محمود دولت‌آبادی در دنیای ادب و نویسندگی ندیدم؛ یک عمر نوشته است و هیچ از دنیا نمی‌خواهد جز امکان نوشتن و انتشار!

پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسن‌کیاده: «دنبال چیزی نبودم تا به آن برسم مگر خودِ نوشتن، و از نظر من نوشتن یک ضرورت بود و من این ضرورت را به‌انجام رساندم و هنوز در حال انجامش هستم.

به‌ یاد ندارم هرگز چیز خاصی در ازای نوشتن خواسته باشم به‌ دست بیاورم مگر امکان نوشتن و انتشار آن اگر ممکن بشود!»

قانع‌تر و سخاوتمند‌تر از محمود دولت‌آبادی در دنیای ادب و نویسندگی ندیدم؛ یک عمر نوشته است و هیچ از دنیا نمی‌خواهد جز امکان نوشتن و انتشار!

و وقتی این امکان را به دست می‌آورد در دنیایی که همه تلاش می‌کنند تا کتاب‌های خود را با شمارگان کم منتشر کنند تا کتاب به چاپ‌های بعدی برسد، دسترنج‌اش را در ۳۰ هزار نسخه چاپ می‌کند.

زمانه به او سخت گرفته است اما او بر کسی سخت نمی‌گیرد و امکان خواندن هرچه در ذهنش تراوش کرده‌ است را به همگان می‌دهد.

محمود دولت‌ آبادی

داستان زندگی محمود دولت آبادی

محمود دولت‌ آبادی نویسنده، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس بزرگ ایران است که در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولت‌آباد سبزوار متولد شده است.

وی نخستین پسر و چهارمین فرزند یک خانواده تهى‌دست است. البته فرزندان این خانواده، متعلق به ۲ همسر پدرش بودند.

محمود دولت آبادی و همسرش، مهرآذر ماهر، صاحب ۳ فرزند به نام‌های سیاوش، فرهاد و سارا هستند.

او از زمان نوجوانی کار کرده است، ناملایمات بسیاری را گذرانده است، اما گویی فقط ادبیات معجون مشکلاتش بوده است؛

چرا که در اوج تالمات روحی، در اوج نداشتن و فقر، حتی در دو سالی که زندانی بوده است به گفته خودش به نوشتن و ادبیات می‌اندیشید است.

در آن سال‌های سخت که مصادف با جنگ جهانی دوم شده بود، در فقر آن سال‎ها، محمود از مدرسه رفتن بازماند و به کار پرداخت.

از کار روى زمین و چوپانى گرفته تا پادویى کفاشى، صاف کردن میخ‎هاى کج و بعد وردستى پدر و برادرها در کارگاه تخت گیوه‎کشى.

مدتى هم شاگرد دوچرخه سازى شد. بعد در یک کارخانه پنبه پاک‎کنى کار کرد تا به کار در سلمانى رسید که تا سالیان دراز، در مواقع اضطرار ممر معاشش شد.

او در زمان نوجوانی به صورت موقت در تهران اقامت گزید و مدت یک سال در تهران ماند و در طی ایام اقامت در تهران فعالیت‎های گوناگون، از جمله کار در چاپخانه و حروف‌چینی را تجربه کرد.

یک سال بعد دوباره به سبزوار بازگشت و در سال ۱۳۳۷ با هدف‌ استخدام درارتش و ورود به آموزشگاه گروهبانی‌ عازم مشهد شد.

محمود دولت‌ آبادی

در سال‌های دهه ۴۰، محمود دولت آبادی با تئاتر آشنا می‌شود و به مدت ۱ سال، در این رشته تحصیل می‌کند و رتبه اول را در آن کسب می‌کند.

و پس از پایان این تحصیلات ۱ ساله‌اش در این رشته در چندین تئاتر و فیلم ایفای نقش می‌کند.

شمس لنگرودی در وصف او گفته است که:  «متشکرم که به دنیا آمدید و خوشحالم از این که خیلی گرفتاری کشیدید. هنر زاده رنج نیست اما برادرزاده رنج است و این رنج بود که باعث شد شما دولت‌آبادی شوید. من به شما علاقه زیادی دارم زیرا زندگی را به ما آموختید و تحمل مشکلات را برای ما آسان کردید.»

آثار ماندگار محمود دولت‌آبادی

  • ته شب (۱۳۴۱)
  • سفر (۱۳۴۷)
  • آوسنه بابا سبحان (۱۳۴۷)
  • لایه‌های بیابانی (۱۳۴۷)
  • تنگنا،نمایش‌نامه (۱۳۴۹)
  • گاواربان  (۱۳۵۰)
  • هجرت سلیمان (۱۳۵۱)
  • باشبیرو (۱۳۵۱)
  • عقیل، عقیل (۱۳۵۱)
  • از خم چنبر (۱۳۵۶)
  • دیدار بلوچ (۱۳۵۶)
  • کلیدر  (۱۳۵۷)
  • جای خالی سلوچ (۱۳۵۸)
  • ققنوس (۱۳۶۱)
  • آهوی بخت من گزل (۱۳۶۸)
  • کارنامه سپنج(۱۳۶۸)
  • ما نیز مردمی هستیم (۱۳۶۸)
  • روزگار سپری‌شده مردم سالخورده (۱۳۶۹)
  • اتوبوس (۱۳۷۲)
  • سلوک (۱۳۸۲)
  • قطره محال اندیش(۱۳۸۳)
  • روز و شب یوسف (۱۳۸۳)
  • گلدسته‌ها و سایه‌ها (۱۳۸۴)
  • زوال کلنل (۱۳۸۸)
  • نون نوشتن  (۱۳۸۸)
  • میم و آن دیگران (۱۳۹۱)
  • تا سر زلف عروسان سخن  (۱۳۹۴)
  • بنی‌آدم (۱۳۹۴)
  • این گفت و  سخن‌ها گفتگو (۱۳۹۶)
  • طریق بسمل شدن(۱۳۹۷)

محمود دولت‌آبادی در سال ۲۰۱۴ موفق به دریافت جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه شد.

محمود دولت‌ آبادی

جملاتی از یک نویسنده بزرگ

▪تا چه مایه اندوهناک و دشوار می‌تواند باشد عالم، وقتی تو هیچ بهانه‌ای برای حضور در آن نداشته باشی.(سلوک)

▪اینجا، در این سرزمین هنوز مرز میان تشخّص و خودبینی مشخّص نشده است و از آنجا که نفوس انسانی از نخستین لحظات شکل‌پذیری‌شان تحقیر و سرکوب می‌شوند، بختِ دستیابی به بلوغ را از دست می‌دهند و پیچ‌خوردگیِ گره در گره غرایز اولیه است که در هر شخص مثل سگی هار در زنجیر قیدهای اجتماعی، اسیر نگه‌داشته شده است و در انتظار روزی به سر می‌برد که بتواند آن زنجیر را بگسلد؛

و آن لحظه هنگامه هجوم فرا می‌رسد، هجوم و تجاوز به حقوق امثال خود.(نونِ نوشتن)

▪ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل تو را آزاد، آباد و سربلند؛ با چشمان باور خود خواهند دید؟ ای مادر ما، ایران! جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیت تو!(نونِ نوشتن)

کتاب بخوانیم.

پایان پیام

اشتراک در
اطلاع از
0 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
به بالا بروید