میراث مکتوب ایران و افغانستان
به گزارش گلونی شانزدهم مهرماه سالروز تولد دکتر ایرج افشار است.
در کانال بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، در بخشی از نوشته دکتر ایرج افشار آمده است:
«میراث مکتوب ایران و افغانستان
افغانستان برای من خانه دیگرم است. این خانه آن خانه است. این آشنایی ژرف از راه میراث مکتوب (اگرچه معمولاً معنای کهنگی و متون قدیم دارد) بهوسیله مجلات افغانستان که خود نوعی میراث مکتوب است، برایم پیش آمده است.
نباید فراموش کنم که همیشه بیتاب بودم که سر ماه شود و مجله آریانا برسد؛ زیرا حال و هوایی دیگر داشت از آنچه در مجلات مملکت خود میدیدم.
جز آن مجله دیگری به نام عرفان که نمیدانم منتشر میشود یا خیر. اینگونه مجلات که در افغانستان به وجود آمد برای آگاهی ما از قلمرو زبان فارسی ارزشمندی خاص داشت.
همه اینها برای ما دلپذیر بودند؛ چراکه گویای همدلی و همزبانی بود. هماره شیفته و فریفته بودم مطبوعات افغانستان برسد و بخوانم.
مجله کابل را هم در نوجوانی میدیدم؛ زیرا برای پدرم میآمد و همیشه عکسهای خوبی داشت. از مناظر افغانستان در آن چاپ میشد. پدرم هم در آن مقاله نوشته بود.
میان ایران و افغانستان در آن سنواتی که بنده جوان بودم آمد و شد ادبی به صورت شایسته و مرغوبی بود، مانند سفر مرحوم فروزانفر.
بنده افتخار داشتم در خدمت ایشان در آن سفر بودم. بعدها رهی معیری، دکتر لطفعلی صورتگر، سعید نفیسی، محیط طباطبایی، پرویز ناتل خانلری و بسیاری از ادبای دیگر بارها به افغانستان رفتند و با فضلای افغان همزبانی و همسخنی داشتند.
همین نشست و خاستها و گپ زدنها نمونه دیگری از میراث مشترک ماست. یعنی به یاد آوردن اینکه از آن خطه هم محمد سرور گویای اعتمادی (معروف به بلبل افغانستان)، خلیلالله خلیلی، عبدالحی حبیبی و جمعی دیگر از بزرگان شعرای شصت، هفتاد سال اخیر افغانستان به ایران میآمدند.
قصاید محکم خلیلی همتراز و همنورد با قصاید ملکالشعراء بود. طبعاً اگر در ایران کتاب شعر تألیف بشود از این هردو نام میرود و شعرشان نقل میشود. در افغانستان هم کتابهایی که نوشته بشود باید از این هردو نام برده شود. ادبا و شعرا میآیند و میروند. مرگهایی پیش میآید که ما دو کشور را باید یکسان متأثر کند.
چند روز پیش (چهار روز پیش) جناب آقای دکتر منوچهر مرتضوی، مورخ و ادیب و محقق و شاعر، در تبریز فوت کرد. او یکی از بزرگان ادب ما بود و تمام قلمرو زبان فارسی باید از درگذشت او افسوس بخورد.
تبریز، شیراز و کابل، غزنین از نظر ادبی یکی است. اگر بنده متأثر میشوم حتم دارم آنها که در افغانستان با آثار دکتر مرتضوی و با زبان فارسی و تاریخ مشترک آشنا باشند حتماً تأثر پیدا خواهند کرد.
یکی از انواع میراث مکتوب مکاتبات میان اهل ادب دو کشور است. طبعاً اگر نامهای از خاقانی یا غزالی به ادبا و شعرای زمان خودشان به دست آید، برای ما عمیق گرامی خواهد بود.
پس اگر نامهای از خلیلالله خلیلی به یکی از ادبای شیراز نوشته شده باشد برای آشکار شدن مناسبات عمیق فرهنگی گویایی خواهد داشت؛ زیرا معمولاً از همزبانی و همدلی سخن گفته شده است، پس اقتضا دارد با هم مکاتبه و مراوده داشته باشیم و تبادل اطلاعات کنیم (به اصطلاح امروز).
میراث مکتوب یکی از نمادهای مهم تاریخ مشترک ماست و طبعاً دو کشور باید در نگاهداشت و نشر بازمانده آن همیاری و همکاری داشته باشند. رشتههای میراثی گذشته نباید از بین برود.
ما مردم دو کشور پاسدار و نگهبان یک سرمایۀ بسیار ارزشمند و معتبر مشترک هستیم و آن زبان فارسی است.»
[«میراث مکتوب ایران و افغانستان در سخنرانی ایرج افشار»، ایرج افشار، نامه بهارستان، دوره دوم، سال دوم، شمارۀ ۸، تابستان ۱۳۸۹، ص ۹۴۳-۹۴۴]
*عکس خبر از گنجینه پژوهشی ایرج افشار کتابخانه دانشگاه کابل- یکشنبه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳
شعری خواندنی از دکتر محمود افشار در کتاب افغان نامه
پایان پیام