نفس های بریده‌ یک درخت

نفس های بریده‌ یک درخت

به گزارش گلونی زهرا بزرگی در پویش پیک زمین نوشت:

نهالی با تابش تند آفتاب رشد می‌کرد، عرق می‌ریخت و کم کم هویتش با سبزی برگ‌هایش مشخص می‌شد.

تنه‌هایش در پیچ و خم این روزگار رد می‌انداخت و حلقه‌های سنی‌اش بالا و بالاتر می‌رفت.

در میان رشد و شکوفایی‌اش، از شیرینی دیده‌هایش و اتفاق‌هایی که برایش افتاده بود، میوه‌ای آب‌دار و خوش آب و رنگ به حاصل آورد که آن را بی‌دریغ نصیب دستان چینندگان قرار می‌داد و با این‌ها ریشه‌اش را ریشه دارتر می‌کرد.

اما یک روز در هوایی ابر آلود و آلوده با اتفاقی سخت هم‌چون تبر رو به رو شد.

آسمان شروع به باریدن کرد و درخت در زیر بارش باران اشک‌هایش را مخفی کرد.

حس کرد اتفاقی در راه است.

نفس های بریده‌ یک درخت

او نمی‌دانست که آلودگی هوا و آدمک‌های دو رو اطرافش امروز تبدیل به ‌اره‌ای خواهند شد که ستون تنه‌اش را قطع خواهند کرد.

دودها، صداها و شعله‌هایی از آتش او را ترساند. از دور صدایی می‌آمد. صدای خنده.

درخت خوشحال شد. کمک خواست و از نسیم خواست که با بادش میوه‌ای را که بر شاخه دارد بر آن‌ها بیندازد تا بفهمند که او در خطر است.

صدای خنده بیشتر شد.

درخت باز هم از نسیم این تقاضا را کرد و تمام محصولش را هدیه آدمک‌ها کرد.

ولی گویا فایده‌ای نداشت.

مهربانی درخت نتوانست خشم آدمک‌ها را کنترل کند.

آنها آمده بودند تا با تبری سفت و سخت جان درخت را از او بگیرند.

باد، این‌بار بدون اجازه درخت بیشتر وزید و تمام برگ‌های درخت همچون دستانی ملتمس بر سر آدمک‌ها فروریخت.

و آدمک‌ها هر بار با شدت و قدرتی بیشتر، تبر را محکم‌تر بر کمر درخت می‌زدند.

درخت جانش دیگر تمام شده بود.

ریشه‌اش ریش ریش شده بود.

او فدای خوش گذرانی‌ها و تبر آدمک‌ها شد.

آدمک‌هایی که هرگز متوجه مهربانی درخت نشدند.

پایان پیام

کد خبر : 217983 ساعت خبر : 1:29 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=217983
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات