سید حسن حسینی شاعری که باید از او طنزآفرینی بیاموزیم
به گزارش پایگاه خبری گلونی، دکتر اسماعیل امینی نوشت: مدتی است که مجموعۀ کامل شعرهای سید حسن حسینی منتشر شده است. حدود نود صفح اول این کتاب شعرهای منتشر نشده است.
از میان این شعرها بیتهای طنزآمیز را بازمیخوانیم تا با شیوه طنزآفرینی سید حسن حسینی آشنا شویم.
ناخوانده مانده از چه سبب دردنامهها
البته ذات اقدس او بیسواد نیست
این هم یک جور حُسن تعلیل است اما انگار همه چیز در آن وارونه شده است.
طنزآفرینی از طریقِ تاکید بر نکتهای که نیازی به تاکید ندارد و از اساس، قابل طرح نیست؛ تاکید بر بیسواد نبودن خدایی که حتا نامه نانوشته را میخواند و دانای آشکار و نهان است.
فرجامِ انتقاد ز ذاتِ جلالیاش
چیزی به جز قبالۀ بِئسالمهاد نیست
در این بیت انگار شاعر متوجه خطای خود شده است یا دستِ کم برای بستنی دهان خردهگیران، تذکر میدهد که ذات جلالی خدا، نه شوخی بردار است و نه انتقاد از آن خوش فرجام است.
دستی بکش به درهمیِ زلفِ خلقتت
این مایه خُرده بر تو گرفتن، زیاد نیست
با آن که در بیت قبلی، از فرجام ناگوار انتقاد از کار و بار خالق سخن گفته در این بیت با التفات(تغییر لحن غیبت و به خطاب) و خطابِ صمیمانه با خالق جهان از او میخواهد که آشفتگی زلف پریشان خلقت را سامان بخشد.
در پی آن باز تلاش میکند که کارش را توجیه کند که: این مایه خُرده بر تو گرفتن زیاد نیست.
در ادامۀ همین ابیات، باز هم همان صمیمیت همراه با برخی نیش و کنایهها دیده میشود:
با چوبدستِ کفر مرانم به قعرِ نار
خربندۀ قدیمِ تو بیاعتقاد نیست
ایهام و دوگانه خوانی در ترکیبِ”خربنده” قابل تامل است.
در دوبیتِ پایانی، دلیلِ اصلی این زبان درازیها با بیانی شیرین آمده است:
تنگ است و غم گزیده دلِ اهلِ علم و فضل
سوراخِ رزقِ مردمِ دانا گشاد نیست
نادان ولی بهشتِ برین است روزیاش
محنت نصیب شرذمۀ بد نهاد نیست
در غزلی با مطلعِ
خویش را در ازدحامِ دردها تک دیدهام
راحتی را دائماً از خویش منفک دیدهام
چند بیتِ طنزآمیز دارد که فقط یکی را نقل میکنم، چون ابیات دیگر را باید خودتان شخصاً بخوانید:
گوشِ من از های و هوی نسلِ این دوران کر است
از تمامِ گفتههاشان جنبشِ فک دیدهام
جالب است که شاعر برای گلایه از گفتههای بیهودۀ نسل این دوران از تعابیر زبان ایشان (فک زدن) بهره برده است.
این هم چند بیت ازشوخی با غزلِ محمد علی بهمنی با این آغاز:
بوی کافور گرفتیم حیاتی بفرست
سید حسن حسینی میگوید:
بوی وافور گرفتیم، نباتی بفرست
مزۀ معتبرِ پای بساطی بفرست
کار با خُلقِ خوش و شعر و ادب پیش نرفت
بهرِ اصلاحِ جهان، حضرتِ لاتی بفرست
مدتی هست که با نامِ شما فیلم شدیم
بارالها ز کرم نعرۀ «کات»ی بفرست
ایهام در کنایۀ فعلی (فیلم شدیم) و تناسب آن با «کات» طنزی گزنده آفریده است.
بقیۀ ابیات این غزل را هم خودتان پیدا کنید و بخوانید.
سه بیت هم از آخر یک غزل طنزآمیز میآورم اما توقع نداشته باشید که دربارهاش توضیحی بدهم و بگویم کدام کلمهاش ایهام دارد و کدامش کنایه است و مسئولیتش را به گردن بگیرم:
با تلاشِ اوستادان ادب
شیبها صاف و تمیز و سُر شدند
کورۀ مدرک پزی اعجاز کرد
خشتهای مُردنی آجر شدند
لوطیان را عزم دانش راست شد
بچه خوشگلها همه دکتر شدند
پایان پیام