آتشی که زاگرس را سوزاند
آتشی که زاگرس را سوزاند
به گزارش گلونی نیلوفر بازرگان ۱۶ ساله از دبیرستان تهذیب در پویش پیک زمین نوشت:
«نه ماه زندگی، سختی و تلاش و سه ماه خواب و آرامش، البته چند سالیست که این آسایش از ما گرفته شده است.
زیرا در این سرمای نفسگیر زمستانی باید درد بریده شدن و شکستن شاخههایمان را نیز تحمل کنیم و دم نزنیم، فریاد نزنیم، گریه نکنیم.
برای دست و بال شکسته خودمان یا مردن رفیقهایمان سوگواری نکنیم.
فکر میکردیم که یک روز این سختیها و درد رنجها تمام میشوند و با خودمان تصمیم گرفته بودیم که تلاش کنیم و از سال قبل پربارتر باشیم و بلوط بیشتری را برویانیم.
اما افسوس که اوضاع که بهتر نشد هیچ، بلکه بدتر هم شد.
زیرا جز آن سه ماه کذایی بقیه عمرمان نیز در عذاب و درد و رنج بریده شدن و شکستن بودیم.
آتشی که زاگرس را سوزاند
تازه بعد از بریده شدن باید گرمای جانسوز آتش را نیز تحمل میکردیم که هیچگاه در تحمل زبانههای این دشمن نابکار، آتش، موفق نمیشدیم و همیشه از آن شاخه، برگ و تنه زیبا فقط تلی از خاکستر و مقداری زغال میماند.
خاکسترمان را که باد با خود میبرد و زغالمان را آن مردم نابکار تبر و اره به دست به خود میبردند تا به درهمی در بازارهای شهر بفروشند.
یک روز سرد زمستانی چند مرد با تبر و اره به جان شاخ و برگ من و دوستانمان افتادند و تا میتوانستند درخت بریدند و سوزاندند و زغالهایمان را با خود بردند.
چند ساعتی از این میان گذشته بود که چشمم به آنجایی که آن مردها زغال درست میکردند افتاد.
خدای من آنها فراموش کرده بودن که آتش را خوب خاموش کنند و بادی که نمنمک میوزید داشت به توان آتش میافزود.
هر لحظه بزرگی آتش بیشتر میشد و من و دوستانم بیقرارتر.
شب بود و کسی این نزدیکیها نبود که به دادمان برسد.
هر لحظه آتش بزرگ و بزرگتر میشد و زبانههایش جاندار و بیجان را میسوزاند و نیست و نابود میکرد.
آتش به چند متری من رسیده بود و گرمایش را با تمام وجود احساس میکردم.
ترس سر تا پایم را فرا گرفته بود. میدانستم که اگر به من برسد حتی برگی از من باقی نمیماند.
اشک در چشمانم جمع شده بود.
تمام دوستانم در حال سوختن بودن. با دیدن آنها گفتم من هم باید بسوزم.
من هم باید با آنها بروم. چند دقیقه بعد زبانههای آتش به من رسید و سرتاسر وجودم را فرا گرفت.
خوشحال بودم از آنکه دیگر قرار نبود دردی را از بریده شدن تحمل کنم و در غم از دست دادن شاخ و برگ خودم و دوستانم سوگواری کنم.
در همین فکرها بودم که به خواب عمیقی فرو رفتم.
و این گونه بود که در سال ۱۳۹۹ چندین هکتار از جنگلهای بلوط زاگرس از بین رفتند.»
پایان پیام
کد خبر : 219107 ساعت خبر : 7:45 ق.ظ