روایت روز ششم جشنواره ۳۸ جهانی فجر
به گزارش گلونی روایت روز هفتم از جشنواره ۳۸ جهانی فجر را بخوانید:
سکانس اول: تماشای فیلمی از سینمای مجارستان
وارد سالن که شدم چراغها را خاموش کرده بودند.
همزمان با تیتراژ آغازین فیلم گزارش نهایی از سینمای مجارستان، صندلیام را پیدا کرده و نشستم.
فیلم با ترکیبی از موسیقی کلاسیک و ضربان قلب شروعی جذاب دارد.
یک جراح به سن بازنشستگی رسیده و ناچار است در ادامه زندگیاش به کارهای دیگری بپردازد.
به روستای مادری و زادگاهش رفته و به عنوان پزشک عمومی شروع به فعالیت و این تصمیم، ایشان را با دنیایی تازه روبهرو میکند.
از ابتدای فیلم تا پایان، برخی از تماشاگران میآیند، مدتی مینشینند و میروند.
تعداد ایشان به حدود بیست نفر هم میرسد.
گزارش روز هفتم با صدای نیما نعمتی زاده
سکانس دوم: فلاشبک (برگشت زمانی به عقب)
روز پنجم جشنواره است و در یکی از سالنها نشسته و فیلم عوامل انسانی را میبینم.
رفت و آمد تماشاگران در طول فیلم کم نیست. دو تماشاگر کهنسان دائم با هم حرف زده و تمرکزم با مختل میکنند.
از پشت سرم، یعنی از اتاق فرمان دست کم دو نفر دارند بلند بلند حرف میزنند.
پس از مدتی بردباری، ناچار میشوم صندلی را ترک کرده و برای تذکر به مسئولین سالن! به سوی اتاق فرمان بروم.
در سالن باز است و علاوه بر صدای رهگذران در راهرو، مسئولین پردیس نیز مدیوناند اگر مقررات ساده و پیش پا افتاده این مکان را رعایت کنند! در را میبندم و سرجایم مینشینم.
صدا کمتر میشود اما همچنان هست، اصوات مزاحمی که تا پایان فیلم از اتاق فرمان به گوش میرسد.
هر تماشاگری نیز که خارج میشود، در را نمیبندد!
روایت روز هفتم
سکانس سوم: بازیگران یکهو وارد کاخ جشنواره میشوند. (برگشت به زمان حال)
در طبقه ششم گوشهای نشسته و یادداشت برمیدارم و عکسهایی که گرفتهام را بررسی میکنم.
اضافهها را پاک و مابقی را در پوشه نهایی ذخیره میکنم.
یکهو سر و صدای اهالی رساله بلند میشود. انگار همگی دارند به یک طرف میروند.
خوب که نگاه میکنم، رضا کیانیان را میبینم که آرام قدم برداشته و دوربینها توی یقهاش میروند.
کیانیان وارد جایگاه عکس یادگاری میشود و خبرنگاران نیز چلک و چیلیک عکس میگیرند. من نیز.
همینجا عکسها را ببینید.
پس از آن محمد مهدی عسگرپور دبیر سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر وارد شده و جایی مکث کرده و اهالی رسانه با ایشان گپ میزنند.
جلو رفته و میپرسم: «آقای عسگرپور، اختتامیه چگونه برگزار میشود؟»
پاسخ میدهد که:« چهارشنبه، دوازدهم خرداد ساعت دوازده ظهر و به صورت مجازی یا همان لایو.»
خب به جوابم رسیده و دور میشوم.
این هم از اختتامیه.
در همان احوال هستم که باران کوثری نیز وارد میشود.
باران کوثری یکی از بازیگران فیلم گیجگاه به کارگردانی عادل تبریزی در بخش سینمای سعادت سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر است.
اهالی رسانه در این چند روز، تا این اندازه دور یک بازیگر جمع نشده بودند.
شلوغ میشود و من نگران کرونا هستم، کرونا که نه، نگران از دست دادن سلامت جسمیمان هستم.
مسئولین جشنواره، کوثری را به سوی پلههای سفید رنگ گوشه مجموعه برده و خبرنگاران نیز از پایین و با حفظ فاصله با ایشان عکس میگیرند.
البته اهالی رسانه با خودشان فاصله زیاد نداشته و در هم وول میخورند.
یکی از مسئولین سالن، به نشانه تذکر و اعتراض، مقابل کوثری ایستاده و اجازه عکس گرفتن با این وضع فاصله نادرست اجتماعی را نداده و از خبرنگاران خواهش میکند که حواسشان به پروتکلها باشد.
یک خبرنگار خانم، هنگام عکاسی، با آرنجش من را هل داده و دستش را به دستم زده، تعادلم را از دست میدهم.
با قدرت سر جایم میایستم و ایشان جای دیگری را برای خطای تکل از بغل پیدا میکنند!
عکسها را اینجا تماشا کردهاید. چگونهاند؟
حتی عکس حایل شدن یکی از مسئولین جشنواره میان باران کوثری و عکاسان نیز ابنجا هست.
روایت روز هفتم : سکانس چهارم؛ تماشای فیلم گیجگاه
گیجگاه برخلاف میل کارگردان جوان و خوشبرخوردش، هم کمدی است و هم درام خانوادگی.
تماشاگر نیز با لحظات شادش میخندد.
گیجگاه که تمام میشود، محمدرضا شریفینیا را میببنم که با بهرنگ علوی در حال خوش و بشاند.
تماشاگران شاد و راضی از سالن اکران گیجگاه خارج میشوند.
یکهو به داستان چند فیلم ایرانی، به جز دشت خاموش و بوتاکس اندیشیدم.
چرا داستان فیلمها تقریبا شبیه به هماند؛ یک شخصیت، مرد یا زن، پدر یا مادر، از زندان آزاد میشود و سرخورده به زندان برمیگردد؟
در زندانهای ما خوش میگذرد یا مصیبت بیرون بیشتر است،!
سکانس پایانی: یکی از فست فودیهای پردیس در طبقه پنج بدخلقی میکند
از فروشنده میپرسم که: «آبهای داخل یخجال خنکاند؟»
اخم کرده و میگوید: «داخل یخچال هستند، مگر میشود خنک نباشند.»
رو به خانم صندوقدار و دو بطری آب طلب میکنم، با تندرویی پاسخ میدهد که: «مگر نمیبینی که یک نفر جلوی شما است؟!»
مشتری مقابلم را ندیده بودم، اما از این حجم از تندخویی تعجب میکنم.
چرا بد اخلاقند؟! مگر جشنواره به ایشان به جز سود چیز دیگری هم داده است؟
پردیس و فودکورتها که در تعطیلات کرونا بسته بودند و اوضاعشان کساد بود، مگر بد است که اهالی رسانه با کارتهایی که شارژ شدهاند، به صورت حتمی خربدارشان بوده و دخلشان را به مدت هفت هشت روز تضمین میکنند.
خب این که برایشان خوب است. از خوشی خوششان نمیآید یعنی؟!
از خربد و نوشیدن آب صرف نظر کرده و ترجیح میدهم از محل دیگری دو بطری بخرم.
تیتراژ به همراه صدای چلک و چیلیک عکاسان میآید.
پایان پیام
نویسنده: ملیکا طاهری عطار