سالروز درگذشت جلال ذوالفنون نوازنده برجسته سهتار
در اکثر آلبومهای موسیقی سنتی، نام جلال ذوالفنون را دیدهایم.
هنرمندی که با آهنگسازی و نوازندگی سهتار، تاثیر بزرگی بر موسیقی سنتی ایران گذاشته است.
به گزارش گلونی در زمانهای مختلف ممکن است بعضی از سازها و نواها مهجور بمانند.
اما کسانی هستند که جایگاه آن را پیدا میکنند و راه شناختش را برای جوانان و علاقهمندان باز میکنند.
جلال ذوالفنون نوازنده برجسته سهتار در سال ۱۳۱۶ در شهرستان آباده استان فارس متولد شد.
او که در کودکی با خانواده به تهران آمد، در سنین جوانی به هنرستان موسیقی رفت تا نواختن سهتار را فراگیرد.
اما در آن زمان این ساز خیلی مورد استقبال قرار نمیگرفت و او تار را انتخاب کرد اما نواختن سهتار را کنار نگذاشت.
ذوالفنون تا قبل از ترویج نواختن سهتار در عرصه موسیقی پیشرفت چشمگیری داشت و بهعنوان نوازنده و آهنگساز فعالیت میکرد.
با تأسیس نخستین دپارتمان موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران او جز جوانانی بود که وارد این عرصه شد و از محضر اساتید برجستهای چون نورعلی برومند، یوسف فروتن و سعید هرمزی بهره برد.
سالروز درگذشت جلال ذوالفنون
اما این پایان راه جلال ذوالفنون نبود.
او هنرمندی بود که شیوه آموختن نوازندگی سهتار را فقط برای خود نمیخواست.
با تالیف کتابهای متعدد درباره شیوههای نواختن سهتار، تجربه سی و پنج ساله خود را بهیادگار گذاشت.
و با ساخت قطعات متفاوت و متعدد توانست علاوه بر آموزش شیوه نوازندگی سهتار، افراد زیادی را به نواختن این ساز دعوت کند.
از طرفی همکاری او با شهرام ناظری و صدیق تعریف و ساخت آلبومهای موسیقی که در زمان خود نو و ماندگار بودند، باعث شد موسیقی سنتی در خانههای مردم جایگاه ارزشمندتری پیدا کند.
جلال ذوالفنون هنرمندی بود که علاوه بر ترویج هنر موسیقی و رساندن صدای سهتار به گوش دیگران، آن را طوری مینواخت که کسی نمیتوانست مانند او سهتار بنوازد.
طرفداران پرشور ساز او، معتقدند که ذوالفنون در ساحت ناخودآگاه آنها موسیقی مینواخت.
بهطوری که پژواک آن تا مدتها همراه شنونده باقی میماند.
گفتنی است ذوالفنون که جراحی قلب باز کرده بود در عصر ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ خورشیدی به دلیل خونریزی داخلی در بیمارستان البرز کرج دار فانی را وداع گفت.
نزدیک به ده سال از از فوت او میگذرد.
اما همچنان نوای سهتار او همراه موسیقی سنتی ایرانی بهجا و همراه نسلهای آینده است.
روحش شاد و یادش گرامی.
پایان پیام
نویسنده: سارا ملاعباسی