گنبد سلطانیه و هویت فراموششده ما
پایگاه خبری گلونی انوشه میرمجلسی: روز گذشته -۲۵ مرداد- مسافر قطار گردشگری زنجان بودیم. از ایستگاه راهآهن تهران راهی زنجان شدیم. اولین توقف، ایستگاه سلطانیه بود.
گنبد سلطانیه سومین گنبد بزرگ جهان است و گنبد بزرگ شهر فلورانس هم از گنبد سلطانیه الگوبرداری شده است.
هر بار که به گنبد سلطانیه آمدهام، گردشگران خارجی زیادی را دیدهام که دوربین به دست به تماشا و ثبت گوشه و کنار گنبد مشغولند.
با شگفتی به جزئیات دیوارها خیره میشوند و با حیرت به ظرافتها اشاره میکنند.
و البته که گاهی با بهت عجیبی به یادگاریهای روی بنا نگاه میکنند.
همان یادگاریهایی که مردم کشورمان با صرف وقت روی بناهای تاریخی حک میکنند.
یادگاریهای پوچ و نامفهوم به امید جاودان ماندن در یک بنای تاریخی. غافل از آن که چیزی جز بلاهت محض به جا نمیگذارند.
تماشای بناهای تاریخی هر بار مرا به سوالی میرساند که پاسخش چندان خوشایند نیست.
وقتی گنبد سلطانیه ایستاده بودم، به این فکر میکردم که چه چیزی از دوران معاصر برای آیندگان باقی خواهد ماند؟ معماری این روزهای ایران چقدر اثرگذار است و چقدر تحت تاثیر؟
گنبد سلطانیه و هویت فراموششده ما
از طبقه دوم گنبد سلطانیه که به بیرون نگاه میکنید، دور تا دور ساختمانهای شهر سلطانیه قرار دارد.
ساختمانهایی بیهویت که نه نشانی از معماری ایرانی دارند و نه تماشایشان باعث شگفتی و لذت است.
هر کسی ساز خودش را زده و (معمولا) قیمت مصالح، توان مهندسی، علایق شخصی و… شکل و شمایل بنا را تعیین میکند. این وضع را در همه شهرهای ایران میتوانیم ببینیم.
در مسیر توسعه -که به اشتباه نوسازیْ به هر شکل ممکن و تجددگرایی تعریف میشود- اولین چیزی که قربانی شد «اصالت و هویت ملی» است. ما با پیشینه غنی معماری در جهان، حالا تمام داشتههایمان ساختمانهای گرانیتی بیروح است با پنجرههای کوچک و بدقواره.
کاش کسی از معماران معاصر بپرسد، حال و روز معماری این روزهای سرزمینمان چگونه است؟
اگر منصف باشند احتمالا جوابهای قابلتاملی شنیده خواهد شد.
پایان پیام