پنجمین روز از جشنواره جهانی فیلم فجر
به گزارش گلونی ادامه روایت روز پنجم از جشنواره ۳۸ جهانی فجر را بخوانید:
سکانس اول: تماشای فیلم گیسوم
وارد سالن شماره یک شده و صندلیام را پیدا میکنم. یک خانم روی صندلیام نشسته، بلیطهایمان را بررسی میکنیم.
دو بلیط برای صندلی شماره هفت و در ردیف مشترک صادر شده است!
ایشان با اندکی اخم و چشم نازک کردن صندلی را ترک کرده و من سر جایم مینشینم.
فیلم گیسوم با حضور برخی از عواملش در سالن شروع میشود.
شاهرخ فروتنیان/بازیگر (که در ترافیک مانده و از اواسط فیلم وارد سالن میشود) سلمان فرخنده/ بازیگر، شبنم گودرزی/ بازیگر و کارگردان آن نوید بهتویی.
گزارش دوم روز پنجم با صدای نیما نعمتی زاده
سکانس دوم: موضوع فیلم خسته کننده و تکراری است
کاوه بهتویی فیلم اولی و اثرش با وجود ریتم نسبتا تند دیالوگها، خسته کننده و موضوع آن تکراری است؛ دختری به ایران آمده و به دنبال پدر و مادرش میگردد.
گاهی حس میکنم تلویزیون را روشن کرده و یک سریال تک قسمتی را میبینم!
در سینما هم فیلمنامهنویسان به دنبال پدر و مادرشان میکردند، البته منظورم شخصیتهایی است که فیلمنامهنویسان خلق میکنند.
نرسیده به پایان فیلم، برخی از تماشاگران سالن را ترک میکنند و من در تاریکی خط رفتنشان را دنبال میکنم.
سکانس سوم: نشست خبری گیسوم
از آنجایی که سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر تا اینجا بدون حاشیه سپری شده، نشست خبری گیسوم نیز با چاکرم مخلصم گفتن و قربان صدقه رفتنها تمام میشود
نوید بهتویی از فیلمش گفت و سلمان فرخنده کمی حرف زد و شاهرخ فروتنیان نیز از بازی سلمان تعریف کرد و همین، هیچکس نپرسید چرا حوصله تماشاگر سر رفت!
پنجمین روز از جشنواره جهانی فیلم فجر
سکانس چهارم: تماشای بوتاکس
پس از تماشای گیسوم و عکس گرفتن و یادداشت برداشتنهایم، برای دیدن فیلم بوتاکس آمادهام.
آن وسط مسطها، شهردار تهران را میبینم که با اخمی بر چهره رد شد رفت یک طرفی. یعنی از جشنواره خوشش نمیآید یا چه؟!
وارد سالن پنج که میشوم، تماشاگران در حال رفت و آمدند.
کاوه مظاهری کارگردان بوتاکس روی صحنه میآید و فیلمش را معرفی و از مسئولین سالن خواهش میکند که تماشاگرانی که بلیط ندارند را به داخل راه داده و جاههای خالی را با حفظ پروتکلهای بهداشتی پر کنند و از ته سالن صدا میآید: حله، حله!
سکانس پنجم: چرا اینقدر از مرگ میگوییم
اواسط بوتاکس به این فکر میکنم که چرا فیلمنامه نویسان به موضوع مرگ بیشتر تمایل نشان میدهند؟!
آیا آمار امید به زندگی تا این حد پایین آمده است؟
سرانجام، فیلم تمام میشود و تماشاگران کف میزنند.
سکانس پایانی: شام میچسبد
از نیما نعمتی زاده سراغ پادکست امروز را میگیرم و اطلاع میدهم که یادداشت پنج به علاوه یک امروز آماده است.
صداها را در کاخ جشنواره در اختیارم قرار میدهد. من لپ تاپ را باز و ویرایش و میکس میکنم.
ما تا این اندازه به لحظه و مجهز آمدهایم.
عکسها و پادکست پنج به علاوه یک را همنجا بشنوید.
حالا پس از این همه دوندگی و کار فرهنگی، شام میچسبد.
حالا واقعا تیتراژ
پایان پیام
نویسنده: ملیکا طاهری عطار