انتخاب رنگ مو و مشاوره گرفتن از همکاران

انتخاب رنگ مو و مشاوره گرفتن از همکاران

به گزارش گلونی رنگ مو نقش ‌بسزایی در زیبایی صورت دارد. به همین منظور تصمیم گرفتم موهایم را زیتونی کنم.

آرایشگرم سفت و سخت مخالفت کرد که زیتونی چهره‌ات را پیر می‌کند و نتیجه آن انتقال صف طویل خواستگاران از جلوی خانه ما به درب خانه دخترخاله زشتم خواهد بود.

قانع شدم. قرار شد انتخاب رنگ مو را به عهده بگیرد و به سلیقه خودش یک رنگ بمالد به کله چندرنگم.

موهایم شرابی شد؛ در آخر بعد از کلی تعارف و چک و چانه، قیمت را گفت و تا خواست پول را بگذارد در کشو، دیدم در جعبه رنگ‌موها، تیوب همه رنگ‌ها مچاله شده و به ته رسیده است به جز شرابی که نصفه بود و قدر مسلم نصف دیگرش روی کله من بود. عجب فریبی خورده بودم.

فردا که رفتم سرکار تمام همکاران بلااستثنا تأکید کردند که اصولاً رنگ شرابی فقط برای این ساخته شده که روزی از روزهای خدا روی موهای من هنرنمایی کند. در دلم شرمنده شدم که چه افکار نامربوطی راجع به آرایشگر مهربانم کردم.

دو ماه بعد رفتم آرایشگاه و بعد از کلی تشکر از انتخاب بهترین رنگ دنیا، خواستم که ریشه موهایم را همان شرابی بزند. اما این بار آرایشگرم پایش را کرد در یک کفش که الان دیگر فصل گرماست و باید موهایت را بلوند زیتونی کنم. ضمن یادآوری به ایشان در مورد پیر شدن من با رنگ زیتونی، اشاره‌ای نیز به تعریف و تمجیدهای همکارانم کردم.

اما آرایشگر دلسوزم سریع خاطرنشان کرد که همکاران خانم معمولاً حسودند و دقیقاً همین‌که از شرابی تعریف کردند نشاه انتخاب نادرست رنگ بوده و اینگونه میدان کاملاً برای آنها خالی شده است.

قانع شدم. بدین ترتیب من یک بلوند زیتونی شدم. موقع حساب کردن، متوجه شدم تیوب شرابی خیلی مچاله شده است.

روز بعد، همکاران مجدد شور و هیجانی نشان دادند که حتی از شور شرابی هم بیشتر بود. پاک گیج شدم.

سریع و فوری زنگ زدم به آرایشگرم و با عجز و لابه و مقداری آبغوره خواهش کردم که رنگ موهایم را عوض کند چون همکاران خیلی از رنگ موهایم تعریف می‌کنند. آرایشگرم از آن طرف خط گفت: «عشقم یک نفس عمیق بکش. بعد به من بگو دقیقاً چند ثانیه طول کشید تا از شدت هیجان جیغ بکشند و خوشحالی کنند؟»

هول شده بودم: «واقعاً نمی‌دونم. به ثانیه‌ها توجه نکردم.»

آرایشگرم از آن طرف خط یک داد ریزی کشید و گفت: «عزیز من باید تمام حواست را جمع کنی. مسخره‌بازی که نیست. مسئله یک عمر زندگیه. خوب فکر کن ببین زیر ۵ ثانیه بود یا بیشتر»

سعی کردم خودم را جمع و جور کنم و کل ماجرا را در ذهنم مرور کردم و گفتم: «فکر می‌کنم زیر ۵ ثانیه بود.»

آرایشگرم گفت: «خوب پس خیالت راحت. واکنش‌شان ناخودآگاه بوده و آلوده به حسادت نشده. پس برو با خیال راحت به زندگیت برس.»

انتخاب رنگ مو

یک نفس راحت کشیدم و رفتم سراغ کارم تا دو ماه بعد که مجدد برای تجدید رنگ رفتم. خوشبختانه این‌بار همان رنگ قبلی را برایم زد. صبح روز بعد که رفتم اداره، دوباره همکاران ذوق‌شان را نشان دادند اما بالای ۵ ثانیه.

آسمان بر سرم خراب شد. زنگ زدم به آرایشگرم.

آرایشگرم با خونسردی توضیح داد: «قانون ۵ ثانیه فقط برای بار اول تغییر رنگ است. بار دوم چون آنها از قبل فرصت داشتند که به رنگ موهایت فکر کنند، اصل غافلگیری برای آنها کار نخواهد کرد. پس برو و به کارت برس.»

دو ماه بعد آرایشگرم اصرار داشت که چند هایلایت نسکافه‌ای وسط موهایم دربیاورد. صبح روز بعد، منتظر بودم که ثانیه‌های ذوق‌زدگی همکاران را بشمارم ولی در کمال تعجب و تأسف اصلاً هیچ واکنشی نداشتند و به محض دیدن من اصرار داشتند که سریع گزارش ماهانه را برای رئیس آماده کنم.

در اولین فرصت ممکن با اشک و ناله زنگ زدم به آرایشگرم.

گفت: «دیگر حسادت‌شان رنگ خشونت گرفته و نمی‌توانند حتی ظاهر را حفظ کنند.»

خیالم راحت شد. رئیس که گزارش را خواند و خیال همه راحت شد، همکاران متفق‌القول شروع کردند به تعریف و تمجید از موهای من.

باز گیج شدم. این‌بار آنقدر گیج شدم که تصمیم گرفتم به مشاور مراجعه کنم. یادم افتاد طبقه پایین آرایشگاه، تابلوی یک مشاور را دیده بودم. آنقدر به منشی مطب اصرار کردم تا همان روز به من وقت دادند.

ده دقیقه‌ای در سالن انتظار مرکز مشاوره نشسته بودم که صدای مراجعه‌کننده قبلی از اتاق مشاور بلند شد.

داشت با هوار می‌گفت: «آخه این خانوم منو دیوونه کرده. هر دفعه موهاشو رنگ می‌کنم فرداش زنگ می‌زنه میگه همکارام ال کردن و بل کردن. آخه یکی نیست بگه دختر، به تو چه بقیه چی میگن. هم خودتو خل کردی هم منو. اصلاً تو این هیری ویری که ملت گرفتار گرونی و هزار بدبختی‌اند کی به رنگ موی توی داغون نگاه می‌کنه آخه.»

یخ کردم. با هر مصیبتی بود صورتم را پشت یکی از همان مجله‌های قدیمی روی میز پنهان کردم تا آرایشگرم برود.

توی اتاق مشاور که رفتم گفتم: «من همون خل دیوونه داغون هستم که نفر قبلی راجع بهش توضیح داد» و بعد ساکت شدم.

سایر آثار نویسنده را بخوانید

پایان پیام

نویسنده: یاسمن سعادت

خرید از سایت‌های معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید

کد خبر : 240496 ساعت خبر : 2:40 ب.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=240496
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات