دوچرخه را نه می‌شود خرید نه می‌شود خواند

اگر از اسم بی‌مسمای بازار دوچرخه فروش‌ها بگذریم که نه به رازیِ کاشف الکل ربط دارد و نه خیلی به گمرک، برای خرید کالایی مثل دوچرخه یا موتورسیکلت و لوازم جانبی آن، بی توجه به نام‌ها به این آدرس بیایید.

پایگاه خبری گلونی؛ سمیه باقری حسن‌کیاده: دوچرخه سوارشدن از آن کارهایی است که هنوز یاد نگرفته‌ام. بچگی فقط از این دوچرخه‌ها که کمکی داشتند سوار شدم و بعدها دختر بودنم در یک خانواده سنتی و جامعه‌‌ای با نگاه‌های چپ چپ به دختران دوچرخه سوار قانعم کرد که دور دوچرخه را خط بکشم؛ خطی که برای تفکر من همیشه سبز بود و برای خیلی‌‌ها قرمز.

و من بالاخره تصمیم گرفتم که دوچرخه بخرم.

میدان رازی یا همان گمرک خودمان در منطقه ۱۱ تهران دقیقا همان‌جایی است که هم فال است و هم تماشا، هم جیب خریدار است و هم تیغ فروشنده که الحق بعضی‌هاشان اولی را خوب خالی می‌کنند و با دومی خوب گوش می‌بُرند.

موقعیت مکانی راسته دوچرخه‌فروشان تهران

اگر از اسم بی‌مسمای بازار دوچرخه فروش‌ها بگذریم که نه به رازیِ کاشف الکل ربط دارد و نه خیلی به گمرک، برای خرید کالایی مثل دوچرخه یا موتورسیکلت و لوازم جانبی آن، بی توجه به نام‌ها به این آدرس بیایید:

خیابان مولوی، میدان رازی که در جهت شمالی جنوبی با خیابان کارگر و خیابان برادران جوادیان (قلمستان)، در جهت شرق با خیابان مولوی و در جهت غرب با خیابان هلال احمر و رباط کریم ارتباط دارد.
در خیابان قلمستان بورس دوچرخه و لوازم یدکی موتور و دوچرخه دیده می شود.

راسته کتانی فروش‌ها را که رد کردم دوچرخه‌ها و موتورهای زیبا خودی نشان دادند. در این راسته هم مانند راسته کتانی فروش‌ها کمتر مغازه‌ای را با متراژ بالا می‌شود پیدا کرد. مغازه‌های این‌جا هنوز هم به شیوه سنتی اداره می‌شوند.

در این راسته بازار همه موتورها چینی هستند حتی آن‌هایی که نام‌های ایرانی دارند، چرا که موتورهای ایرانی هم تمام قطعاتشان چینی است و فقط توسط شرکت ایرانی مونتاژ شده‌اند!

موتور فروشی‌ها را فقط رد می‌کردم و هر جا که دوچرخه‌‌ می‌دیدم می‌ایستادم و نگاه می‌کردم.

این‌جا از در و دیوار بعضی مغازه‌ها دوچرخه می‌بارد. رنگارنگ… دخترانه و پسرانه که البته سایز دخترانه‌هایشان بیشتر برای گروه سنی کودکان بود و نوجوانان‌ هنوز خیلی نوجوان نشده!

راسته دوچرخه فروش ها

انگار این‌جا هم هنوز همان خط محدود کننده دوران نوجوانی‌ام به دور دوچرخه‌ها بود. برای من سبز؛ می‌رفتم و انتخاب می‌کردم و قیمت و چانه و غیبت پشت سر هر کس که نرخ ارز را بالا برد و … برای آن‌ها هم سبز؛ قیمت می‌دادند و از بازار کسادشان می‌گفتند و ارز و …

چرا دوچرخه؟

ایران یکی از آن دسته کشورهایی است که تعداد دوچرخه‌‌‌سوارانش خیلی کم است و کمتر خبری از حرکت‌های دسته جمعی برای دوچرخه‌سواری هست.

محدودیت‌های شهری و امنیتی مثل نبود مسیر ویژه عبور دوچرخه در شهر، نگاه نامناسب عرف جامعه به دوچرخه سواری بانوان و نوسانات عمدتا صعودی ارز موجب شده است که خیلی‌ها کسب و کار دوچرخه فروشی را رها کنند و یا کمتر به آن بها دهند.

و این در حالی است که دوچرخه تنها وسیله نقلیه‌ای است که شهرها و کلان‌ شهرهای دود گرفته ما را از آلودگی نجات می‌دهد و با کم کردن ترافیک شهری برای‌مان زمان زندگی و کار بیشتر می‌خرد.

به درختان شوربخت دود گرفته شهری امید دوباره زندگی می‌دهد و به راکب‌اش روحیه شاد و پر نشاط.

کاهش مصرف سوخت و جای کم پارکینگ  را هم که باید درر صدر لیست مزایای بالا  آورد.

اما من؛ دوچرخه نخریدم! چرا؟

قیمت‌های نجومی و نه چندان واقعی دوچرخه‌ها به خاطر نوسانات ارزی اولین دلیل من برای نخریدن این آرزوی سبز کودکی بود.

خط قرمزهای زن بودن و ترس‌های هم‌جنسانم که با گشت ارشاد چه می‌کنی؟! عامل دوم نخریدن دوچرخه‌ شد و حسرت من.

به این فکر می‌کردم که کاش دوچرخه‌ها همه مثل دوچرخه‌های همشهری کاغذی بودند و پر از رنگ؛ بی هیچ نگاه خط کشی شده قرمزی و بی هیچ تفکر جنسیتی،  که خبر رسید تا دو ماه دیگر بیشتر کاغذ نداریم!

دیگر حتی دوچرخه‌ها را نمی‌شود روی کاغذ خواند!

پایان پیام

کد خبر : 98335 ساعت خبر : 10:57 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=98335
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات