خانه » خاطرات مسیریابی

خاطرات مسیریابی

وایسا مترو من می‌خوام پیاده شم

وایسا مترو من می‌خوام پیاده شم

صورتم را برگرداندم طرف خانمی  که نه کوله داشت و نه کلیپس و به نظرم از همه امن‌تر می‌آمد، اما به سرعت متوجه اشتباهم شدم. وایسا مترو من می‌خوام پیاده شم.

چوب معلم گله هر کی نخوره خله

چوب معلم گله هر کی نخوره خله

همه می‌دانستند که خانم شهشهانی از چپ‌دست‌ها خوشش نمی‌آید. بنده خدا فکر می‌کرد هر کسی که چپ دست است ایراد مادرزادی دارد. چوب معلم گله هر کی نخوره خله.

با گم شدن برای همیشه خداحافظی کردم؟

با گم شدن برای همیشه خداحافظی کردم؟

برای این‌که از زور تعجب عین پلوی شفته وا نروم به ددیوار کنار میز تکیه دادم و چند بار نفس عمیق کشیدم. با گم شدن برای همیشه خداحافظی کردم؟

جایی میان زمین و زمان

جایی میان زمین و زمان

بالاخره یک نفر در خانواده ما به جایی رسید که مجسمه‌اش را بسازند. البته نه روی زمین. این‌جا، توی سیاره سرخ. جایی میان زمین و زمان.

اتاق فرار و باسلق‌السلطنه

اتاق فرار و باسلق‌السلطنه

به محض ورود، همه چراغ‌ها خاموش شد. این حد از تاریکی را همان یک بار که برای خواب تصمیم گرفتم از چشم بند استفاده کنم، تجربه کردم. اتاق فرار و باسلق‌السلطنه.

ترسویی که خودآزاری داشت

ترسویی که خودآزاری داشت

اگر همه آدم‌های دنیا را مجبور می‌کردند که در یک اتاق فرار وارد شوند، حتماً آخرین‌شان بودم و امکان نداشت زودتر بروم. ترسویی که خودآزاری داشت.

مسابقه رالی آخرش خوش است

مسابقه رالی آخرش خوش است

اصلاً چپ و راستی نداشت که بخواهیم بپیچیم. تا چشم کار می‌کرد دشت بود و مسیری سنگلاخ. چطوری از اینجا سردرآورده بودیم؟ مسابقه رالی آخرش خوش است.

بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل

بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل

آقا اسماعیل، بامزه فامیل. از نظر خودش که باید در سینمای ایران مستر بین می‌شد، ولی حقش را خوردند. بهشت و جهنم غذاها و شکم آقا اسماعیل.

به بالا بروید