راضیه حسینی

ترسویی که خودآزاری داشت

ترسویی که خودآزاری داشت

اگر همه آدم‌های دنیا را مجبور می‌کردند که در یک اتاق فرار وارد شوند، حتماً آخرین‌شان بودم و امکان نداشت زودتر بروم. ترسویی که خودآزاری داشت.

مسابقه رالی آخرش خوش است

مسابقه رالی آخرش خوش است

اصلاً چپ و راستی نداشت که بخواهیم بپیچیم. تا چشم کار می‌کرد دشت بود و مسیری سنگلاخ. چطوری از اینجا سردرآورده بودیم؟ مسابقه رالی آخرش خوش است.

بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل

بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل

آقا اسماعیل، بامزه فامیل. از نظر خودش که باید در سینمای ایران مستر بین می‌شد، ولی حقش را خوردند. بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل.

مارش جنگ به صدا درآمد

مارش جنگ به صدا درآمد

زنگ که این‌طوری، پشت سر هم می‌خورد برای مازی و پاپابزرگ حکم مارش جنگ را داشت و سریع در جایگاه‌های مخصوص به خود قرار می‌گرفتند. مارش جنگ به صدا درآمد.

دختر کدخدا ایران خانم بود؟

دختر کدخدا ایران خانم بود؟

تمام طول روز نگران این بودم که مسیر راه رو چه‌طوری پیدا کنم. جای معمولی هم نبود که راحت از کسی بپرسم. دختر کدخدا ایران خانم بود؟

به بالا بروید