لابی خوش بوی بیمارستانی که مرده را زنده میکند
لابی خوش بوی بیمارستانی که مرده را زنده میکند
به گزارش گلونی لابی داریم تا لابی. یک لابی لابی یک مسافرخانه است که بوی ترشی میدهد، یک لابی لابی یک هتل تک ستاره است که بوی دَمپُختک میدهد، یک لابی لابی هتلی دو ستاره است که بوی قلیان میدهد.
یک لابی لابی هتلی سه ستاره است که بوی پیتزا میدهد، یک لابی لابی هتلی چهار ستاره است که بوی عطر و ادوکلن میدهد، یک لابی هم لابی هتل پنج ستاره است که بوی خارج از کشور میدهد.
لابی داریم تا لابی. یک لابی لابی بیمارستانی است که بوی دوا میدهد. یک لابی لابی بیمارستانی است که بوی میت میدهد، یک لابی لابی بیمارستانی است که بوی الکل میدهد، یک لابی لابی خوش بوی بیمارستانی است که بوی سالنهای عروسی میدهد.
همین چند روز پیش در یکی از محلههای بالای شهر تهران دنبال عابربانک میگشتم. رفته بودم یک دوست مایهدار را برسانم خانهاش. از یکی سوال کردم گفت عابربانک توی لابی فلان بیمارستان هست.
بیمارستان از بیمارستانهایی بود که معلوم بود خیلی باکلاس است.
داشتم از پلههای مُدرنش بالا میرفتم که یک نگهبان جلویم را گرفت و گفت: امرتان؟
گفتم: یعنی از قیافهام معلوم است که نه خودم نه فامیلهایم نمیتوانیم کاری در این بیمارستان داشته باشیم، ها؟ متوجه کنایهام نشد.
گفت: امرتان را بفرمایید تا راهنمایی کنم.
گفتم: عابربانک کجاست؟
گفت: بفرمایید داخل لابی سمت چپ. او به من چپچپ نگاه کرد و من هم به او.
از یک سری پله دیگر بالا رفتم و بعد وارد لابی شدم. لابی که البته چه عرض کنم. لابی نگو دوبی بگو. عین خارج. یعنی اصلا انگار نه انگار بیمارستان بود. خنک و دلباز بود. سقفش بلند بود. به جای صندلی مبل داشت، آن هم مبلهایی چرمی.
دور تا دور لابی پر بود از عابربانک و وسایل بازی بچهها و از این دستگاههایی که خودشان آبمیوه و قهوه و چای میدهند. سه تا تلویزیون هزار اینج هم توی لابی بود. خلاصه لابی نگو بگو لاسوگاس.
چند دقیقهای همین طور ماتومبهوت نگاه میکردم. بعد جو لابی من را گرفت و به جای پول گرفتن شروع کردم به فضولی کردن درباره بیمارستان. همان اول که قیمت اتاقهای بیمارستان را پرسیدم فهمیدم که نژاد ما یعنی خانواده ما مگر از همین عابربانک این بیمارستان استفاده کند وگرنه آدم برای یک شب خوابیدن در آن بیمارستان باید خانهاش را بفروشد.
باور نمیکنید. یک آقایی بود میگفت اینجا هتل بیمارستان است. بیمارستان نیست. هتل است در واقع.
گفتم: راستش ما هتل هم به عمرمان نرفتهایم چه به هتل بیمارستان. البته بیمارستان زیاد رفتهایم اما آن جایی که میرفتیم و میرویم بیشتر شبیه سیاهچادر است تا بیمارستان. یعنی اگر این بیمارستان است پس آنها چه هستند؟
توی همین فکرها و فضولیها بودم که همان آقای نگهبان پیدایش شد. گفت: کارتان تمام شد؟
گفتم: الان تمام میشود. کارتم را زدم و پول گرفتم و دمم را گذاشتم روی کولم و آمدم بیرون.
راستی یادم رفت بگویم اینترنت لابی آن بیمارستان چیزی بود در این حد که کلا اپهای موبایلم را بهروز کردم.
پایان پیام
نویسنده: رضا ساکی
خرید از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید
کد خبر : 237470 ساعت خبر : 12:07 ب.ظ