ابتذال از کف سالن تا پرده سینما؛ گشت ارشاد ۳ را چگونه دیدم؟
ابتذال از کف سالن تا پرده سینما؛ گشت ارشاد ۳ را چگونه دیدم؟
به گزارش گلونی اینجا پردیس سینمایی کوروش است. هنوز در سالن باز نشده و جمعیت این پا و آن پا و هر از گاهی به ساعت نگاه میکند.
در هنوز بسته و از زمان شروع فیلم چند دقیقه گذشته است.
صدای همهمه و خرچ و خوروچ چیپسهایی که قرار بوده هنگام تماشای فیلم خورده شوند از گوشه و کنار به گوش میرسد. بوی کالباس و خیارشور هم اندکی میآید اما آنقدرها نیست که شامه را گاز بگیرد.
سرانجام در باز شده و سالن، همهمان را در آنی قورت میدهد داخل.
همزمان روی پرده یک فیلم و چند چیز دیگر تبلیغ میشود.
کمی توی خودم دارم غر میزنم که چرا نظم را با هسته قورت دادهایم و یک آب هم روی آن؟!
وقتی ردیف و صندلیام را پیدا میکنم، تیتراژ، کار خودش را شروع میکند.
نام فیلم را در پایان یادداشت میگویم.
پس از حدود صد دقیقه سر و کله تیتراژ پایان پیدا شده و تماشاگر انگار دنیا را قاپیده یا از زندان قزلحصار آزاد شده باشد، به محض روشن شدن چراغ سالن، از جایش بلند شده و نچنچکنان تا در خروجی دو سه قدم را یکی کرده و گازش را میگیرد و میرود.
صبر میکنم تا تیتراژ تمام شود، سپس آرام بلند شده و میخواهم پلهها را پایین بروم که طبق عادت همیشگی مکث میکنم.
نرسیده به در خروج، نگاهکی به پشت سرم میاندازم. آیا اینجا سالن سینماست یا بخشی از یک زبالهدان شیک و مجلل؟!
تقریبا از هر گونه خوردنی، تکههایی روی زمین و صندلیها دیده میشود.
سینما به عنوان بخشی از یک صنعت فرهنگی، علاوه بر نخستین و مهمترین هدفش، یعنی سرگرمی، قرار بود ذائقه، اندیشه و شیوه زندگی ما را تکانی بدهد، پس چرا اکنون زلزله افتاده به جان خودش؟!
یادم به تاخیری میافتد که داشتم به خاطرش در ابتدای فیلم غرولند میکردم. تازه همه دوزاریهای تلفنهای جهانم افتاد که، در سانس قبل هم، آش همین آش بوده و کاسه همین کاسه بوده و داشتند فضولات فرهنگی برخی تماشاگران را از روی زمین و صندلیها پاک میکردند و بازگشایی سالن عقب افتاده است.
حالا کمی نق و نوق بیطرفانه راه بیندازیم تا ببینیم چه میشود.
این سوال برای شروع نق بد نیست؛ آیا صنعت سینما توانسته وظیفهاش را به خوبی انجام دهد؟ یعنی توانسته روی ما اثر بگذارد؟
انتظار نمیرود این تاثیر مانند برقگرفتگی باشد، بلکه از سقلمهای بیجان سخن میگویم.
تماشاگر برای فرار از آلام و سوراخ و سنبههای زندگیاش، جسم و روحش را میدهد به فیلم و میخواهد از مکافاتهایش دور شود، دست بدهد به دست فیلم و در تخیلش نداشتههایش را ببیند.
جدای از آثار شایسته، برخی تولیدات، به قصد چاپیدن جیب مردم و دادن خوراک مسموم و به دور از قواعد فیلمسازی، چیزهایی را به اکران رساندهاند که ارزششان از آنچه کف سالن ریخته کمتر است.
این شاید اعتراض ناآگاهانه تماشاگر است و خودش هم خبر ندارد.
تماشاگری که صد دقیقه زمانش را میگذارد پای تصاویری بیربط که کارگردانش حتی یک روایت ساده را بلد نیست به سرانجام برساند و دست به دامن رنگ صورت و چشم و ابرو و لب و پر و پای بازیگر خانم و یک خواننده شده است.
توضیح مهم اینکه، منظور از واژه شایسته در چند سطر بالا، معادل آن یعنی سزاوار است و ربطی به نام تهیهکننده این فیلم ندارد که از قضا شایسته است!
در تقبیح رفتار تماشاگر تردیدی وجود ندارد و این کار حتی در یک تحصن یا تظاهرات دادخواهانه نیز هرگز موجه نیست.
گشت ارشاد ۳ را چگونه دیدم؟
گشت ارشاد نمونهای از سینمای سودجو و مبتذل است.
فیلم رسماً و عیناً هیچ نکته قابل ارائهای نداشته و تنها هدف بدون تردید آن، کسب ثروت و سودجویی است، آن هم در زمانهای که مردم نیاز عمیق به خنده و نشاط دارند.
گشت ارشاد ۳ باید همچنان در توقیف میماند، نه به سبب وجود ریحانه پارسا، بلکه به دلیل ضعف در متن و کارگردانی پریشان و بازیهای نادرست و غیر قابل باور که در برابر فجایع فیلمنامه، کارگردانی و بازیگریاش وجود این بازیگر، شاید تنها نکته موجه این نافیلم به شمار آید.
زباله ریختن تماشاگر بسیار کار نادرست و غمانگیزی است اما از این رفتار قبیحتر، ساختن زباله و قالب کردن آن به نام سینماست.
پایان پیام
نویسنده: نیما نعمتی زاده
خرید زیتون از سایتهای معتبر با کد تخفیف گلونی
کلیک کنید
کد خبر : 257031 ساعت خبر : 1:03 ب.ظ