بید مجنون و کاج درختانی که مرا به درختها وابسته کرد
بید مجنون و کاج درختانی که مرا به درختها وابسته کرد
به گزارش گلونی تارا هادوی در پویش پیک زمین نوشت:
من در خانه مادربزرگم بزرگ شدهام. خانهای حیاطدار که تنها باغچهی آن جلوی در ورودی بیرون از خانه بود.
دو درخت در آن باغچه داشتیم؛ کاج و بید مجنون. میگویم داشتیم چون هشت ساله بودم که به درخواست آقای همسایه مسنمان از شهرداری آمدن و درخت بیدمجنون رو از وسط بریدند.
رویش هم ضد زنگ زدن که مبادا دوباره جوانهای بزند.
میگفت: «جلوی دید مرا میگیرد و نمیتوانم ماشین رو راحت به داخل بیاورم.»
درست یادم هست که تمام روز رو برای بید مجنونم گریه کردم. برای درخت کاجم که تنها شده بود گریه کردم.
بزرگتر که شدم به حرفهای همسایه خدابیامرز شک کردم.
بعید میدانم اون دو مرد جلاد بید مجنون از کارکنان شهرداری بوده باشند.
بید مجنون و کاج
بگذریم. بعد از اون روز به طرز دیوانهواری برای تکتک گلدانهای حیاط اسم گذاشتم.
ساعتها باهاشون حرف میزدم، آهنگ میگذاشتم و میرقصیدم. شاید چون میخواستم مطمئن باشند مواظبشون هستم.
هر دلیلی که داشت مهم این بود حالم رو خوب میکرد و عذاب وجدان ناتوانیام برای نجات بید مجنون رو میانداخت عقبهای ذهنم.
پدربزرگ دستان سبزی داشت. قلمهزدنهای شمعدانیاش بین فامیل معروف بود.
در همان سالها بود که از سه گلدان پاپیتال کوچک آلاچیقی بزرگ ساخت و آن آلاچیق تبدیل به دیواری شد از برگ سبز که حیاط ما را از پارکینگ همسایه جدا میکرد.
در ذهن من آن دیوار سبز، محافظی بود برای خودم و تمام گلدانهایم.
محافظ حریم امن آن سالها که با شروع مریضی پدربزرگ، تمام برگهایشان شروع به خشک شدن کرد و با مرگ او از آن دیوار سبز فقط سه گلدان پاپیتال خشک خشک باقیماند.
آقای همسایه چند سال زودتر از پدربزرگ فوت کرد و خودش هیچ وقت نفهمید با کارش مرا دیوانهوارتر وابسته به درختها و هر آنچه سبز است، کرد.
پایان پیام
کد خبر : 217586 ساعت خبر : 7:26 ب.ظ