بخش های سانسور شده اختتامیه جشنواره فیلم فجر
پایگاه خبری گلونی محسن فراهانی: شب گذشته ساعت ۱۸:۳۰ مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر برگزار شد و هیئت داوران این جشنواره سیمرغهای بلورین را پر دادند.
ما که امکان حضور در سالن همایشهای بینالمللی برج میلاد را نداشتیم تا از نزدیک شاهد مراسم باشیم. درنتیجه نشستیم پای تلویزیون تا مراسم را به طور زنده از آن طریق دنبال کنیم.
بخش های سانسور شده اختتامیه جشنواره فیلم فجر
مراسم تا سلام علیک مجری خوب پیش رفت. اما وقتی نوبت به هنرمندان میرسید تا پس از دریافت سیمرغ خود حرف بزنند، ناگهان تلویزیون صلاح میدانست که این قسمت از برنامه برای تمام گروههای سنی غیر قابل پخش است.
در نتیجه ما میماندیم و خماری اینکه فلان هنرمند پس از دریافت سیمرغ خود چه گفته است؟
هزار فکر و خیال هم به ذهنمان خطور میکرد. نکند به کسی فحش داده؟ نکند به سازمانها و دولتیها بیاحترامی کرده است؟
نکند مثل شادی پس از گل برخی فوتبالیستها اقدام به کندن لباسهایش کرده است؟ و هزاران نکند دیگر که در ذهن تصور میکردیم و لبهایمان را میگزیدیم.
خلاصه امروز صبح با یکی از رفقا صحبت در مورد جشنواره فیلم فجر گل انداخت که ناگهان متوجه شدم او مراسم دیشب را به طور کامل دیده است.
وقتی ماجرا را پرسیدیم و گفتم چطور از جزئیات مراسم خبر داری درحالیکه تلویزیون تمام آنها را سانسور کرده بود؟ سرش را آورد جلو خیلی آرام در گوشم گفت: من اینترنتی این مراسم را دیدم. بدون سانسور. آینه، آینه. اوف.
آب دهانم را قورت دادم و بلافاصله رفتم داخل اینترنت و فیلم کامل مراسم دیشب را پیدا کردم اما جرات نداشتم آن را تماشا کنم.
پس تلفن همراهم را پیچیدم داخل یک پتو، به سرعت آمدم خانه. مادرم را فرستادم خانه خالهام، به برادرم هم پول دادم تا برود گیمنت.
وقتی از خالی شدن خانه مطمئن شدم، در و پنجرهها را بستم و پردهها را کشیدم. یک آهنگ هم از محمد گلریز پلی کردم و صدایش را بردم بالا.
بعد نیم کیلو اسفند دود کردم و یک خوشبو کننده هوای بهبه را هم خالی کردم در راهپله. چیپس و ماست موسیرم را برداشتم و رفتم داخل اتاق.
تلفن همراهم را برداشتم، آب دهانم را قورت دادم. قلبم تند تند میزد، عرق کرده بودم.
احساس گناه شدیدی میکردم اما شیطان بیخیال وسوسههایش نمیشد. گفتم عیبی ندارد.
بعد از دیدن فیلم مراسم توبه میکنم و کفاره میدهم. انگشتم را روی گزینه پخش زدم. اوف. چه کیفیتی.
بعد از حدود چهار ساعت از پای بساط بلند شدم. تلوتلو خوران به سمت تلویزیون رفتم و کابلش را جمع کردم.
گفتم تا اینترنت هست چرا تلویزیون؟ تا صنعتی هست، چرا سنتی؟
حرف آدم های هم فکر خودشان را سانسور کردند.
محمدحسین مهدویان درست ترین حرف رو درباره کشته های کرمان گفت.
هر دو طرف آنها را نادیده گرفتن!— زهرا کشوری (@zahrakeshvari) February 11, 2020
پایان پیام