مردم در توس در انتظار استاد شجریان
از اولین ساعات صبح آسمان توس میبارد.
انگار منتظر بوده که خبری برسد از عزیزی که در راه است.
به گزارش گلونی آسمان میبارد. مردم هم.
یکی زمزمهاش ازناله مرغ سحر شروع شده و یکی از یاد ایامها میخواند.
یکی بلند فریاد میزند: سلسله موی دوست. یکی دردل نجوا میکند حلقه دام بلاست.
اینجا همانقدر که آسمان ابری است مردم میبارند. اینجا همانقدر که دل تنگ است.
فریاد خاموش زیاد است. اینجا همانجاست که با چشم خویشتن دیدیم که جانمان میرود.
شاید اگر صبح امروز دربهای به روی مردم باز بود. حال سادهتر میپذیرفتند که تشييع فرداست.
شاید اگر حسرت خواندن نمازی بر پیکر بیجانی که صدایش جان ما بود بردلمان نمانده بود.
راحتتر میپذیرفتیم که باید رفت و دوباره برگشت.
توس امروز میزبان بود. منتظر و چشم به راه. آن که میآمد جان آوازمان.
میآمد به سرزمین آنان که نوشتند تا اسطورهها از یاد نروند.
مردم در توس در انتظار استاد شجریان
حکایت این گونه شروع شد: خسروی آواز ایران درهشتاد سالگی آوازایران را بیجان گذاشت.
وصیتش او را راهی خراسان و توس کرد.
از نخستین ساعات روز آسمان توس به خیر مقدمش باریدن گرفت و مردم چشم به راه جسم بی جانش شدند.
اما حال خبرها حاکی از آن است که مراسم تشییع فردا صبح برگزار خواهد شد.
نمیدانیم ریشهاش کجاست که دلمان قوی نیست به حرفهایی که میزنند و هیچ اعتمادی نیست که اگر ما رفتیم خاکسپاری انجام نشود.
کاش زمانی که خسرویی این چنین را ازدست میدادیم.
بیشتر ارجش مینهادیم. بیشتر قدردانش بودیم و بیشتر قلب غمگین مردم را میدیدم.
مردم خراسان و توس و شاید از سراسر ایران ساعتهای زیادی است که زیر باران و آسمان ابری چشم به راه جسم بیجان محمدرضا شجریانند.
کاش خبرها موثق برسد که بدانیم باید صبر کرد تا سحرگاهی دگر.
پایان پیام
نویسنده: مهرنوش ایرانخواه