زندگی هنری کیومرث صابری فومنی از ۱۳۳۶ تا ۱۳۸۳
به گزارش گلونی دکتر یونس شکرخواه در اردیبهشت ۱۳۸۳ چند روز پس از درگذشت گل آقا (۱۱ اردیبهشت) در روزنامه جامجم نوشت:
اهل طنز میدانند آن كيومرث صابری فومنی كه با نام مستعار گل آقا از سال ۶۳ در روزنامه اطلاعات طنزی جسورانه را در ستونی تاريخی بهنام دوكلمه حرف حساب ريخت، پايه گذار ژانر ويژهای از طنز سياسی است كه كسی جرئت نزدیک شدن به آن را نداشت.
آن ستون پايههای مدرسه بيبديلی از طنز شد كه حالا درهايش گشوده مانده با يادهای آن روستازاده ارجمند كه شهر و ديار را گذاشت و رفت.
من دارم از كسی حرف میزنم كه عمر نوشتنش هم عمر من است، كيومرث نوشتن را با مجله اميد ايران از سال ۱۳۳۶ شروع كرده بود.
اهل نوشتن میدانند، قريب به نيم قرن نوشتن و خواندن آن هم در گسترهای از فقر و درد – اين را خودش به من گفته بود – از قلم چه میسازد: يونس، من شاگرد خياط بودم و درس میخواندم، به فقر كوك میزدم، گردن شكسته فومنی روزهای توفيق فقط اسم مستعار نبود، گل اقا هم همينطور، به خدا خيلی سخت است كه زندگیات تراژدی باشد و شغلت خنداندن مردم.
كيومرث اگر چه دومی را انتخاب كرده و در مهارت به جایی رسيده بود كه میتوانست يک سوژه واحد را به ضرايب گوناگونی از لبخند برای لبانی متفاوت مبدل سازد، اما طنزش داس مرگ نبود، تيغ جراحی بود.
زندگی هنری کیومرث صابری فومنی از ۱۳۳۶ تا ۱۳۸۳
كيومرث ويرانگر نبود، از ويرانی میترسيد، چه پای طنز نويسی جوان در ميان بود و چه پای دورماندهای از ديار كه بيم آمدن داشت با پلهايی خراب در پی، كيومرث بیصدا و آرام میآمد به قصد حل.
نمیدانم حالا به آن يتيمها چه كسی خواهد رسيد و يا به آن دختركی كه منتظر جهيزيه است، يا به آن روزنامهنگار نيازمند نصيحت، يا آن كهنه كار مستحق توپ و تشر، خواه به خاطر كوتاهی، خواه افراط، خواه ركود، چه دادگاه وجدانی بود آن اتاق بالایی، آنجا كه كيومرت محاصره شده در میان گلدانها مینشست و بعد از توپ و تشر، آن كاسه معروف پركشك را طرف آدم میگرفت: نبايد داغ كرد، مگر اينكه نفعش به هر دو طرف برسد.
كيومرث اگرچه استاد فرم و تكنيك بود و رابطه تكنيك و محتوا را خوب میشناخت و از ظرايف حرفهای ژورناليسم به خوبی اطلاع داشت و در واقع كلكسيونی از تجارب مرتبط با كار در گونههای متفاوت روزنامهنگاری و نشر بود، اما هر روزنامهنگاری كه با او مواجه میشد كمتر به اين تجارب فكر میكرد، چرا كه برای كيومرث، روزنامهنگاری، خلسه لذت بردن از خلق يک مطلب خوش ساخت نبود، ادای دين نسبت به هر رويدادی بود كه قلمش به آن گره میخورد: اگر به فكر عدالت نباشی، عدالت بالاخره يقهات را میگيرد.
كيومرث در روزنامهنگاری چيزی برای تجربه كردن پيش رو نداشت، اما در یکی از روزهایی كه با سيد فريد قاسمی و احمدرضا احمدی و چندين دوست ديگر پيشش بوديم از دو كار حرف زد كه ناتمام مانده و غم اجرايش را داشت: نوشتن خاطرات خودش و تدوين دائرهالمعارف طنز ايران.
دست تقدير فرصت اجرای خواسته اول را از كيومرث دريغ كرد، جامعه طنزنويسان ايران نبايد خواسته دوم گل آقای ملت را بیاجابت رها كند.
كيومرث هركاری كه برای طنز ايران لازم بود، انجام داد، بهای بزرگی، پايبندی به مسئوليت است، كيومرث پايبند ماند، به ميراث كيومرث پايبند باشيم، به آن اتاق فكر كنيم كه حالا گلدانهايش با ايدههای كيومرث تنها ماندهاند.
پایان پیام