کتاب ملت عشق از آن کتابهایی است که من مطمئنم هرکسی در هر دورهای بخواند با خودش فکر میکند آمدن این کتاب در زندگی من حتما دلیلی دارد و بیمعنی نیست.
پایگاه خبری گلونی، آرشین ساکی: همیشه آرزویم این است که پیش از مردنم یک فهرست سه تایی از بهترین کتابهایی که خواندهام تهیه کنم برای نوادگانم و البته همه کسانی که زیادی دوستشان دارم.
اما از آنجایی که اجل نشان داده هیچ موقع برای آمدنش اطلاعیه نمیدهد؛ تصمیم گرفتم هر کتابی که شایستگی قرار گرفتن در آن فهرست سه تایی را داشت از همین حالا گوشهای بنویسم و هر زمان که سه جای خالی پر شد، ثبتش کنم برای همیشه.
تا کمی پیش یک کتاب در این فهرست نهایی شده بود و آن نمایشنامه «در انتظار گودو» بکت است که با هربار خواندنش انگار میروم به دنیای دیگری و بازمیگردم.
اما حالا من به کتابی برخوردهام که بدون شک و با یقین کامل میخواهم ردیف دوم را به آن اختصاص بدهم.
کتابی که برای خواندنش فقط خدا میداند چقدر مقاومت کردم.
«ملت عشق» از آن کتابهایی بود که هر کجا راجع به آن نوشتهای میخواندم یا عکسی از آن جلد قرمز رنگش میدیدم نه تنها وسوسه نمیشدم برای خواندنش بلکه صادقانه بگویم تعجب هم میکردم از همه کسانی که وقتشان را پای چنین رمانهایی میگذراندند.
چه طور رمانهایی؟ برایتان میگویم. تصور من از کتاب ملت عشق یک درام عاشقانه بود، که اعتراف میکنم حتی اگر چنین بود باید میفهمیدم حتما درجه یک است که نظر این همه مخاطب را به خودش جلب کرده.
علاوه بر آن مگر من پیش از این رمانهای تحسین برانگیز دیگری در این سبک (درام عاشقانه) نخوانده بودم؟
پس این همه مقاومتم چه بود دیگر؟ امان از دست این برچسب زدنها. گاهی ما انسانها فقط و فقط با نگاه پر از قضاوتمان به افراد، اشیا و وقایع اطراف مینگریم.
من هم که همیشه قضاوت کردن را امری غیراخلاقی میدانم درگیر همین دام شده بودم.
ابدا خواندن کتابهای داستان و رمانهای سرگرم کننده را نقض نمیکنم و برای نظر خوانندگانشان احترام قایلم اما به شخصه در انتخابهایم وسواس به خرج میدهم، چون زمان من برای مطالعه اندک است و میخواهم از آن زمان کوتاه استفاده کنم تا هم لذت ببرم و هم اندوختهای باشد برای حرفه روزنامهنگاریام.
برای همین چون میدانم خیلیهای دیگر مثل من تردید و وسواس روی انتخاب کتابها دارند حق خودم دانستم از این کتاب یک دفاع جانانه کنم و عاجزانه خواهش کنم خواندن این کتاب را یک روز هم عقب نیندازید.
خواندن کتاب ملت عشق را یک روز هم عقب نیندازید
برای دفاع از این کتاب تمام قد آمادهام. میتوانم با یک هیجان وصفنشدنی خواندنش را به هر کسی که کتاب دوست دارد پیشنهاد کنم.
کتاب ملت عشق از آن کتابهایی است که من مطمئنم هرکسی در هر دورهای بخواند با خودش فکر میکند آمدن این کتاب در زندگی من حتما دلیلی دارد و بیمعنی نیست.
یا اصلا شاید این کتاب را برای من نوشتهاند؟! درست مثل تصور یکی از شخصیتهای داستان.
همه ما روزانه مشکلات ریز و درشتی گریبانمان را میگیرد. مدام در حال باز کردن گرهای و رفتن سراغ گرههای دیگر هستیم. هرکس به اقتضای صبرش.
خواندن این کتاب من را از همه این مشکلات ریز و درشت دور کرد و طوری دلم قرص شد به نیرویی عجیب و غریب، که فعل پر درد «تحمل کردن» برایم آسان شد.
از سوی دیگر با وجود علاقه زیادی که به مولانا داشتم هیچ اطلاعات دندانگیر و درست و حسابی از زندگیاش و رابطه او با شمس نداشتم.
اگر یک مداد دستتان بگیرید برای انتخاب سطرهای برگزیده کتاب، باید سطر به سطر را خط بکشید. راستی اصلا نگران حجم ۵۰۰ صفحهای کتاب هم نباشید.
طوری در دنیای این قصه درجه یک و دوستداشتنی غرق میشوید که گذر زمان را فراموش خواهید کرد؛ مثل غرق شدن صوفیان این کتاب در عوالم عرفانیشان.
کتاب ملت عشق هم درس انسانیت است، هم عشق. به دلیل زیبایی تکتک سطرهای کتاب، امکان انتخاب متن از آن وجود ندارد و من به همین تکه کوتاه اکتفا میکنم:
«به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق، خود به تنهایی دنیایی است عشق، یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش…»
خلاصه اینکه به پیشنهاد این کرمِ کتاب وسواسی اعتماد کنید. خواهش میکنم!
پایان پیام
کاش اسم نویسنده ملت عشق را هم بنویسید