پرورش اسب و نقش کاسیان در رواج آن و هنر سفالگری در لرستان باستان
به گزارش پایگاه خبری گلونی حمید ایزدپناه مجموعه سه جلدی تاریخ جغرافیایی و اجتماعی لرستان نوشته است:
کاسیها که در زبانهای فرنگی کاسیت نامیده میشوند، قومی قدرتمند بودند که زندگی ساده کوچنشینی داشتند.
برخی از محققان، مسکن اصلی کاسی ها را نواحی جنوب غربی دریای مازندران دانسته و گفتهاند که در نیمه اول هزاره دوم پ.م. در دامنههای زاگرس سکونت یافتند و با عناصر هند و اروپای و پارسی مخلوط شدند (احمد بهمنش، ص ۱۷۹).
عدهای دیگر از دانشمندان، بر پایه مدارک تاریخی و کتیبهها و مهرها و اشیای یافتشده به وسیله محققان باستانشناس و یا در کاوشهای خودشان، عقیده دارند که کاسی ها از جمله ساکنان منطقه زاگرس هستند که از پیش از آغاز تاریخ در این قسمت از آسیا سکونت داشتهاند و آنها را از جمله گروههای آسیایی «Asianiques» میدانند که در آنجا میزیستهاند و موجب همه دگرگونیهای تمدنی و تاریخی شدهاند.
بر پایه آنچه از دیرینهشناسی و تاریخ جغرافیایی در صفحات پیش آمد، نظریه دوم به حقیقت نزدیکتر بوده، به طور کلی تطبیق میکند. (هنر ایران، آندره گدار، ترجمه بهروز حبیبی، ص ۲۵).
ظهور و پرورش اسب که نقش عمدهای در حمل و نقل و جنگ و پیکار و سرعت در جابهجاییها داشت و در بسیاری از کشورهای دیگر رواج یافت، حاصل تلاش و کوشش کاسیها بود.
ایلامیها آنان را «کوسی Kussi»، آشوریها «کاش شو Kaššu» و مورخان یونانی «کوسایی اُی Kousaaioi» مینامیدند و به همین جهت تا مدتها محققان «کوسهئن Kosseens» میگفتند.
همچنین گفته شده است که در هزاره دوم پ.م، هنگام فتح بابل، بهصورت ملتی در سرزمینی پرجمعیت و دامدار و بیابانگرد، اما جنگجو درآمدند که به گفته استراین «گاه توانسته بودند برای مقابله با دشمن تا ۱۳ هزار کماندار در اختیار ایلامیها بگذارند.»
کاسی ها با مردم آریایینژاد که در گذشته به این فلات آمده بودند، آمیختند. ولی این آمیزش به گونهای بود که به هیچ وجه یگانگی نژادی و اصلی مردم را دگرگون نساخت.
اینکه گفته شده است کاسیها دو گروه بودند که یکی از آنها در تمام فصول در کوهپایهها و دشتهای خاوه، دلفان و الیشتر شمال لرستان پیشکوه به پرورش اسب میپرداختند و گروه دیگر در کوهپایههای طرحان و دشت کوهدشت (واقع در منطقه جنوبی دلفان) کشاورز بودند، بر پایه شواهدی سنتی که از هزاران سال پیش مانده است، نمیتواند درست باشد.
پرورش اسب و نقش کاسیان در رواج اسب سواری در ایران باستان و آشور
با این نظر که کاسیهای شمالی (دلفان و الیشتر) جنگجو و سوارکار، و جنوبیها (دشت طرحان و کوهدشت) کشاورز و خانهنشین [بودهاند)، نیز درست نمینماید.
زیرا دشتنشینان طرحان و کوهدشت و رومشکان و صیمره یعنی قسمتی از پیشکوه و تمام پشتکوه، نزدیکتر به بابل بودند تا شمالیها و در هر صورت اگر هجومی هم بوده است، باید پیشروان آن جنوبیها میبودند.
همین اندیشه سبب عدول آندره گدار از نظر خود بوده که گفته است: «حقیقت این است که نه شبانان بیمذهب بودند و نه کشاورزان بیسلاح و فاقد اسب» (همان، ص ۴۰ و ۴۱)
۴- تمدن و فرهنگ کاسیان
متاسفانه عدهای از محققان و دانشمنان با آنکه به هنر و تمدن و فرهنگ کاسیان آگاهی دارند، چنان که باید، در توجیه و تبیین گستردگی دامنه آن بحث نمیکنند و بیشتر به تمدنهای ماور مثل بابل و ایلام و آشور پرداختهاند.
کاسیان با زندگی ساده، ولی پرغوغای خود، نفوذ زیادی در دولتهای مجاور و همزمان خود داشتند.
حتی هنگامی هم که از نظر نژادی با اکدیان و بابلیان درآمیختند، باز به نام کاسیان نامیده میشدند.
در همان موقع که بر بابل حکومت میکردند، یکی از اقوام شرقی به شمار میرفتند که از رشد و تکامل سطح بالا برخوردار بودند.
لباس مخصوص به خود داشتند و با خدایانشان که در مبحث «کیش کاسیان» به آنها اشاره شده است، فرهنگ اعتقادی ویژه کاسی را میپرورند.
دولتهای همزمان ایشان، برای پیشبرد کارهای جنگی و قبیلهشان به آنان نیاز داشتند.
حتی آشوریان به خود میبالیدند که عرابههایشان را اسبهای کاسی میکشند.
از آنجا که در فصل «باستانشناسی لرستان» شرح آرا و عقاید دانشمندان در این زمینه به تفصیل آمده است، در اینجا به اختصار به چند نکته اشاره خواهد شد.
پرورش اسب
در ربع دوم هزاره دوم پ.م. گروهی از کاسیان به دره دیاله نفوذ کردند و این نفوذ تا تصرف سرزمین بابل در سالهای بعد ادامه یافت.
ظهور و پرورش اسب که نقش عمدهای در حمل و نقل و جنگ و پیکار و سرعت در جابهجاییها داشت و در بسیاری از کشورهای دیگر رواج یافت، حاصل تلاش و کوشش کاسیها بود.
در آسیای صغیر، در مستعمره آشوری «کانس» از آثار قرن بیستم پ.م. تصاویری از عرابهای به دست آمده که اسب آن را میکشد.
در ربع سوم هزاره دوم، در کشور هیتی نهتنها از اسب برای کشیدن عرابههای جنگی، بلکه از مادیان نیز برای شخمزدن زمین بهره میگرفتند.
در هزاره اول پ.م. از مادیان برای کشیدن عرابه استفاده نمیکردند. حتی برای سوری نیز آن را بهکار نمیگرفتند و بر مادیان سوار شدن برای مردان جنگی سرشکستگی شمرده میشد.
بعضی از محققان بر این پندارند که عرابه اسبی را نخست قبایل هند و ایرانی که به آسیای مقدم هجوم برده بودند، با خود به آنجا آوردند.
به هر صورت با آنکه دیگر اقوام و قبیلهها با اسب به حرکت درآمدند، اما اهلی ساختن آن با نام کاسیان پیوستگی دارد.
در بابل در اسنادی که مربوط به آغاز دوره نفوذ کاسیهاست، از اسب نام برده میشود.
در نقوش منقور بر سرنگ هم در این زمان، نقش حیوانی افسانهای به دست آمده است که از شکل اسب الهام گرفته است و این اشکال در همان دوران در کنار نقشهای تزیینی ویژه کاسیان دیده میشوند (تاریخ ماد، ص ۵ و ۱۶۴ و حواشی آنها).
در این صورت لرستان نخستین سرزمین و دیاری است که اسب را در آن اهلی نموده، پرورش داده و معرفی کردهاند.
به نظر میرسد که اسب در نظر کاسیان نشانهای الهی بوده است.
بعدها نام اسب بر اسم افراد و یا مکانها اضافه شد، مانند آذرگشنسب و یشتاسب، ارجاسب، جاماسب و غیره و گاه تندیسهایی ساختند که سر آنها انسان و جسمشان اسب بود و نیز اسب نام یکی از صورتهای فلکی شمالی یا فَرَس اعظم شد.
سفال
ساکنان لرستان پیش از تاریخ با اینکه در پیدایش و گسترش صنعت سفال نقش مهمی داشتهاند، ولی در کیفیت ساخت مانند مردم «سیلک» دقت نکردهاند و از خود چندان ابتکاری نشان ندادهاند.
شاید حتی در این زمینه از سایر اقوام آن روز هم عقب مانده بودهاند.
ظروف سفالی لرستان از لحاظ شکل و رنگ و دیگر مشخصات، شباهت کاملی به ظروف تپه «گیان» دارند.
سفالهای سهپایهدار با نقش سبدباف که از تپه «درکه Derreka» به دست آمدهاند، بهترین و کاملترین نوع سفال این منطقهاند که با سفال طبقه سوم گیان شباهت تام دارند.
گیرشمن عقیده داشت که وارد شدن آنها به محوطهای که مسکن کاسیان بود، مصادف با ورود جنگجویان هند و اروپایی در میان آن قوم است.
او منشأ این ظروف عجیب را بیشتر سوریه و یا آسیای صغیر میدانست، زیرا در این منطقه هر دو نوع ظروف سفالی یافت شده است.
به نظر میرسد در بعضی از قسمتهای زاگرس، ظروف سهپایهدار بیشتر معمول و متداول بوده و بهکار بردن آنها در لرستان ادامه یافته است.
بهویژه که از این ظروف سفالی همراه اشیای مفرغی از گورهای این دوره به دست آمده است.
بین سفال «گویران Geryārn» در دشت الیشتر و تپه «دِرّکه» که در باختر کوهدشت، تفاوت زیادی نیست مگر از نظر نقوش، که این تباین را باید ناشی از اعتقاد به خدایان دانست که نگارگران سفالینه هر قوم، سرنوشتشان را با این نقوش مربوط میدانستهاند و به همین جهت سعی کردهاند تا این اعتقاد را با بهترین مظاهر فکری در مصنوع جلوهگر سازند.
لرستان در جنوب غربی ایران، در میان کوههایی بلند با یخچالهای طبیعی و درههای مرطوب یا پرآب و طبیعتی سازگار از کهنترین دورههایی که تا این زمان شناخته شده، تا روزگار ما زیستگاهی برای انسان و جانوران و درختان و گیاهان بوده است و یکی از چهار منطقه زیستی شناخته شده در قسمت مرکزی خاورمیانه است (فرانک هول، ص ۱۱)،
که انسانهای پیش از تاریخ از آن استفاده کرده و از مواهب طبیعی و خدادادی آن بهرهمند شدهاند. از این جهت مورد توجه باستانشناسان بوده و گروههایی از دانشمندان این رشته در آن به کاوش و بررسی پرداختهاند.
از آنجا که این افراد در گزارشها از واژه «زاگرس» در توضیح نوشتههایشان بهره جستهاند، لازم است نخست به این واژه و وجه نامگذاری آن اشارهای شود و سپس توضیح علمی آنان ذکر گردد.
زاگرس و پرورش اسب
به هر صورت با آنکه دیگر اقوام و قبیلهها با اسب به حرکت درآمدند، اما اهلی ساختن آن با نام کاسیان پیوستگی دارد.
واژه زاگرس یا زاگروس بیش از نیم سده است که از راه ترجمه آثار نویسندگان اروپایی به نوشتههای فارسی راه یافته و سپس بر روی بخشی از نقشه ایران نقش بسته است.
متاسفانه در این نامگذاری نزدیک به ۲۰۰ رشته و قلهکوه و شهر و روستای نهفته که هر یک نام و تاریخی دارند و قصه و سرگذشتی، که شایسته است محققان و مترجمان به آن توجه کنند، در نظر گرفته نشده است.
این واژه در هیچ یک از کتابهای تاریخی و جغرافیایی و مسالک و ممالک که در عصر اسلام نوشته شدهاند، نیامده است.
در منابع ایران پیش از اسلام هم مدرک معتبری در این زمینه در دست نیست.
تا آنجا که بررسی کردهام، ظاهر این واژه را در اواخر دوره قاجار، دانشمندان و نویسندگان ایرانی که با زبانهای اروپایی آشنایی یافته بودند، در آثار و ترجمههای خود به زبان فارسی به همان شکل و حال نقل کردند.
شاید نخستین بار شادروان مشیرالدوله حسن پیرنیا بود که آن را در حاشیه صفحه دو کتاب تاریخ ایران از آغاز تا انقراض ساسانیان آورد و نوشت «اروپاییها چنین نامند».
کاسیان با زندگی ساده، ولی پرغوغای خود، نفوذ زیادی در دولتهای مجاور و همزمان خود داشتند.
حتی هنگامی هم که از نظر نژادی با اکدیان و بابلیان درآمیختند، باز به نام کاسیان نامیده میشدند.
پایان پیام