هادی حیدری، کارتونیست درباره احمدرضا دالوند یادداشتی منتشر کرد.
به گزارش پایگاه خبری گلونی، هادی حیدری نوشت: شهر، پرشده بود از بیلبوردهایی که متفاوت بودند؛ انگار نوید فضای تازهای میدادند. «جامعه؛ اولین روزنامه جامعه مدنی ایران»؛ این کلمات با خطی نستعلیق به غایت چشم نواز و با گرافیکی نو روی صفحه سفید بیلبوردها میدرخشید.
از طریق یکی از دوستان دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه علامه که قرار بود در تحریریه روزنامه جامعه مشغول به کار شود، قرار ملاقاتی را با احمدرضا دالوند هماهنگ کردم.
دالوند، مدیر هنری روزنامه جامعه بود و بخش طرح و کارتون نیز زیر نظر او. طرحهایم را جمع و جور کردم و یکی از روزهای دی ماه هفتاد و شش خودم را به دفتر روزنامه واقع در خیابان شریعتی، میدان جوانان رساندم.
مردی با موهای پیچ و تاب دار مجعد، صورتی با ریشهای تنک و پوششی منحصر به فرد با ساسبند تیره به استقبالم آمد. تا پیش از این ندیده بودمش و در آن لحظه فهمیدم که او احمدرضا دالوند است.
دیدار با احمدرضا دالوند
در اتاق کارش که فضای محدودی داشت، تک تک کارتونهایم را با دقت نگاه کرد. تعدادی را جدا کرد و سمت راست میز قرار داد و یکی از آنها را با سوزن به بورد پشت سرش چسباند. اشارهای به آن طرح کرد و رو به من گفت: «این هادی حیدری است؛ باید این گونه طرح بزنی تا کارهایت را منتشر کنم.»
ملاقات اولمان حدود دو ساعت طول کشید که با راهنماییهای کم نظیر او همراه بود.
با این وعده که مرتب با کارهای تازه به نزدش بیایم، خداحافظی کردیم. فردا برای خریدن روزنامه به کیوسک روزنامه فروشی رفتم.
روزنامه جامعه را برداشتم و دیدم که اولین طرحم در نیم تای پایین صفحه یک جامعه در قطع یک چهارم، منتشر شده است. حتما میتوانید احساسم در آن لحظه را حدس بزنید. پنجرهای بزرگ به رویم باز شده بود.
سه سالی بود که با گل آقا شروع به فعالیت کرده بودم و حالا از فضای مجله، پا در تحریریه یک روزنامه پرتیراژ در یکی از بهترین دورههای مطبوعات ایران میگذاشتم و این را مدیون احمدرضا دالوند بودم.
دال بزرگ
احمدرضا دالوند که ماشاءالله شمسالواعظین لقب دال بزرگ را به او داده بود به گردن من خیلی حق دارد؛ به گردن خیلی از هم نسلیهای من؛ به گردن مطبوعات ایران؛ به گردن گرافیک مطبوعاتی. گرافیک روزنامهها با نگاه خاص او متحول شد و نفس تازهای کشید.
چند هفته پیش که شنیدم پای راستش را به خاطر دیابت قطع کردهاند، پاهایم سست شد. ده روز پیش به اتفاق استادان عزیزم دکتر سیدفرید قاسمی و دکتر یونس شکرخواه برای عیادتش به بیمارستان سینا رفتیم. برایمان درد دل کرد. امروز خبر شنیدم که زیر آندوسکوپی، سکته کرده و به کما رفته است.
با پرستار مستقیمش تماس گرفتم؛ خبر را تایید کرد، اما خبر خوبی داد که دیشب به هوش آمده و وضعیتش بهتر است. دلم شور میزند. برای احمدرضا دالوند دعا کنیم تا زودتر خوب شود. مطبوعات و هنر ایران، سخت محتاج اوست.
پنجشنبه نهم آذر نود و هفت.
عکس مربوط به تیرماه امسال است در کناز احمدرضا دالوند عزیز و جمال رحمتی عزیز.
پایان پیام