داستان های سین شین

همین جور که می‌خندیدم فحش‌هایم را هم می‌دادم. تغییر زاویه نگرش هر چیزی را خوشایند می‌کند حتا اگر شین زدن‌های ناخوشایند باشد.

در یک سفر کوتاه به شهر محل زندگی‌اش قراری گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم. قرار ملاقات در کافه‌ای کوچک بود. شین طلایی شش نقطه دست از سرم برنمی‌دارد

متوجه شده بودم که وقتی دیگران پلاک دندانم را می‌بینند، کمتر از من می‌خواهند که حرفم را تکرار کنم. پلاک دندانم مقصر اصلی بود.

وقتی پلاک‌های دندانم آماده شد و آن را در دهانم گذاشتم شوک بزرگی به من وارد شد. رسما دیگر ناتوان شدم در گفتن هرکلمه‌ای.دندان های دردسرساز.

زیبا صحبت می‌کنم، زیبا لبخند می‌زنم. ولی خب راه طولانی بود و من خسته. البته این سیم‌ها یک حسن بزرگ داشت برایم. ارتودنسی، راه‌ حل یا راه فرار؟

بالاخره کسی مثل من باید هم ویژگی‌های خاصی داشته باشد. شوخی که ندارم، من کم آدم الکی نیستم. زدن سین یا شین شش نقطه آدم را جذاب می‌کند؟