خاطرات اربعین را مستقیم از زبان خود شاهدان عینی بشنوید و غرق در لذت شوید
به گزارش پایگاه خبری گلونی این روزها مردم از سرتاسر ایران برای حضور در مراسم باشکوه پیادهروی اربعین وارد خاک عراق میشوند. آنها مسیر نجف تا کربلا را به عشق مولایشان امام حسین (ع) پیاده طی میکنند تا چشمشان به بارگاه نورانی آن حضرت روشن شود.
در این میان اما خاطرات شیرین و دلنشین بسیاری روی میدهد که شنیدنش کمتر از تجریه کردنش نیست.
از مرز تا نجف، از نجف تا کربلا و برگشتن در این مسیر پر است از اتفاقات و خاطرات جذاب و شنیدنی.
در زیر بخشی از این خاطرات را که حاضرین در این مراسم در شبکه اجتماعی خود منتشر کردند را میخوانیم.
خاطرات اربعین
پیرزنی که کنار جاده نشسته بود و گریه می کرد، از ترکیه آمده بود
صدا زدند: کی بلده با این خانم ترکی صحبت کنه؟ من رفتم جلو و بهش گفتم: مادر مشکل چیه؟ گفت: دوستام دارن پیاده میان و من به خاطر درد پام مجبورم با ماشین برم …#خاطره_اربعین #پیاده_روی— آ سِد زُهیر (@seyed_zoheir) October 4, 2019
#خاطره_اربعین
توی یک مسجد نزدیک کربلا خواب بودیم ساعت ۳ ۴ صبح با صدای رگبار مسلسل از خواب پریدیم. همه داشتن الله اکبر میگفتن.. داعش داعش.. قلب همه مث گنجشک میزد. آخه همه خواب بودن..
چشتون روز بد نبینه، باد شدید بود کابلهای برق از پست برق اتصالی کرده بود..
پا شدیم رفتیم کربلا?♂️— Mehrab Ganjali ? (@MehrabGanjali) September 28, 2019
پارسال موقع برگشتن از کربلا راننده توی اون جاده داغون و شلوغ خیلی تند میرفت
یکی از مسافرها ترسیده بود
گفت سرعت قلیل(سرعت کمه)
تندترش کرد?— پییایِ لر… وُلِک (@hosseinkolakaj) October 20, 2017
وقتی که نصف شب خسته و کوفته و علیل رسیدیم کربلا میخواستیم یه جایی همون اول کربلا شب بخوابیم و فردا بریم پابوس آقا. پرسون پرسون دنبال جا رفتیم سر چهارراه سر چرخوندیم دیدیم حرمه، آقا میخواست اول بریم سلام بدیم بهش….
آقا زائرای اربعین و خوب میخره…#شاه_سلام_علیک#اربعین— سلمانِ لری?? (@Salmanjahdari_) October 10, 2018
#خاطرات_اربعین
خونه سیدسلمان بودیم-نجف-
سر سفره یه بنده خدا از مشهد بود همش گیر داده بود براش ترجمه کنم که فلان جا اسیر بوده
از قضا میزبان ما یه مهمان عراقی هم داشت
??
خلاصه تهش این شد که اون بابا سرباز وزندان بان بوده و بنده خدای ایرانی اسیر همون زندان??
الان سر یه سفره بودن— سیدحسین (@amin_1318) September 29, 2019
#خاطرات_اربعین
خونه سیدسلمان بودیم-نجف-
سر سفره یه بنده خدا از مشهد بود همش گیر داده بود براش ترجمه کنم که فلان جا اسیر بوده
از قضا میزبان ما یه مهمان عراقی هم داشت
??
خلاصه تهش این شد که اون بابا سرباز وزندان بان بوده و بنده خدای ایرانی اسیر همون زندان??
الان سر یه سفره بودن— سیدحسین (@amin_1318) September 29, 2019
زائر ایرانی یک نوشابه برداشت و به فروشنده عراقی گفت: کَم دینار؟
فروشنده عراقی: ۵ تومان
زائر ایرانی پول را داد و گفت: تفضل
فروشنده عراقی نوشابه را داد گفت: بفرمائید
زائر ایرانی: شکراً جزیلا#اربعین #به_افق_اربعین #حب_الحسین_یجمعنا #عراق— mohsenfarahani (@mohsenfarahanii) October 25, 2018
پایان پیام