مسکوب از منابع شاهنامه فردوسی میگوید
حماسه بیانگر دید و جایگاه انسان است در جهان، حال آنکه اسطوره بیانگر دید و جایگاه انسان است در کیهان. به تعبیر دیگر، حماسه همان اسطوره است که از آسمان به زمین، از انتزاع به جسم، از عالم مجاز به دنیای واقعی انسانها آمده است.
به گزارش گلونی شاهرخ مسکوب نوشته است: بنابر نظر هگل، روایت حماسی مربوط به فرهنگ اقوام در حال شکلگیری است، چون ایلیاد و اودیسه نزد یونانیها، یا مهاباراتا ورامایانا نزد هندیها. اما حماسه ملی ایران یا شاهنامه در قرن چهارم هجری، یعنی ۱۲۰۰ سال پس از تشکیل قوم و ملت ایران و چهار صد سال پس از شکست از عربها نوشته شده است.
در این دوران، تاریخ ایران که پیشتر به دست اردشیر پیریزی شده بود، این بارتوسط یک شاعر از نو پی افکنده میشود. بنابراین، شاهنامه را میتوان حماسه متأخر نام نهاد.
منابع حماسه ملی ایران عبارتند از:
ـ روایتهای اسطورهای برگرفته از اوستا
ـ سیکل سیستان یا روایتهای پهلوانی شرق ایران (خاندان نریمان، سام، زال، رستم و فریبرز)
ـ روایتهای تاریخی خانوادههای اشکانی (گودرز، گیو و بیژن)
مسکوب از منابع شاهنامه فردوسی میگوید
روایتهای هر سه این منابع طی سالیان دراز به صورت شفاهی، سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر نقل میشده است.
اوستا را تنها موبدان میدانستند و بازگو میکردند، در حالی که روایتهای پهلوانی و حماسی توسط گوسانها به شعر و همراه با موسیقی بیان میشده است.
در اواخر دوره اشکانی، ابتدا اوستا جمعآوری و به صورت مکتوب روی پوست گاو نوشته میشود.
سپس روایتهای اساطیری، پهلوانی و تاریخی که در طول ۴۷۰ سال پادشاهی ساسانی، به هم آمیخته و در هم تنیده شدهاند، در خداینامکها گردآوری و تدوین میشود.
چند صد سال بعد، یعنی در قرن چهارم هجری، هنگامی که خلافت عباسی در بغداد ضعیف میشود، درخراسان و شمال شرق ایران و ماوراءالنهر، نوعی استقلال محلی بوجود میآید و زبان فارسی مشروعیت پیدا میکند.
در چنین شرایطی، سپهسالار خراسان به فکر میافتد که داستانهای پراکنده و تاریخ گسسته ایران را جمعآوری کند.
پس، از چهار کاتب زرتشتی دعوت میکند تا به توس بیایند و خداینامک جدیدی را که بعدها به نام او خداینامک ابومنصوری نام یافت، به نثر بنویسند. این کتاب منبع اصلی فردوسی بوده است.
در شاهنامه، اسطوره، حماسه و تاریخ، یا به بیان دیگر افسانه، داستان و واقعیت، در هم تنیدهاند. شاهنامه به منزله اثری ادبی، حماسهای است که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی باز شناخته میشود:
ـ بخش اساطیری (از نخستین پادشاه تا جمشید، ضحاک و فریدون، افراسیاب و کیخسرو، زرتشت و اسفندیار)
ـ بخش پهلوانی یا حماسی ( از فریدون تا بهمن)
ـ بخش تاریخی ( از اسکندر تا یزدگرد)
البته این بخشبندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، به ویژه میان دو بخش نخستین که نامآورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو نقشپردازان آنند، وجود ندارد.
قسمتهای دیگر را اینجا بخوانید
پایان پیام