هشتاد و چهارمین جلسه مکتبخانه طنز با وودی آلن؛ مرگ در می زند در مکتب خانه طنز بررسی شد.
نکته: لطفا برای لود شدن ویدئو به پایین این برگه بروید و روی «خروج از نسخه موبایل» بزنید تا بتوانید ویدئوها را ببینید.
به گزارش گلونی رضا ساکی شوخی با مرگ را مناسب برای آخرین جمعه در آخرین پاییز قرن دانسته است.
او برای پرداختن به این موضوع گروتسک، دیدن با عینک وودی آلن را پیشنهاد کرده است.
مرگ در می زند در مکتب خانه طنز
سایر ویدیوها در آپارات گلونی
بنابراین در کارگاه طنزی که در ساعت ۲۱ جمعه ۲۸ آذرماه ۹۹ برگزار شد، شیوهها و روشهای طنزنویسی در نمایشنامه «مرگ در میزند» وودی آلن بررسی شد.
در این نمایشنامه که مرگ در زدن را روش باشکوهی برای ورود نمیداند، وودی آلن در تلاش برای تدارک دیداری متفاوت بین نات آکرمن و مرگ در پلاک ۱۱۸ خیابان پسیفیک است.
نات آکرمن پنجاه و هفت ساله، تولید کننده لباس و کچل و شکم گنده است.
او مانند شرکت کنندگان این جلسه مکتبخانه، خواندن موضوعات ترسناکی چون دستگیری دانشجویان دختر در یک میهمانی ماریجوانا در روزنامه را مناسب برای آخر شب خود دانسته است.
از آنجا که چرخ روزگار بازی با این موضوعات را چندان راحت نمیگیرد، این بار با کمک وودی آلن، مامور مرگ تازهکاری را با سرو صدای زیادی از راه ناودان به سراغ نات میفرستد.
نات که باور نمیکند مرگ اینگونه ناشی و با ظاهری شبیه به خودش باشد، مدتی را مشغول بازی کلامی و پرسش این سوال تو کی هستی با مرگ میشود.
او در این مکالمه متوجه میشود که مرگ اهل بازی است و سعی میکند با راه انداختن بساط یک شرطبندی، برای بیست و چهار ساعت، خودش را از این مامور مرگ شبیه به خودش خلاص کند.
از آنجا این مامور تازه کار فقط در کارش ناشی نبود، همانطور که نات انتظار داشت بازی را باخت.
وودی آلن در این نمایشنامه مرگ را از جایگاه رفیع و ترسناکش به این حضیض خدمت کشانده است که علاوه بر تاخیر در انجام وظیفه، همان چند یک دلاری که برای انجام ماموریت در جیب داشته را هم باخت و باید شب را در گوشه خیابان بگذراند.
در آخر نیز مرگ موقع پایین رفتن از پلهها، به دلیل شل بودن فرش یکی از پلهها به زمین میخورد.
ناگفته نماند که این اثر علاوه بر موضوع جالب و طنزآمیزش، سراسر از گفتگوها و فضاسازیهای طنز است.
ما هم مثل شما امیدواریم که دوستان مکتبخانهای این شب را چون نات به راحتی گذرانده باشند.
در ادامه این مکتبخانه رضا ساکی با خوانش قصیده طنزآمیزی از خاقانی (قرن ۶ هجری) که با ملکمرگ گفتگویی مشابه را داشته است، به بررسی موضوع مرگ و طنز در تاریخ ادبیات پرداخت.
خاقانی در میان راه سفری به خراسان، به ناچار مدتی را در ری ماند و به دلیل شرایط آب و هوایی بیمار شد که در بخشی از قصیدهای درباره آب و هوای شهر ری با طنز به این موضوع اشاره میکند و ميفرماید:
ری در قفای جان من افتاد و من بجهد
جان میبرم كه تيغ اجل در قفای ری
ديدم سحر گهی ملك الموت را كه پای
بیكفش میگريخت ز دست وبای ری
گفتم تو نيز گفت چو ری دست برگشاد
بويحیی ضعيف چه باشد بپای ری
همچنین در پایان این جلسه به نمایشنامهها و فیلمهای دیگری که به نوعی با موضوع مرگ شوخی کرده بودند اشاره شد.
از آن بین میتوان به نمایشنامه مهمانسرای دو دنیا اثر اریک امانوئل اشمیت، فیلم خواب تلخ اثر محسن امیریوسفی و نگاه متفاوت کمال تبریزی به مرگ از جمله در فیلم گاهی به آسمان نگاه کن اشاره کرد.
پایان پیام