رمضان ۱۴۰۰ و سریال های کم کشش
به گزارش گلونی رمضان ۱۴۰۰ تمام شد و یکبار دیگر تلویزیون کم آورد، جوری که انگار دارد آگاهانه این کار را میکند.
البته این فرضیه نادرست و نگارنده از فرط شوک به چنین زاویه دیدی در پیشانی یادداشتاش چنگ زده است.
بچه مهندس
در اندازه هیچ یک از فصول قبل خود نبود و با داستانی سست گره و کشش، ناتوانی در بازی و کارگردانی و آلوده شدن حواشی بازیگر جایگزین، ختم خود را در همان روزهای ابتدایی رمضان، تا شب هفت و چهل و سال برگزار کرد و ما را فهماند که عیار سریالش اندک است.
یاور
نویسنده داستان سریال ستایش را چلانده و با اندکی تغییر در شغل بازیگران و موقعیتهای دم دستی، رسیده به یاور.
اطناب در گفتوگو های بیهوده و غیر موثر و در خدمت هدف نبودن آنها و سکانسهای بعضا طولانی، بازیهای سست، تکراری و بسیار نزدیک به تبپ و غیر قابل باور.
احضار
تلاش برای نشان دادن فضایی ماورایی و گاهی نزدیک به گونه وحشت برای تلنگر اخلاقی و اعتقادی زدن به مخاطب و ناکام ماندن در آن؛ از متن گرفته تا کارگردانی و بازیها.
نه تلنگر اخلاقی اثر کرد و نه داستانی مستقل و درست تعریف شد.
هووی تلویزیون
میخواهم زنده بمانم تنها سریالی بود و هست که پیش از رمضان ۱۴۰۰ و پس از آن در نمایش خانگی، بیننده را تا حدود ۵۰ درصد مال خود کرده است.
داستان کشش و ساختار کلامی خوب داشته و کارگردان نیز با قاببندی، برشهای فنی، هدایت و گزینش بازیگران، رویدادها را خوب کنار هم چیده و تعریف میکند.
نگارنده بر این باور است که میخواهم زنده بمانم نیز مجموعهای بینقص و کامل نبوده و بخشی از استقبال عموم را مدیون فقر سریال و داستان گیرا در موقعیت کنونی میداند.
هنوز ۸ کمدیمان گرو ۹ عطاران است
تلویزیون بار دیگر نشان داد که در مدیریت کنونی برنامهریزی چندانی برای ایجاد فضایی شاد برای مخاطب در ماه رمضان نداشته و دلخوش به غم و ملودرامهای نخنما و تکراری است.
باز هم رضا عطاران با متهمگریخت و اندکی محمد حسین لطیفی با پادری، خنده و نشاط رمضان را جبران کرد و از سویی جیب واحد بازرگانی تلویزیون را پر از پول.
پایان پیام
نویسنده: نیما نعمتی زاده