قطار چهارستاره رشت به تهران که بعد از سالها به راه افتاد را بهتر بشناسید
پایگاه خبری گلونی؛ راضیه حسینی: قطار یکی از ایمنترین وسایل نقلیه برای سفر به حساب میآید.
وسیلهای که گیلانیها برای داشتناش سالهای زیادی به انتظار نشستند و قولهای بسیاری شنیدند.
ولی بالاخره ریلهای آهنی، قطار را به گیلان سرسبز و زیبا آوردند.
مسیر راه آهن تهران به رشت با عکسهای بسیار زیبایی از درختان زیبا، مناطق سرسبز و دیدنی هرکسی را مشتاق پیمودن سفر با این قطار میکرد.
ما هم تصمیم گرفتیم این سفر را تجربه کنیم و مشتاقانه بلیط قطار را گرفتیم.
اشتیاقی که بعد از سوار شدن در واگنهای قطار کمکم از بین رفت و تبدیل به انتظار برای رسیدن و خلاص شدن شد.
اسماش قطار چهارستاره است ولی دریغ از کیفیت به اندازه یک ستاره.
شگفتانه اول ما زمانی بود که متوجه شدیم این قطار یک قسمت کوپهای هم دارد ولی در رزرو اینترنتی شرکت رجا، اصلاً خبری از کوپهایها نبود و همه سالنی بودند.
با کارمند شرکت هم که صحبت کردیم گفت: «بله متأسفانه رزرو اینترنتی رجا اینطوریه».
با خودمان گفتیم ایرادی ندارد، چهارستاره است و حتماً سالنی تمیز با صندلیهایی راحت دارد.
در همان بدو ورود، تمام تصوراتمان با خاک یکسان شد.
چمدانها در کمدهایی که درهایشان عین بادبزن تا آخر مسیر بازو بسته میشدند به زور جا گرفتند.
صندلیها شبیه به صندلیهای اتوبوسهای بنز قدیمی بود. در طبقه پایین و جاییکه ریل دقیقاً توی چشممان بود نشستیم.
قطار حرکت کرد و مدتی بعد جهت سفارش غذا آمدند. مهماندار همانطور که از ابتدا تا انتهای سالن در حال حرکت بود گفت:
« خانمها آقایون کی غذا میخواد؟ الان بگید چون تا آخر مسیر هیچی تو قطار نیست اینجا رستوران ندارهها».
چند نفری سفارش دادند و تقریباً یک ساعت بعد در ایستگاهی که قطار توقف کرد پیک موتوری غذاها را به مهماندار تحویل دادد.
همینطور که ذهنمان دگیر شیوه مدرن و پیشرفته تحویل غذا به مسافرها بود، مهماندار دیگری با یک سینی که داخلاش چای کیسهای، نسکافه و تعدادی قند بستهبندی بود داخل شد:
«خانمها آقایون کی چای و نسکافه میخواد؟» مهماندار به هر کسی که چای انتخاب میکرد میگفت:
«من پیشنهاد میکنم نسکافه بردارین خوشمزهتره». چایها را از قرار دانهای هزار تومان برداشتیم و پولاش را داخل همان سینی گذاشتیم.
قطار چهارستاره رشت به تهران را بهتر بشناسید
کمی که گذشت بوی ناخوشایندی به مشاممان خورد. دقیقاً بالای پلهها دو عدد سرویس بهداشتی بود که به گفته یکی از مسافران، سیفون یکی از آنها گیر کرده بود و بوی بدی در ردیف جلوی قطار پخش شده بود.
گفتیم به بیرون نگاه کنیم تا بلکه با دیدن سرسبزی و زیباییی بیرون بوی داخل یادمان برود. پنجره پر از لک بود و منظره بیرون شبیه تابلوی افتاده در جوی آب شده بود.
ترجیح دادیم چشمان خود را ببندیم و بخوابیم که با شلوغی واگن و دیدن پای مسافر صندلی پشتی که روی سبدی گذاشته بود و انگشت شصتاش مماس با آرنج دست ما بود خواب از سرمان پرید.
به سراوان رسیدیم و خوشحال از اینکه قرار است از شر این قطار خلاص شویم به ساعت نگاه کردیم.
ساعت رسیدن قطار دو و بیست دقیقه بود در حالیکه ساعت هنوز یک نشده بود!
هر چه محاسبه کردیم متوجه نشدیم قرار است با چه سرعتی برویم که این فاصله نزدیک، تقریباً یک ساعت و نیم طول بکشد.
البته قطار هرچقدر تلاش کرد آرام برود و گاهی هم اصلاً نرود و بایستد باز هم نتوانست تا دو و بیست دقیقه کش بدهد و ما ساعت یک و نیم به ایستگاه قطار رشت رسیدیم.
از ذوق سرازپا نمیشناختیم و با خارج شدن از واگن نفس راحتی کشیدیم.
ما که از زیبایی مسیر چیزی متوجه نشدیم و فقط درگیر قطار چهارستاره بیکیفیتی و بیبرنامه بودیم.
راهی که سالها منتظر افتتاحاش بودیم تجربهای ناخوشایند بود که باز هم انتخاب ما را به سمت اتوبوس و مسیر جادهای پیش برد.
پایان پیام