به همسر خیالیام گفتم عقدش نمیکنم
پایگاه خبری گلونی، فاطمه رئیسی: با شنیدن خبر سهمیه بندی پوشاک و شیر خشک به همسر خیالیام گفتم که… اگر بچه بخواهد عقدش نمیکنم.
قبلترها هم با او عهد کرده بودم که… اگر مهر بالا بخواهد عقدش نمیکنم!
با شاهد بودن وضع بیکاری اضافه کردم که… اگر پدرش کار آبرومند بخواهد عقدش نمیکنم!
پس از وحشت کردن از قیمت خانهها آگاهش کردم که… اگر خانه بخواهد عقدش نمیکنم!
با بالا کشیدن قیمت پراید شیر فهمش کردم که… اگر پراید چهل میلیونی بخواهد عقدش نمیکنم!
با رویت عزم طلا برای ارزشمندتر شدنش اشاره کردم که… اگر طلا بخواهد عقدش نمیکنم!
با دیدن وضع گرانی لوازم خانگی دریافتم که… اگر اثاث صوتی و تصویری را از من بخواهد عقدش نمیکنم!
با احتکار برنج و گرانی گوشت و روغن به این نتیجه رسیدم که… اگر عروسی بخواهد عقدش نمیکنم!
با افزایش قیمت میوه و شیرینی و ملزومات عقد به او فهماندم که… اگر مراسم عقد هم بخواهد عقدش نمیکنم!
با شنیدن احتمال اینکه عید سال نود و هفت پوشاک کمیاب میشود توضیح دادم که… اگر هرسال دم عید لباس نو بخواهد عقدش نمیکنم!
با رسیدن ولنتاین و قیمت آن خرسهای گندهاش فتوا دادم که… اگر از این قرطی بازیها بخواهد عقدش نمیکنم!
با لِه شدن در ازدحام مغازه پاستیل فروشی دریافتم که… اگر مثل بچهها پاستیل فرنگی بخواهد عقدش نمیکنم!
به همسر خیالیام گفتم عقدش نمیکنم
پس از مدتی فهمیدم که، با این شرایطِ من، خودم هم بخواهم، دیگر نمیتوانم عقدش کنم!
به این ترتیب با او قرار گذاشتم که، ماه عسلی یک هفتهای به مشهد برویم و با او سفید سفید ازدواج کنم…
با رسیدن خبر ترخیص نشدن رنگ از گمرک پی بردم که، به هیچ رنگی نمیشود ازدواج کنم!
نهایتا تصمیم گرفتم که، گهگاهی به همسرم نخ بدهم…
ناگهان دیدم که، با افزایش صددرصدی قیمت نخ، نخ هم بخواهد نمیتوانم جورش کنم!
فقط میتوانم که، بی هیچ هزینهای تنها در ذهنم او را نگاه کنم!
هرچند میدانم وقتی که خود واقعیش بیاید، هم همه را با خون دل جور میکنم، هم عقدش میکنم!
پایان پیام