کیش مانوی در ایران و مهاجرت اجباری
به گزارش گلونی کیش مانوی با آن که گستره جغرافیایی بزرگی در جهان به دست آورد اما هرگز نتوانست جمعیتی بیشتر از زرتشتیان، بوداییان، مسیحیان و بعدها مسلمانان را در اختیار خود قرار دهد.
شاید اگر اسلام ظهور دیرهنگامتری میداشت و کیش مانوی میتوانست مردمان بیشتری را در ایرانشهر به سوی خود جذب کند این اتفاق به گونه دیگری رقم میخورد.
پس از آن که ایرانشهر به دست سپاه اسلام فتح شد راه ورود دوباره مانویان به ایران نیز فراهم آمد.
آنها توانست به داخل قلاع خلافای اسلام نیز نفوذ کرده با بسیاری از بزرگان دستگاه خلافت عباسی از جمله خاندان برمک مراوده برقرار کنند و همچنین در بسیاری از شورشهای ایرانیان مشارکت داشته باشند.
کیش مانوی با آن که کیشی عمیقا ایرانی بود و بیشتر آموزههای آن رنگ و بویی زرتشتی داشت به دلیل ممنوعیتهایی که شاهنشاهی ایران برای آن وضع کرده بود و کوچیدن اجباریشان به شرق و ریشه دواندن در سرزمین چین و مشرق زمین هویت ایرانی خود را از دست داد و هویتی چینی به خود گرفت.
چنین امری در ادبیات فارسی نیز به خوبی مشهود است.
برای مثال حکیم فردوسی در شاهنامه مانی را مردی میداند که از چین آمده است:
«بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبد بر زمین
به صورت گری گفت پیغامبرم
ز دین آوران جهان برترم
ز چین نزد شاپور شد بار خواست
به پیغامبری شاه را یار خواست»
همچنین فخرالدین اسعد گرگانی در اینباره میگوید:
«چنان آراست آن ماه زمین را
که مانی صورت ارژنگ چین را»
حافظ شیرازی هم اینگونه به چینی بودن مانی اشاره میکند:
«اگر باور نمیداری رو از صورت گر چین پرس
که مانی نسخه میخواهد ز نوک کلک مشکینم»
این اشعار بیان میدارد با آن که زادگاه اندیشه مانی، ریشه و بنمایه کیشش ایرانی و زرتشتی بوده اما زادگاه خود را بدرود گفته و حیاتش را در سرزمینهای دور دست شرق ادامه داده است.
تا آنجا که بزرگترین گنجینههای مانوی به زبانهای چینی و اویغوری دانسته شده است.
کیش مانوی با اندیشه جهانوطنی خود فرهنگی با ریشه ایرانی را به دورستهای عالم فرستاد و جایگاه و ارزشی سترگ در فرهنگ آن سرزمینها برای خود به وجود آورد. گویی که از ابتدا در آن سرزمینها زاده شده باشد.
پایان پیام
نویسنده: کیمیا قنبری