پایگاه خبری گلونی، مهدیسا صفریخواه: سرانه نشون دادن بدبختی تو سینمای ایران چند برابر سرانه استاندارد جهانیه؛ یعنی تو دل قبایل آفریقایی هم طرف با این معضلات اجتماعی سرشاخ نمیشه که تو این فیلمها میشه.
تِم جنایت و خیانت و خباثتش هم جوری شده که دو ورژن از بعضی سریالهای ترکیهای خوراک ماهواره هم بالاتره. طرف داره زندگیش رو میکنه؛ زنش طلاق میگیره؛ بچهاش بیمار میشه؛ صاحبخونه دم در یکلنگ و پا ایستاده و دوستش هم خیال داره همه پولهاش رو بالا بکشه. دو تا نابازیگر هم نمیذارن آدم این حجم از بدبختی رو باور کنه؛ چون اگر بخوای از روی قیافه نقش اول قضاوتش کنی؛ تو ژنتیک هفت پشتش هم این حجم از فلاکت تعریف نمیشه؛ اصلاً شما به قحطی و خشکسالی بخوری و بعدش جنگ جهانی سوم رو هم بهچشم ببینی هم باز احساس میکنی از اون بازیگره تو اون نقش خوشبختتری.
به گمونم کارگردانها این فیلمها رو میسازن که آنتونی رابیینر درونت رو بکشن بیرون و هر بلایی سرت بیاد باز هم حس کنی حالا حالا با عیار و شاخص بدبختی از منظر سینمای ایران فاصله داری.
دو ساعت اومدیم یه فیلم ببینیم؛ فضا یهو از کمدی تبدیل به تراژدی با چاشنی فسلفی کانت و هگل میشه. پیرنگ داستانها هم که از جوکهای تو فضای مجازی ضعیفتره؛ یعنی انگار طرف دورهمی با چند تا فامیل؛ دقت کنین این رو باید از اسم فامیل مشابه بعضی از عوامل فیلمها کشف کنین؛ تو خونهاش نشسته و تو اون دورهمی قرار شده یه فیلم هم بسازن. بالاخره وقتی از داباسمش سازها بهعنوان پیشتازان تأثیرگزاری در جامعه نام میبرن، توهم فیلمسازی با تِم سیاه هم تو وجود بعضیها بهوجود میاد. فقط قبل از اکران فیلمها یه ندا بدین که قرص زیرزبونی همراهمون باشه که اینقدر از دست شخصیت اصلی داستان؛ مصائب و بدبختیهای غیر قابل توجیهش حرص نخوریم. میافتیم میمیریم همین چهار تا مخاطب ادواری رو هم از دست میدین!
پایان پیام