نگاهی جور دیگر به تاریخ سرزمین مان

نگاهی جور دیگر به تاریخ سرزمین مان

به گزارش گلونی دستش را بلند کرد و اجازه خواست و بعد از پنج دقیقه صغری، کبری چیدن در آخر حرف‌هایش گفت: «آخه چرا از ما انتظار دارن با این حجم از درسا، از اون مهم‌تر، کنار درسایی مثل زیست و شیمی و ریاضی که تو کنکور برامون سرنوشت‌سازترن؛ تاریخ رو بخونیم؟! تازه! جواب نصف بیشتر سؤالا‌ هم که معلومه! نارضایتی مردمو بی‌لیاقتی پادشاهانو معاهده ننگین ترکمانچای

جوابی ندادم و فقط نگاهش کردم. چون هم من او را به خوبی می‌شناختم و هم او مرا!

پایه دهم که بودند، شیمی را برایشان تدریس می‌کردم. در بین کلاس‌های رشته تجربی، بهترین کلاسم بودند و «سارا عسگری» بین همه آن بهترین‌ها، از همه دقیق‌تر و درسخوان‌تر!

هفته اول مهرماه، اولین روز کاری‌ام در سال تحصیلی جدید، وقتی بین تمام کلاس‌های پایه یازدهم، متوجه شدم تنها همین بهترین‌ کلاس، در برنامه‌ام نیست، کلی دلم سوخت! خبرش رسید آنها هم افسوس خورده‌اند بابت اینکه دیگر، معلم شیمی‌شان نیستم.

نمی‌دانم! مرغ آمین کجا بود و چطور صدای آن آه از نهادمان برخاسته‌ را شنید که به زنگ دوم نرسیده، برنامه کلاً جابه‌جا شد؛ یکی از کلاس‌های پایه دهم مدرسه منحل شد، بنابراین دانش‌آموزانش را با مشاوره به موقع، وادار به تغییر رشته کردند و به کلاس دیگری افزودند.

در نتیجه انحلال یک کلاس، خود به خود و سیستماتیک تعداد معاونین آموزشی مدرسه از دو به یک تقلیل پیدا کرد، معاون آموزشی اضافه مانده، دبیر ورزش شد. دبیر عربی‌ هم که از قبل مازاد بود، در اختیار اداره قرار گرفت.

با انتقالی دبیر ادبیات به شهرستان دیگر موافقت گردید اما درخواست استمرار دبیر زبان پذیرفته نشد و به اجبار بازنشسته‌اش کردند. معاون پرورشی هم که یادش نبود باید در تابستان بازنشسته شود، بازنشسته شد و معاون فناوری جای او را گرفت.

نگاهی جور دیگر به تاریخ سرزمین مان

دقیقاً همان روز هم دبیر فیزیک برای تمام سال تحصیلی استعلاجی گرفت و در نهایت، دو ساعت یعنی یک زنگ درسی در برنامه من، خالی ماند. به این ترتیب کلاس ۱۱۳ در برنامه درسی‌ام قرار گرفت اما نه برای شیمی بلکه برای درس تاریخ!

به نظرم می‌آمد که ای کاش مرغ آمین کمی صبر به خرج می‌داد و دقیقاً روی دلیل آه‌ کشیدنمان تمرکز می‌کرد. نه اینکه هول هولکی همه چیز را ظرف دو ساعت چنان بهم بریزد که دیگر راه برگشتی باقی نماند.

ضمن آنکه شرایطی فراهم شد که نه خودم سابقه تدریسش را داشتم و نه علاقه‌ای برای یادگیری‌اش در دانش‌آموزانم می‌یافتم.

ما دلمان می‌خواست برای درس شیمی، یک سال تحصیلی را کنار هم باشیم و حالا شده بود تاریخ!

از این جهت وقتی سارا معترض شد، جوابی ندادم چون برای اعتراضش هیچ جوابی نداشتم که بدهم. هر دو طرف می‌دانستیم، این زنگ در سال تحصیلی پیش‌رو از آن وقت تلف کردن‌هاست!

خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که در برنامه‌ریزی‌های درسی، در کنار درس‌های تخصصی مثل فیزیک و شیمی و ریاضی، درس دیگری که چندان پراهمیت نبود مثل همین تاریخ را قرار می‌دادند تا کمک حال ساعت کم دروس تخصصی شود. اما موضوع آنها فرق داشت. ساعت کلاسشان بدون هیچ ناخالصی، خالص خالص در اختیار تاریخ بود.

کاری از دستم برایشان بر نمی‌آمد. قبل از کلاس با مسئول برنامه‌ریزی درسی دبیرستان صحبت کرده بودم و او هم دلداری‌ام داده و گفته بود: «عزیز جان! بزنم به تخته! چشمم کف پات! ماشالله! هزار ماشالله! تو خیلی توانمندی! یه کاریش بکن دیگه!»

به سارای معترض جوابی ندادم چون می‌خواستم آن کلاس را «یه کاریش بکنم!» که نه خودم اذیت شوم و نه دانش‌آموزانم یا به قول معروف «نه سیخ بسوزد و نه کباب!»

از تاریخ درس دادن و نوشتن را مدیون همان کلاس تاریخ اجباری هستم. دویست صفحه کتاب درسی را به روش تدریس «یه کاریش کن!» فقط روخوانی کردیم و آخرش هم از پنجاه تا سؤال مشخص، یک امتحان بیست نمره‌ای بسیار آسان گرفتم و همه چیز به خیر و خوشی تمام شد.

اما نگرشی برایم به یادگار ماند با این مضمون: «حتی برای خواندن تاریخ و درگیر شدن با آن نیز می‌توان چشم‌ها را شست!».

از آن کلاسی که مرغ آمین ظرف دو ساعت برایم جورش کرد یاد گرفته‌ام: «می‌شود به تاریخ هم، جور دیگر نگاه کرد!» یکی از آن جور دیگرها همین است که روزهای یکشنبه در گلونی می‌خوانید.

پایان پیام

نویسنده: بهاره حاصلیان

کد خبر : 279067 ساعت خبر : 8:30 ق.ظ

لینک کوتاه مطلب : https://golvani.ir/?p=279067
اشتراک در نظرات
اطلاع از
0 Comments
Inline Feedbacks
نمایش تمام نظرات