«ربوده شده» قرار است به مردم چیزی یاد بدهد. اما برای اینکه بتواند به نتیجه دلخواه برسد نیاز به تاثیر گذاشتن روی تماشاگران دارد. اما تنها چیزی که این فیلم نداشت، تاثیر گذاری بود.
پایگاه خبری گلونی، هومن نشتائی: این فیلم میتوانست معضلات شهرت را نشان دهد. میتوانست؟
این فیلم در مورد حریم شخصی افراد بود. بود؟ این فیلم روند خراب شدن یک رابطه را به خوبی نشان داد. داد؟
این فیلم قدم رو به جلویی برای ترویج فرهنگِ بخشش برداشت. برداشت؟
اساسا فیلم تکلیف خود را نمیداند. نمیداند دغدغهاش کجاست. نمیداند چه چیزی را میخواهد در نهایت نشان دهد. نمیداند که موضوع اصلی داستان چیست.
در این فیلم عشق مهمتر بود یا حریم شخصی؟ کدام دغدغه فیلمساز بود؟ وقتی به این بیست سوالی میرسیم متوجه میشویم که فیلم بسیار بی هدف بوده است. شاید بهتر است بگویم هدف خود را گم کرده است. هیچ چیز مشخص نیست و انگار هر وقت نویسنده یادِ هر چیزی افتاده، نوشته است. به آن کمی شاخ و برگ داده است و هر وقت به تعداد صفحه مشخصی رسیده، تصمیم به ساخت گرفته است و حتی یکبار هم فیلمنامه را نخوانده است. این را از جایی متوجه میشویم که میبینیم، فیلم خط روایی خود را گم میکند. فیلم انسجام کافی برای درگیر کردن مخاطب را ندارد، چون مخاطب قصه محکمی نشنیده است.
شخصیتهای اضافی
در این فیلم شخصیتها و خرده روایتهای اضافه وجود دارد. حضور سارا در این فیلم چه نقش مهمی را ایفا میکند؟ اگر سارا(پگاه خسروی) نبود چیزی تغییر میکرد؟ اگر سارا دلیلی برای قطع شدن رابطه روزبه(روزبه بمانی) و مینا(نیکی کریمی) بود، فکر هوشمندانهای نبود. رضایت گرفتن از خانواده مقتول، چه نقش مهمی را در داستان ایجاد میکرد؟ برای ایجاد تعلیق درموردِ دزد؟ یا مُوجه نشان دادن مینا؟ هر چه بود با حذف آن چیزی تغییر نمیکرد.
«ربوده شده» قرار است به مردم چیزی یاد بدهد. اما برای اینکه بتواند به نتیجه دلخواه برسد نیاز به تاثیر گذاشتن روی تماشاگران دارد.
اما تنها چیزی که این فیلم نداشت، تاثیر گذاری بود. عدم تاثیر گذاری از چندجا نشئت میگیرد و مهمترین آن فیلمنامه است.
یکبار دیگر فقط به دیالوگها فکر کنید. دیالوگها به سادهترین و سطحیترین شکل خود نوشته شدهاند. انگار دیالوگها برای دو نفر که روی زمین زندگی نمیکنند نوشته شده است.
برای صحبت با دوست یا پلیس یا هر کس دیگر هیچ فرقی بینشان نیست. دیالوگها باور پذیر نیست چون به واقعیت نزدیک نیست. چون ما چنین دیالوگهایی از کسی نشنیدیم. چرا حسها فقط باید توسط چند دیالوگ منتقل شود؟ واااای! وااای! وااای! همین؟ این چند وایِ کشدار حس را به مخاطب منتقل میکند؟ مخاطب تحت تاثیر قرار میگیرد؟ مثلا چرا شهرت مینا فقط در دیالوگها تکرا میشود و در داستانِ فیلم نمود پیدا نمیکند؟ یک امضا دادنِ بیروح در یک کافه، کافی است برای درک کردن شهرتِ مینا؟
بازیهای ضعیف
یکی دیگر از مشکلهای بزرگ فیلم بازی ضعیف بازیگران بود. که بخش زیادی از آن به کارگردانی مربوط میشود. نیکی کریمی در چند کارِ آخر خود با تکرار در نوع بازی، لحن، ادای جملات و… خود را تکرار کرده است و به نقش خود فکر نکرده است. این باعث شده است تا ایران یکی از بازیگرهای توانای خود را گم کند. روزبه بمانی هم از خوانندگیاش بسیار بیشتر لذت میبریم. یک سوال، چرا در این فیلم بازیگران از میمیک خود استفاده نمیکنند؟
این فیلم با بازنویسیهای مکرر فیلمنامه و اجرای هوشمندانهتر میتوانست تبدیل به فیلم بهتری شود. اما اینطور نشد. «ربوده شده» یک فیلم تلوزیونی است که برای پرده سینما کوچک است. در کنار تمام اینها تدوین هم نتوانست به فیلم ریتم بهتری بدهد و هیچ انسجامی بین پلانها حفظ نشده است. تا مخاطب بیشتر این فیلم را باور نکند. تنها چیزی که تماشای این فیلم را لذت بخش میکرد، شنیدن صدای روزبه بمانی بود.
پایان پیام