دنبال کمربند ایمنی در اتوبوسها نگردید چون ممکن است حسابی پشیمان شوید
سفرنامه شیراز_قسمت اول
پایگاه خبری گلونی؛ راضیه حسینی: سفر ما به شیراز با سوار شدن اتوبوس رشت به تهران شروع شد.
اتوبوسی که از وی آی پی بودن فقط فاصله بین صندلیهایش را داشت و باقی امکاناتاش فرقی با اتوبوسهای معمولی نداشت.
راننده هنوز دنده عوض نکرده با موسیقیهای مخصوص جاده ما را به فیض رساند.
از جواد یساری بگیر تا مهستی و فروهر و هایده.
خواستم کمربند صندلی دخترم را ببندم هر چه گشتم پیدایش نکردم حفره مابین صندلیها را نگاه کردم یک چیزی شبیه به کمربند در تاریکی به چشمم خورد دست انداختم تا بیروناش بیاورم…
چشمتان روز بد نبیند خرده ریزهای آشغال عین برادههای آهن به دستم چسبیدند.
همینطور که به تمامی نسلهای اتوبوس از ابتدای پیدایش تا حالا بدوبیراه میگفتم یک دستمال آنتی باکتریال از کیفم درآوردم ودستم را تمیز کردم.
درست شد دوباره آرامش برگشت و همه چیز تمیز شد.
صدای بلند کمک راننده که از ابتدای مسیر گوشی به دست مشغول صحبت کردن بود با موسیقی قاتی شده و اصوات عجیب و غریبی درآمده بود.
«آقا بار رو بفرست من میرسم تهران میگیرم… نه نه خیالت راحت…» «نامزدمو بدین برم میخوام به قربونش برم… نامزدمه میخوامش، دنبالشم میپامش…»، «الو بهرام جون خوبی؟ کجایی تو؟.. ای ابوالفضل کمرتو بزنه… دروغ نگو…»
دنبال کمربند ایمنی در اتوبوسها نگردید
اتوبوس نگه داشت. ساعت تقریباً ده و نیم صبح بود. کمک راننده بلند داد زد: «دستشویی نماز غذا. پیاد شید».
هر چه فکر کردم متوجه نشدم ساعت ده و نیم صبح کدام نماز را باید بخوانم! به قیافه کمک هم نمیخورد اهل نماز مستحبی باشد.
خدارا شکر سرویس بهداشتی تمیزی داشت. همینجا از پیرمردی که جلوی سرویسها نشسته بود و اگر پول نمیدادی پولت میکرد بابت این تمیزی تشکر ویژه میکنم.
سوار اتوبوس شدیم و بعد از مدتی راننده عوض شد.
با این تغییر سبک آهنگها هم از آنورآبی به این وری تغییر کرد و محسن یگانه و مهدی احمدوند جای شهرام شبپره و ابی را گرفتند.
ولی صدای کمکراننده به قول آقای فردوسیپور ناناستاپ میآمد.
تا خود تهران یا با تلفن حرف میزد یا در مورد مکالمههای تلفنیاش با راننده صحبت میکرد.
بالاخره به ترمینال تهران رسیدیم و برای رفتن به راهآهن تاکسی گرفتیم.
پایان پیام